چگونه «نغد عدبی» بنویسیم؟ / مريم حسينيان

ببینید دوستان! قرار نیست اینجا درباره اینکه نقد ادبی چیست؟ آیا ذره بین است یا نه؟ و یا تفکیک سره از ناسره است و این حرفهایی که در دکان هر بقالی هم پیدا می شود حرف بزنیم. به ما چه ربطی دارد که نقد لغوی چیست؟ نقد فنی به چه درد می خورد؟

این مزخرفات مال همان هایی است که آن طرف آب نشسته اند و اسم خودشان را گذاشته اند سارتر، کامو، برشت و هربرت رید و مشتی آدم بیکار دیگر.

بهتر است خودشان بروند و کتابهایشان را با انواع نقد روانشناسی و اخلاقی و اجتماعی و زیبایی شناسی زیر و رو کنند.

باور کنید قرار نیست وقتمان را تلف کنیم با محور بندی برای نقد و اینکه بدانیم کتابی که می خواهیم زیر و رو کنیم بالاخره ساختاری قرار است تخریب شود یا محتوایی؟ مهم همان تخریب است که الحمدلله همه ما خوب بلدیم.

به هر حال نوعی از انواع نقد هم" نقد تخریبی" است که فرقی نمی کند کتاب قرار است با خاک یکسان شود یا نویسنده؟

از آنجایی که بعد از داستان نویس و شاعر شدن، منتقد شدن هم این روزها از عهده همه برمی آید شاید لازم باشد برای رفاه حال دوستان علاقمند، چند نکته کوچک یادآوری شود:

وقتی کتابی را می خوانید، تصور کنید وارد جنگل شده اید. اصلا ترس به خودتان راه ندهید که چیزی از مطلب دستگیرتان شده است یا نه؟ یادتان باشد که شما در جنگل هستید. پس همراه شوید با قانون جنگل و چشمهایتان را روی همه چیز ببندید.

لازم نیست تا آخر کتاب را بخوانید. حتی جلد کتاب هم می تواند به شما کمک کند. مثلا اگر جلد مجموعه داستانی قرمز است و رویش نوشته شده "اژدهاکشان" نشان می دهد که با کتابی درباره اژدها سروکار دارید که شاید با وهم و خیال مخلوط شده باشد. پس کمی مجبورید روشنفکر شوید. باید حرفهای معمولی و جملات کلیشه ای و ساده را کنار بگذارید. از کلمات قدیمی قرن شش و هفت هجری قمری استفاده کنید و جملات را طوری بچرخانید که خواننده نفهمد شما چه نوشته اید. بی خیال نقطه و علائم سجاوندی هم شوید.وقتی جان مخاطب شما بالا آمد تا یک پاراگراف را بخواند بعد می فهمد روی آشی که پخته اید برای کتاب ونویسنده، چقدر روغن نشسته است! مثلا به این جملات دقت کنید:" فكرم اين بود اگر داستان هاي اين مجموعه آنچنان كه برخي آب چكان به تفرج صنعش شتافتند مقبول باشد يا پاي شاهكاري در كار است يا كاسه اي زير نيم كاسه"

شما چیزی فهمیدید؟ همین دیگر! مهم این است که نفهمید.

سعی کنید تا جایی که امکان دارد حمله کنید. فرقی نمی کند به کی و چی؟ فقط حمله کنید. به یکی بگویید سادیسمی به یکی بگویید مازوخیست. اگر هم کسی نقدی قبل از شما نوشته بر آن کتاب، به همه نقدها بگویید" سیاه مشق" و هرچه را دیگران گفته اند تکذیب کنید. دلیل و منطق هم برای رد نظر هیچ کس لازم نیست. فقط یادتان باشد فحش بد ندهید در نقدتان. چون زشت است و آبرویتان می رود.

اصلا نگران سواد داستانی تان نباشید. حالا اگر فرق قصه و داستان را هم ندانستید و مثلا به آثار غلامحسین ساعدی و منیرو روانی پور گفتید " قصه اقلیمی" هیچ اشکالی ندارد. کسی نمی فهمد که ! اگر هم یک آدم فضولی پیدا شد و به شما گیر داد بگویید هرکس درباره روستا بنویسد اسمش قصه اقلیمی می باشد. بعد هم چشمهایتان را حتما گرد کنید و بگویید: مگر تو سادیسم داری یا مازوخیستی؟ کمی هم چپ چپ نگاهش کنید که فکر کند شما آدم خطرناکی هستید و همین الان می روید لشکر کشی می کنید یا بلایی سرش می آورید.

اسم هرچه می نویسید بگذارید " نقد" حتی اگر یادداشت روزانه یا دل نوشته باشد. به شعور مخاطب هم کاری نداشته باشید. مهم این است که مطلب شما جایی دیده شود که مطمئنید خواننده دارد. بقیه اش به هیچ کس ربطی ندارد.

سعی کنید مولف را حتما طی یک حرکت ضربتی لا به لای نقدتان نابود کنید!! به این می گویند تئوری " مرگ مولف " در نقد. که خیلی هم کیف می دهد. می توانید کلی با دوستانتان ذوق کنید و کنار گوش هم کرکر بخندید و بگویید: دیدی چه حالشو گرفتم؟

حالا متوجه شدید که شما...همین شما که قبل از خواندن این متن، اعتماد به نفس نداشتید و فکر می کردید بلد نیستید بنویسید می توانید روزی برای خودتان منتقد بزرگی شوید؟ پس منتظر چه هستید؟ هر کتابی که دلتان خواست از هر نویسنده ای که عشقتان کشید، انتخاب کنید و با استفاده از نکات بالا یک " نغد عدبی" خوب بنویسید.