من البته منتقد ادبي نيستم و قرار هم نيست كه حالا چون زياد كتاب ميخوانم يا ادبيات خواندهام يا مثلا چهار تا مطلب در چند تا مطبوعه وزين و غيروزين منتشر كردهام احساس كنم كه ديگر همه چيز روبهراه است و بنده هم شدهام منتقد ادبي، بله قصدم اصلا اين حرفها نيست اما اين اواخر مطلبي خواندم با عنوان شريف « نقد » از نويسندهاي كه « منتقد و مسئول بخش ادبيات روزنامه اعتماد » معرفي شده بود كه با وجود آنكه منتقد ادبي نيستم، اما واقعا هيچ شباهتي ميان اين نوشته غرضورزانه با يك نقد ادبي پيدا نكردم. كاري ندارم به خامدستي آشكار نويسنده در پرورش معنايي كه احتمالا مورد نظرش بوده، كاري هم ندارم به نثر ضعيف و نامفهوم نويسنده. چيزي كه ميخواهم درباره نوشته ايشان با عنوان « لذت مازوخيستي متن » بگويم بيشتر مربوط به زاويه و ارتفاع نگاه آقاي نوروزي است نسبت به همه منتقداني كه درباره « اژدهاكشان » يوسف عليخاني نظر خود را گفتهاند. من خودم با وجود ارادت و دوستياي كه نسبت به همكار و همشهري خوبم يوسف عليخاني دارم اما بايد اعتراف كنم كه « اژدهاكشان » را دوست نداشتم؛ يعني نتوانستم با اين كتاب، با فضاسازي نويسنده و با نثر و زبانش ارتباط برقرار كنم. درنتيجه راستش كتاب را نيمهكاره رها كردم. بنابراين تا حدودي مشكل ياسر نوروزي با «اژدهاكشان» را درك ميكنم اما نوع ادبيات و رفتار زباني او را در نوشتهاش نه تنها نميپسندم بلكه خيلي هم به آن نقد دارم.
1. نميتوان به اين سادگي نگاه همه آدمهايي كه درباه يك اثر نوشتهاند را ناديده گرفت و نقدهاي ديگران را در كمال خونسردي و خودبزرگبيني، يكسره « سياهمشق » و « آش شله قلمكار » قلمداد كرد و به اين وسيله خود را منتقد معرفي كرد.
2. نميتوان براي واژهها بار معنايي افزوده قائل شد و آن وقت بر اساس آن قضاوت كرد و نگاههاي همه را مردود دانست.آقاي نوروزي مينويسد: « قصه اقليمي اگر چنين است كه "اژدهاكشان" دارد، دوباره و سه باره و چندباره بخوانيم قصه هاي غلامحسين ساعدي و محمود دولت آبادي و احمد محمود را و ايضا محمدرضا صفدري و منيرو رواني پور را.» و ظاهرا لازم است به ايشان يادآوري شود كه صرف « قصه اقليمي » هيچ گونه ارزش معنايي خاصي را با خود همراه ندارد بلكه تنها يك سبك است از نوشتن كه ممكن است نويسندههايي مثل محمود يا دولتآبادي بتوانند شاهكارهايي هم در آن خلق كنند؛ همانطور كه ممكن است يوسف عليخاني هم به اين سبك علاقهمند باشد و بخواهد در آن طبعآزمايي كند و بدون كسب اجازه از آقاي نوروزي به اين سبك بنويسد. بنابراين منتقداني كه اژدهاكشان را گونهاي از ادبيات اقليمي دانستند، به هيچ وجه در صدد «ابراز احساسات» نسبت به دوست خود نبودند.
3. نميتوان به درهم و برهم نويسي و اغتشاش در معني معترض بود و آنوقت دقيقا همانطور نوشت: بدون انسجام و منطق دروني و حتي بدون رعايت انصاف و ادب و بعد هم اين آش شله قلمكار را روي كاغذ پاشيد و نوشت: نقد نقدهاي "اژدهاكشان...".