حركت ‌در‌ مه / احسان حضرتي

سرانجام پس از 3 سال، مصوبه پانصدوشصت‌وپنجمين جلسه شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي، در روز دوم آذر، مقارن با شب تولد جلال آل احمد، اجرايي شد و نخستين دوره جايزه ادبي جلال كه گران‌ترين جايزه ادبي ايران محسوب مي‌شود، برگزار شد.
اما برخلاف انتظار، هيچ نويسنده‌اي نتوانست نظر هيات داوران اين جايزه را تامين كند و تنها 5 كتاب شايسته تقدير اعلام شدند.
در بخش رمان و مجموعه داستان كه به نسبت حوزه‌هاي نقد ادبي، تاريخ نگاري و مستندنگاري از حساسيت بيشتري برخوردارند، 25 سكه تقديري به« قاعده بازي» نوشته فيروز زنوزي جلالي و« اژدهاكشان» به قلم يوسف عليخاني رسيد؛ انتخابي كه خيلي زود واكنش‌هاي متعددي را برانگيخت.

اولين زمزمه‌ها پس از اعلام نتايج جايزه جلال به نحوه ارزيابي داوران برمي‌گشت. بسياري از منتقدان معتقدند ملاك و معيارهاي داوري نخستين دوره جايزه جلال آل احمد بايد قبل از مراسم پاياني به‌صورتي شفاف در رسانه‌ها مطرح مي‌شد و اين كاري است كه در تمام جوايز ادبي دنيا و حتي جوايز ادبي خصوصي و برخي جوايز دولتي كه سالانه در ايران برگزار مي‌شود، مرسوم است. اما اين اتفاق در جايزه جلال روي نداد و محمد رمضاني فراني، دبير علمي جايزه همان استدلال هميشگي را مطرح كرد: «داوران ما از اعضاي هيات علمي دانشگاه‌ها هستند و دوست ندارند وارد جريانات رسانه‌اي شوند.»
فرشته احمدي، نويسنده و عضو هيات داوران جايزه روزي روزگاري در اين باره معتقد است: «برگزاركنندگان جايزه بايد اسامي داوران و ملاك و معيارهاي داوري را تا روز اهداي جوايز مشخص مي‌كردند تا ديگر به‌دليل نوع گزينش آثار اين همه جار و جنجال به پا نشود.»
اميرحسين خورشيدفر، نويسنده و ديگر داور جايزه روزي روزگاري هم مي‌گويد: «انتخاب مجموعه داستان اژدهاكشان نشان مي‌دهد داوران جايزه ادبي جلال سليقه متفاوتي با ما دارند اما اينكه اثري با حال و هواي اقليمي مورد توجه آنها قرار گرفته است بد نيست، اگرچه مي‌شود درباره كيفيت داوري نقد نوشت، اما مشكل عمده منتقدان اين است كه برگزاركنندگان اين جايزه معيارها را به‌صورت شفاف اعلام نمي‌كنند.»
اما پس از انتقاد از پنهان كردن نام داوران جايزه جلال، نام عبدالعلي دستغيب، به‌عنوان يكي از اعضاي هيأت داوري جايزه اعلام شد؛ شايد تنها به اين علت كه كمي از حجم انتقادات كاسته شود. جالب اينكه دستغيب نيز بر نظر منتقدان ديگر تاكيد مي‌كند و معتقد است بهتر بود پيش از اعلام برگزيدگان، در نشريات و رسانه‌هاي عمومي، طرز داوري، اسامي داوران و اهميت جايزه جلال اطلاع رساني مي‌شد تا پس از برگزاري، اعتراض‌ها به نحوه داوري كمتر شود.

آن سوي ميدان
اما آن سوي ميدان، برگزيدگان يا تقديري‌هاي جايزه اول، نظرات متفاوتي دارند. فيروز زنوزي جلالي برخلاف نظر دبير علمي اين جايزه معتقد است: «اگرچه حمله به داوران و حاشيه‌سازي‌‌هاي سهم خواهانه كار شايسته و قابل دفاعي نيست اما بايد توجه داشت كه اساسا هر نوع داوري در دنيا تبعاتي به‌دنبال دارد و كارشناسان و داوران بايد با شهامت ابراز نظر كنند و از انتخاب خود دفاع كنند.»
با اين حال، يوسف عليخاني ماجرا را به شكل ديگري مي‌بيند. عليخاني درباره تفاوت جوايز خصوصي و دولتي در زمينه اعلام نام داوران و رفتارهاي شفاف‌تر مي‌گويد: «عرصه داستان با سياست فرق مي‌كند. جايزه جايزه است و خصوصي و دولتي ندارد. اين قبيل تقسيم‌بندي‌ها هم بيشتر به كار سياستمداران مي‌خورد تا نويسندگان.»
اين نظر اگرچه درصورت عملي شدن، مي‌تواند بسياري از مرزبندي‌هاي ناصواب را از‌ميان‌بردارد، اما به‌نظر مي‌رسد با توافق جمعي اهالي ادبيات متفاوت است. منتقدان جايزه‌هاي دولتي معتقدند معمولا دولت و نهاد‌هاي دولتي - حتي در دمكرات‌ترين صورت ممكن شان- بنا بر برخي ملاحظات و تنگناهاي سياسي و اجتماعي نماينده محافظه‌كارترين بخش از سلايق ادبي جامعه به شمار مي‌آيند و به همين دليل اگر دولت به‌صورت مستقيم وارد جريانات ادبي شود و اعمال نظر كند، به‌طور طبيعي گروهي از نويسندگان به‌دليل سلايق متفاوتشان خارج از دايره حمايت‌هاي دولتي قرار مي‌گيرند.
ابراهيم حسن بيگي در اين زمينه مي‌گويد: «در تمام دنيا جوايزي كه به نام نويسندگان و مشاهير بزرگ به آثار برتر آن كشور و يا ديگر نقاط جهان داده مي‌شود از جانب بخش خصوصي است و دولت نقش تعيين كننده‌اي در آن ندارد و زيبايي كار هم به‌نظرم در همين جاست كه اين كار بدون دخالت نهادهاي دولتي صورت مي‌گيرد. دولت بايد با حمايت از جشنواره‌هاي مختلف به سمت چندصدايي پيش برود حتي اگر اين جشنواره‌ها اهداف خاص دولت را دنبال نكنند باز هم دولت بايد از آنان حمايت كند تا همه صداهاي جامعه شنيده شوند و يك صدا به‌دليل نداشتن حمايت خفه نشود.»

تقديري‌‌ها، بهترين‌ها هستند؟
تمام انتقادات موجود و هميشگي از جوايز مختلف كه بيشتر شامل جايزه‌هاي دولتي مي‌شود، ناشي از اختلاف نظر نويسندگان، منتقدان و خوانندگان با داوران است و پاسخ‌هاي گوناگون به اين پرسش كه آيا كتاب‌هاي برگزيده، بهترين انتخاب‌هاي ممكن هستند؟ اما قسمت جالب ماجراي جايزه جلال، مثل بسياري ديگر از جوايز ايران، بي‌خبري اهالي ادبيات از كتاب‌هاي موجود يا محافظه‌كاري در بيان نظراتشان است كه نهايتا تنها در حد اظهارنظرهاي كلي و مبهم باقي مي‌ماند. به‌عنوان نمونه، اغلب منتقدان و داوران جوايز ادبي ديگر مي‌گويند تا‌كنون رمان قاعده بازي را كه علاوه بر اين جايزه، جايزه كتاب فصل و قلم زرين را هم از آن خود كرده است، نخوانده‌اند و جالب‌تر اينكه حتي يوسف عليخاني هم تا پيش از اعلام نتايج، از وجود رماني به اين نام بي‌خبر بوده است!
او مي‌گويد: «من در ماه‌هاي اخير كه به‌دليل بيكاري خانه نشين شده بودم اطلاع درست و دقيقي از فعاليت زنوزي نداشتم و نمي‌دانستم كه چنين رماني با اين حجم و مشخصات منتشر شده است اما در مجموع زنوزي براي من نويسنده محترمي است كه خصوصا دو داستان «سياه بمك» و «مردي با كفش‌هاي قهوه‌اي» او را بسيار دوست دارم.»
سوي ديگر ميدان، مهم‌ترين ضلع اين مثلث، يعني خوانندگان هستند كه از هيچ‌يك از كتاب‌هاي اعلام شده، استقبال قابل توجهي نكرده‌اند. با اين حال عبدالعلي دستغيب برخي از دلايل انتخاب قاعده بازي را اين طور توضيح مي‌دهد: «قاعده بازي از نظر بافت و ساختار داستاني، استحكام خوبي دارد. اين رمان چند صحنه درخشان دارد كه نويسنده توانسته نقبي به گذشته راوي داستان بزند و اين گذشته را زنده كند.»
اما درباره اژدهاكشان عليخاني بحث به‌گونه‌اي ديگر است، چرا كه اغلب كساني كه اين كتاب را خوانده‌اند معتقدند اين اثر در گذر از فرهنگ عامه و ورود به حوزه ادبيات داستاني چندان كامياب نبوده است و بيشتر به يك بوم نگاري مي‌ماند كه نويسنده آنچه را به چشم خود مشاهده كرده يا از ديگران شنيده در قالب داستان‌واره‌هايي نقل كرده است.
خورشيدفر در حالي‌كه از اظهارنظر صريح درباره اژدها‌كشان طفره مي‌رود، اذعان مي‌كند: «به‌نظر من سه اثر «مردي كه گورش گم شد» نوشته حافظ خياوي، «آن گوشه دنج سمت چپ» نوشته مهدي ربي و «گوساله سرگردان» نوشته مجيد قيصري بهترين مجموعه داستان‌هاي اين يكي، دو ساله هستند.»
لادن نيكنام هم مجموعه داستان اژدهاكشان را اثري چالش‌برانگيز مي‌خواند و يادآور مي‌شود: «اينگونه داستان‌ها براي تقويت گونه‌هاي ادبي كه همه خوان نيست و نويسنده براي ورود در بخش‌هاي تجربي جسارت دارد خيلي خوب است، ولي اينكه واقعا اين كتاب بتواند با دريافت جايزه مخاطب زيادي پيدا كند، بعيد مي‌دانم، به‌دليل اينكه متن كتاب ساده نيست و تأثيرگذاري آن روند كندي دارد.»
فيروز زنوزي جلالي هم با آنكه اژدهاكشان را نخوانده است، مي‌گويد: «مجموعه داستان قبلي عليخاني، «قدم بخير مادر بزرگ من بود»‌ را خوانده‌ام و به‌نظرم اثر خوبي است ولي در جاهايي اصرار به بومي نويسي اين نويسنده آن قدر تند و غليظ است كه مخاطب را آزار مي‌دهد.»پاسخ آخر به اين پرسش را بايد از زبان دستغيب شنيد: «انتخاب اين آثار به معناي آن نيست كه اينها بهترين نمونه‌هاي ادبيات داستاني ما هستند بلكه تنها در ميان آثاري كه در جايزه شركت كردند به‌نحوي شاخص‌تر از ديگران بوده‌اند.»
دستغيب برخي از دلايل انتخاب اژدهاكشان را نيز اين طور شرح مي‌دهد: «اثر يوسف عليخاني، برخلاف بسياري از آثار ديگر، اقتباسي از آثار نويسندگان برجسته خارجي نيست بلكه اثري بومي است كه با در كنار هم قرار دادن شهر بزرگي چون قزوين با روستايي دورافتاده مثل ميلك كه هر روز اهالي آن به شهر مهاجرت مي‌كنند، بر چالش ميان سنت و تمدن مدرن انگشت مي‌گذارد.»

مه فرومي‌نشيند
صرف‌نظر از همه انتقادها و جنبه‌هاي مثبت و منفي جايزه جلال، اينكه سرانجام اين جايزه برگزار شد، خود شايد مهم‌ترين قسمت اين ماجراست؛ ماجرايي كه اگرچه در فضاي مه‌آلود ادبيات ايران حركتش را آغاز كرده است، اما مسلما بيش از همه، نويسندگان را خشنود خواهد ساخت‌چرا كه سرانجام هر مهي فرومي‌نشيند.

روزنامه همشهری