سمفوني واژگان روستا / مهتاب كامراني

زبان، فضا، روايت
داستان‌هاي يوسف عليخاني تركيبي از داستان‌هاي رئاليستي، اجتماعي و بومي است. وي هرچند با يك زبان كهن با مخاطب امروزي رودررو مي‌شود اما در كاراكترهاي سنتي كه او در مورد آنها صحبت مي‌كند نوعي نوسازي ذهني وجود دارد. يعني نويسنده در داستان‌هاي عروس بيد سعي مي‌كند آدم‌هايي با ذهنيت‌هاي نو به تصوير بكشد و اين وجه تمايز او از ديگر نويسندگان هم عصر او است. آدم‌هايي كه در تقابل با زندگي امروزي فراتر از محيط زندگي‌شان جلو رفته‌اند. عنصر مكان براي آنها كم رنگ شده است. در نثر عليخاني آدم‌هايي را در مكان‌هاي سنتي مشاهده مي‌كنيم كه سعي مي‌كنند هنجار و نظم حاكم بر محيط را با داده‌هايي كه از دنياي علم و تجربه كسب كرده‌اند به هم درآميزند. از يك طرف تركيب و قرار دادن شخصيت‌هاي نو و سنتي در كنار هم و از طرف ديگر فضاي سنتي با هنجارهاي خاص جغرافيايي جان گرفته‌اند.

شیفتگی نویسنده به جهان داستانش / انوشه منادی

علیخانی با قدم خیر مادر بزرگ من بود و اژدها کشان و عروس بید، سه گانه یی نوشت و اقلیم خاص را روی نقشه به ما نشان داد که در جغرافیای پر تنوع این ملک با ذره بین هم دیده نمی شد و لای دو سنگ قرار گرفته بود، اما مکان جدید بود با خرده فرهنگ و روایت که به قدمت همین ملک بود و هست و به مدد خالق ادبی این مکان، تا داستان ایرانی هست، خواهد بود. اما در نوع ادبی، این نگاه یا گرایش، تازه نبود و در ایام ماضی داستان نویسان خوش قریحه و استوار، اقلیم خودشان را روی دوش گرفته و پا به وادی ادبیات داستانی گذاشتند، با خلق آثار خواندنی، و با بهره گیری از ابزار مناسب، به طور خاص در کشور داستان، اقیلم خود را ثبت کردند و خرده فرهنگ و قوم و ملیت گوشه یی از این سرزمین پهناور را در جهان داستان ماندگار کردند، این تلاش در شکل قابل توجه اش به ظرفیت زبان معیار و داستان، به تنوع و تکثر فرهنگی یاری رساند. با این توضیح که باید خط تمایزی اساسی کشید بین این دسته آثار با آن گونه آثار بومی که برای خواندن به مترجم یا زیر نویس نیازمند ست، چرا که اساسا در مقوله این بحث نمی گنجد.

آرمانشهر ميلک / حورا نژادصداقت

داستان از آرمانشهري آغاز مي‌شود که ابتدا ذهن با فارسي گويي‌اش کلنجار مي‌رود تا خود را از زبان کتاب‌هاي فرهيختگان و مردم عامه دور کند. تصويرهاي پياپي، ايراني بودن، به ياد آوردن بوي کهنگي قديمي‌ها و همه و همه زبان را هم با انديشه‌هاي پيشيني مان مانوس مي‌کند. همان پارسي گويي است که به جاي مترسک مي‌گويد «هراسانه» و به جاي تخم مرغ مي‌گويد: «مرغانه». عادي نبودن زبان، زماني بيشتر مي‌شود که علاوه بر لغات جديد نظم معمولي ساخت جملات را نيز تغيير ميدهد و آن را با ارائه‌هاي ادبي فراوان پيچيده تر مي‌کند و بدون توصيف‌هاي طولاني تنها با چند صفت مناسب تمام بار معنايي و تمام جزئيات را بيان مي‌کند. مثلا براي توصيف دست‌هاي زحمت کشيده مرد روستايي مي‌گويد: «دست سختش را فشار دادم.»

گزارش ایسنا: عروس بيد در سرای ‌اهل‌قلم نقد شد

1389/01/30

نشست نقد و بررسي سومين مجموعه‌ي داستان يوسف عليخاني كه اواخر سال گذشته با نام «عروس بيد» به چاپ رسيد، برگزار شد.

به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، يوسف عليخاني در ابتداي اين نشست كه روز گذشته (يكشنبه، 29 فروردين‌ماه) در سراي اهل قلم برگزار شد، با معرفي كتاب‌هايش، از انتشار اثر تازه‌اش با مضمون گفت‌وگو با نويسندگان اصطلاحا عامه‌پسند خبر داد كه تا شنبه‌ي آينده وارد بازار كتاب مي‌شود.

داستان‌هایی فارغ از هیاهوی شهر / شهرنوش پارسی‌پور

مجموعه داستان عروس بید در دنباله‌ی دو کتاب «قدم بخیر مادر بزرگ من بود» و «اژدهاکشان» منتشر شده است. قدم بخیر برنده ویژه شانزدهمین جشنواره بین‌المللی روستا بوده است و اژدهاکشان برنده نخستین دوره جایزه جلال آل احمد و نامزد هشتمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری.

عروس بید سومین مجموعه از این مجموعه داستان‌های روستایی است. اغلب این داستان‌ها در روستایی به نام میلک شکل می‌گیرند. گویش ویژه طبری‌ها بر این داستان‌ها غلبه دارد.

یوسف علیخانی با زحمت و با دقت قابل تاملی می‌کوشد فضای این روستای دورافتاده و کوهستانی را به تصویر بکشد. ما در این داستان‌ها در دو مقطع با این روستا برخورد می‌کنیم.

مرز ناپیدای خیال و واقعیت / بهناز راشدی اشرفی

چشم فقط پیش پا را می دید و فکر می‌کردم همه‌ی دنیا همان شکلی شده که آنجا. راه رفتن مه را روی صورتم می‌دیدم و بعد گردیدنش دور پاافزارها و پاها و پاپیچ‌ها و بعد سر و سینه‌ام. وهم آمده بود تا کنار شانه‌ام. خیال، ورم داشته بود که الانه، جانوری، درنده‌ای، وحشیاتی یا حتی آدمیزاده‌ی ناخلفی از پشت سر، چنگ بزند، چنگال بگیرد و یا چاقو فرو کند. (ص 11 کتاب)

«عروس بید» سومین مجموعه داستان یوسف علیخانی، در زمستان سال 1388 به وسیله نشر «آموت» به چاپ رسید. این مجموعه نیز مانند دو کتاب دیگر نویسنده «قدم بخیر مادربزرگ من بود» و «اژدهاکشان» جزو داستان‌های ناحیه ای محسوب می‌شود. داستان یا رمان ناحیه‌ای «رمانی است که به کیفیت و مخنصات جغرافیایی بومی و ناحیه‌ای وفادار بماند و بر محیط و قلمرو خاصی تمرکز یابد. در رمان ناحیه‌ای، این قلمرو و مردمانی که در آن زندگی می‌کنند، به عنوان پایه و شالوده‌ی داستان به کار گرفته شده است. صحنه‌ی وقوع داستان محتملاً در شهرکی روستایی یا ایالتی قرار دارد و نویسنده می‌کوشد به درستی و صحت، آداب و سنن و باورها و اعتقادات و فرهنگ توده و تاریخ این شهرک یا ایالت را نشان بدهد.»

مگر شعر چیست؟ / امین فقیری

فاکنر برای شکل گیری داستانهایش و فضایی که شخصیتهای داستانیش در آنجا بهتر بتوانند نفس بکشند، شهر و منطقه ای کوچک را به نام «سارتوریس» به وجود آورد. در آنجا چند شخصیت حضور دائمی داشتند. در بعضی از داستانها ماجرا حول محور وجودی آنها شکل گرفت در بعضی از داستانهای دیگر خواه و ناخواه اسمی از آنها به چشم می آمد. حال چه به عنوان دانای کل و چه به عنوان شاهد ماجرا هرچند که نقش کلیدی نداشته باشند.
در ایران تا آنجا که حافظه ام یاری می کند زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی در مجموعه داستان «عزاداران بَیَل» از این شگرد استفاده کرده بود، که بسیار هم موفق بود.

«میلک» و نویسنده اش / یوسف انصاری

اولین چیزی که باید به آن اشاره کرد این است که علیخانی در مجموعه داستان «عروس بید» از چند منظر از «اژدهاکشان» فاصله گرفته است که این را باید به فال نیک گرفت. در «اژدهاکشان» داستان ها گاهی طعنه به حکایت و قصه های پریان و افسانه ها می زد و زبان داستان ها باعث سختی خوانش مخاطب می شد و به عقیده نگارنده این سطور علیخانی نتوانسته بود در آن داستان ها از شیفتگی به سوژه هایی که پیدا کرده بود، خود را خلاص کند و به عنوان نویسنده ای که در هزاره سوم زندگی می کند، نظرگاه خود را نسبت به خرافاتی که در هر روستایی می توان نمونه ای از آنها را رفت و دید و شنید مشخص کند. و هنوز هم علیخانی به نویسنده ای که مد نظر این قلم است تبدیل نشده است؛ اما در چند داستان این مجموعه رگه هایی از فاصله ای که گفته شد، دیده می شود که از مهم ترین این رگه ها می توان به صمیمیت داستان هایی مانند «پناه برخدا»، «آقای غار»، «هراسانه»، «عروس بید» و داستان آخر کتاب یعنی «پیربیبی» اشاره کرد و گفت علیخانی داستان «پناه برخدا» را با آن سوژه ناب حرام کرده است. و اما چرا علیخانی هنوز با یک داستان نویس ایده آل فاصله دارد؟ سوالی است که می توان در این مقال اندک به گوشه هایی از آن اشاره کرد.

در واکنش به منتقدان / حسن محمودی

داستان‌هاي «عروس بيد» سومين مجموعه داستان يوسف عليخاني در نگاه نخست از مولفه‌هايي مشترك برخوردار است كه به‌زعم نگارنده، نشان از تاثيرپذيري نويسنده‌اش از واكنش‌هاي صورت گرفته نسبت به دو مجموعه پيشين او يعني؛ «قدم بخير مادر بزرگ من بود» و « اژدهاكشان» دارد. هر دو مجموعه داستان، در زمان انتشار خود، واكنش‌هاي مثبت و منفي قابل‌تاملي را درپي داشت. در اينجا طبعا منظور نگارنده، تاثيرپذيري نويسنده «عروس بيد» از هر دودسته واكنش است. طرح بوم ميلك در داستان‌هاي دو مجموعه قبلي علیخاني، عده‌اي از مخاطبان داستان‌هاي او را برسر ذوق آورد و بخش عمده‌اي از نقدها و ستايش‌ها نيز متوجه همين مولفه‌ها بود. اينان سرمست بودند از محيطي كه از طريق داستان‌هاي «اژدهاكشان» و« قدم بخير مادر بزرگ من بود» با آن آشنا شده بودند. عمده اشاره‌هاي ستايش‌آميز منتقدان، ناشي از همين مواجهه با دنياي شگفت داستان‌هاي عليخاني بود. نويسنده در اين دو مجموعه، اصرار بر بومي‌نويسي داشت. در پس مساله تاكيد عليخاني بر بومي‌نويسي، بسياري از ارزش‌هاي داستاني كارهاي او در چشم منتقدان كارهايش نيامد. نقدهاي انجام شده بر داستان‌هاي عليخاني، چالشي را درانداخت و طرح پرسش‌هايي را موجب شد كه بار ديگر بحث درباره بومي‌نويسي، مزايا و معايب آن را دامن زد و بومي‌نويسان را در برابر شهري‌نويسان قرار داد. انتشار مجموعه داستان «عروس بيد» حكايت از تاثير بحث‌ها و نقد و نظرها و جدل‌ها، لااقل بر داستان‌هاي خود عليخاني داشت.

بند بازي در آسمان داستان / حمید نورشمسی

مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني را نمي‌توان از آن دست مجموعه داستان‌ها دانست كه پس از خواندن مي‌توان آن را به كناري گذاشت، لبخندي زد و آفريني گفت و احيانا اگر اهل نوشتن باشي؛ چه از نوع كاغذي و چه از نوع مجازي، چند خطي را براي آن بنويسي و ديگر هيچ.
عروس بيد بيشتر از آنكه مجموعه‌اي از داستان‌هاي كوتاهي باشد كه در اولين نگاه، به‌نظر در يك جغرافياي محدود شكل گرفته است، نماينده يك نياز است، يك مكاشفه در جريان داستان‌نويسي معاصر كه شايد در ميان تمامي انواع و اقسام نگاه ما به روايت‌هاي داستاني اين روزهايمان به فراموشي سپرده شده است.
عليخاني در سومين مجموعه داستان خود، از زبان روايي كه با آن شناخته شده است، دوري نمي‌جويد و آگاهانه و هدفمند به كمك زبان روايي منحصر به فرد خود (لااقل به‌زعم خود او) با مخاطبان خود برخورد مي‌كند. او ساده مي‌گويد و ساده‌تر از آن به انعكاس واگويه‌هاي دروني ذهن خود مي‌پردازد.