«عروس بيد» سومين مجموعه داستان «يوسف عليخاني» است که پس از دو مجموعه داستان قبلي اش يعني «قدم به خير مادر بزرگ من بود» و «اژدهاکشان» منتشر شده است. «عروس بيد» را مي شود از نظر فضاسازي جايي که داستان ها در آنجا رخ مي دهد و زبان ادامه دو مجموعه داستان قبلي «يوسف عليخاني» قلمداد کرد. داستان هاي «عليخاني» دست کم در اين سه مجموعه داستاني که از او منتشر شده است، در جايي به نام «ميلک» مي گذرد هرچند «ميلک»ي که «يوسف عليخاني» از آن قصه مي گويد يا قصه آدم هايش را مي گويد مثقالي هفت صنار با «ميلک» واقعي که واقعاً هست تفاوت دارد.
رویارویی دنیای روستا و جهانِ شهر / عبدالعلی دستغیب
اژدهاکشان: مجموعه داستان، یوسف علیخانی، تهران، انتشارات نگاه، 1386
داستان نخست مجموعه، ماجرای پیرمردی روستایی به اسم کَبلِ رجب است که با زنی به نام مشدی سکینه زندگی میکند. گرچه این دو با هم اختلافهایی هم دارند اما پیداست که با یکدیگر بسیار اُنس گرفته اند. رجب به دلیل این که فرزند ندارد همه مهر و علاقه خود را به بُزی که رنگ و پیکره ای طُرفه دارد میبندد. این بُز فضای خالی زندگی او را پر میکند. سکینه گرچه به صورت ظاهر از حضور بُز در خانه گِله و شِکوه میکند اما در اعماق قلب خود به این حیوان علاقمند است. داستان به دست آوردن این بُز، هم ساده و هم در خورِ توجّه است. اوج داستان آنجاست که رجب پس از مرگ بُز در پیش بام افتاده و بُزها آمده اند دور او حلقه زده اند و سکینه (زنش) رواندازی گل منگلی را رویش میاندازد و گریه میکند یا به قول نویسنده: (گِل ِ پیش بام خیس میشود. ص 19) رجب در بین بُزهایی که یک عمر به آنها عشق ورزیده، مرده است. این داستان یعنی «قشقابل» مفهوم قابل تامّلی از عشق است که در دو لایه خودنمایی می کند.به دست آوردن بُز و ماجرای زندگانی صاحب بُز و از طرفی مشدی سکینه و ارتباطش با کبل رجب، تلخ و شیرین عشق را به نمایش در می آورد و همین نگاه، این داستان را متفاوت کرده است از بقیه داستان ها.
نگاهی کوتاه به انگاره های کهن و کارکرد آن در اژدهاکشان اسطوره ها و کهن الگوها در داستان معاصر / طلا نژادحسن
«اژدهاکشان» نوشته ی یوسف علیخانی / نشر نگاه / 1386
شایسته تقدیر در جایزه جلال آل احمد و نامزد جایزه هوشنگ گلشیری
فیلیپ ویلرایت:
«اسطوره بیان احساسات عمیق با هم بودن است. با هم بودن نه فقط در سطح خرد که با هم بودنی در احساساسات و رفتار و کلیت زندگی» (1)
پشت سرت را نگاه نكن اژدها كشان است / محمد مطلق
جريان داستان در بستري مدرن و لابه لاي برج ها و آسمان خراش ها، داستان را مدرن نمي كند، همچنان كه فضاي روستا الزاما بدان رنگ ادبيات اقليمي نمي زند. نكته اي ظريف و اساسي كه در ادبيات ما مغفول مانده اين است كه ما از ياد برده ايم ادبيات مدرن وسيله اي براي تثبيت دنياي مدرن نيست بلكه حيات آن در ضديت با "خرد ابزاري" است كه مدرنيته تبليغ مي كند. هنر مدرن اولين دشمن دنياي مدرن است و راه اين دو، هزار سال از هم جداست. "عصر جديد" چاپلين نمونه اي عالي از چنين ضديتي است. چاپلين با ابزار مدرن به جنگ مدرنيسم مي رود تا زشتي له شدن انسان را ميان چرخ دنده هاي كارخانه اي كه دود مي كند و مانيفست هاي سياسي كه زندان ها را انباشته مي سازد، از ياد نبريم. مدرن بودن اين اثر در استفاده چاپلين از فضاهاي مدرن كارخانه و مترو نيست بلكه در جنگ او با همين فضاهاست و تئوري هاي مخفي و پنهاني كه آنها را شكل داده اند.
حركت در مه / احسان حضرتي
سرانجام پس از 3 سال، مصوبه پانصدوشصتوپنجمين جلسه شورايعالي انقلاب فرهنگي، در روز دوم آذر، مقارن با شب تولد جلال آل احمد، اجرايي شد و نخستين دوره جايزه ادبي جلال كه گرانترين جايزه ادبي ايران محسوب ميشود، برگزار شد.
اما برخلاف انتظار، هيچ نويسندهاي نتوانست نظر هيات داوران اين جايزه را تامين كند و تنها 5 كتاب شايسته تقدير اعلام شدند.
در بخش رمان و مجموعه داستان كه به نسبت حوزههاي نقد ادبي، تاريخ نگاري و مستندنگاري از حساسيت بيشتري برخوردارند، 25 سكه تقديري به« قاعده بازي» نوشته فيروز زنوزي جلالي و« اژدهاكشان» به قلم يوسف عليخاني رسيد؛ انتخابي كه خيلي زود واكنشهاي متعددي را برانگيخت.
برای یوسف / داود پنهانی
برای یوسف عزیز خوشحالم. مجموعه داستان اژدهاکشان یوسف را دوست دارم و از خواندن آن لذت برده ام. تقدیر از یک نویسنده، به هر شکلی که باشد از نظر من امر پسندیده ای است که باید آن را به فال نیک گرفت. در تعجبم که چرا وقتی یک هنرمند در سایر عرصه های هنری مورد تقدیر قرار می گیرد چگونه از سوی سایر هم صنفان او این امر با خوش رویی پذیرفته می شود اما در میان اهل ادبیات این همه سوءتفاهم وجود دارد. برج عاج نشینی و ایراد گرفتن از همه عالم و آدم هم که انگار به کسب و کار عده ای تبدیل شده است. به همین داستان جوایز ادبی در کشورمان نگاه کنید. بعد از هر مراسمی که برگزار می شود همیشه هستند عده ای که نق نق کنان از راه می رسند و بحث تشکیک در انتخاب برگزیدگان را پیش می کشند. انگار که قرار است ملاک انتخاب فقط و فقط بر اساس نگرشهای شخصی آنها به عالم و آدم باشد.
جایزه ادبی جلال آل احمد / دکتر کتایون ربیعی
مژگان که زنگ زد و گفت:” یک خبر خوب دارم”، به هر چیزی فکر می کردم جز آنچه که گفت. خبر را در هفتان خوانده بود و بلافاصله به من زنگ زده بود. لینک خبر را با مسنجر برایم فرستاد و من با خواندن آن، از خوشی بال درآوردم. اژدهاکشان را فرای از آشنایی با نویسنده اش دوست داشتم. سال گذشته، گمانم در بهار بود، که دو سه داستان از مجموعه اژدهاکشان را خواندم و شنیدم. از میان آنها تکان دهنده ترینشان “گورچال” بود. نویسنده در پایان پاراگراف اول این قصه چنان ساده و بی دغدغه مرگ پسرک سه ساله را خبر می دهد که انگار عادی ترین اتفاق قصه بوده است و توی خواننده نمی دانی باید چگونه عکس العملی نشان دهی؛گیج ِ گیج می شوی. این قصه را بارها و بارها پیش از چاپ کتاب خواندم و آرزو کردم کاش به انگلیسی ترجمه می شد و در جای معتبری چاپ می شد.
ماجراي آب رفتن 110 سكه و حواشي ديگر جايزه جلال آل احمد / حسن محمودی
وقتی خبردارشدم که یوسف علیخانی شایسته ی تقدیر جایزه ی جلال آل احمد شده، برایش یک پیامک يك کلمه ی «تبریک» فرستادم. آن طور که یوسف می گفت اولین پیامک در واکنش به این خبر نیز بوده است. می دانستم که یوسف و من آن قدر به پیچ و خم های زندگی و دغدغه های همدیگر آشنایی داریم که نیازی به هیچ توضیح اضافی نیست. پیامک یوسف در جواب پیامک تبریکم، ساعت دوازده و نیم شب ارسال شد. چیزی در این مایه ها که ممنون و امیدوارم که شایسته اش باشم. و من باز در جوابش، پیامک دیگری ارسال کردم با این مضمون که از این خبر به مانند خبری درباره ی احمد بیگدلی، وقتی جایزه کتاب سال را دریافت کرد، خوشحال شدم. بعد هم یوسف تماس گرفت که مکالمه ی کوتاهمان، چیزی بیشتر به این ماجرا اضافه نکرد. حالا می خواهم چیزهایی دیگر که عمومی تر هستند، همین جا بنویسم.
شترسواری با زندهیاد جلال آلاحمد! / سیدرضا شکراللهی (سایت خوابگرد) به اضافه پاسخ به حسن محمودی
سیدرضا شکراللهی: نخستین جایزهی ادبی جلال آل احمد، پس از سه سال از زمان تصویب آن در شورای عالی انقلاب فرهنگی، سرانجام، امروز برگزار شد. هیأت علمی این جایزه پیش از این اعلام کرده بودند که خیلی سختگیری کردهاند و هیچ اثری به عنوان برندهی ۱۱۰ سکه معرفی نخواهد شد و تنها از صاحبان پنج کتاب تأثیرگذار با اهدای ۲۵ سکه تقدیر خواهد شد. اعلام برندهی مطلقی که وزارت ارشاد ۱۱۰ سکه به صاحباش بدهد، تقریباً ناممکن است. مجوز همهی آثار ادبی را وزارت ارشاد صادر میکند، ولی هر اثری با هر ارزش ادبی، اجازهی حضور در جوایز ادبی دولتی را ندارد؛ حتا اگر دولت خاتمی باشد. با این حال، متعهدترین داوران نزدیک به نظام حاکم نیز اگر نخوردهاند نان گندم، دیدهاند دست مردم. معمولاً راههای زیادی برای فرار از خطر و رسیدن به عدالت هست. تبدیل اسم برگزیده به تقدیرشونده و کاهش سکهها از ۱۱۰ تا به ۲۵ تا، فقط یکی از راههاست. در این دولت هیچ کاری نباید روی زمین بماند که عاقبت نمانْد. سنگ بزرگ علامت نزدن است، ولی این روزها میشود هر سنگ بزرگی را خرد کرد و زد.
یوسف علیخانی؛ نبرد با اژدها و جلال
پیش از شروع: ستون «چهرههفته» روزنامه فرهنگ آشتی هر پنجشنبه به معرفی یکی از اهالی ادبیات میپردازد که در آن هفته، بیش از دیگران خبرساز بوده است.در هفتهای که اکنون ششمین روز آن را تجربه میکنیم، نام یوسف علیخانی و مجموعه داستان «اژدها کشان» بارها تکرار شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که جایزه ادبی جلال آلاحمد، بعد از دو سال تاخیر در برگزاری، به سرانجام رسید و نام این کتاب را به عنوان اثر تقدیری در حوزه داستان کوتاه اعلام کرد. دولتی بودن این جایزه از یک سو و مصاحبههای تند و تیز علیخانی با چند خبرگزاری از سوی دیگر، باعث شد که بازار حرفها و جدلها رونق بگیرد. از طرفی موافقان و مخالفان جایزه جلال آلاحمد هم در سایتها وبلاگها به جدالی پرهیاهو با همدیگر پرداختند. عدهای هم با خود جایزه مشکل نداشتند؛ اما میگفتند کتاب «اژدهاکشان » مستحق این جایزه نبوده است.