یوسف علیخانی؛ نبرد با اژدها و جلال

پیش از شروع: ستون «چهره‌هفته» روزنامه فرهنگ آشتی هر پنج‌شنبه به معرفی یکی از اهالی ادبیات می‌پردازد که در آن هفته، بیش از دیگران خبرساز بوده است.در هفته‌ای که اکنون ششمین روز آن را تجربه می‌کنیم، نام یوسف علیخانی و مجموعه داستان «اژدها کشان» بارها تکرار شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که جایزه ادبی جلال‌ آل‌احمد، بعد از دو سال تاخیر در برگزاری، به سرانجام رسید و نام این کتاب را به عنوان اثر تقدیری در حوزه داستان کوتاه اعلام کرد. دولتی بودن این جایزه از یک سو و مصاحبه‌های تند و تیز علیخانی با چند خبر‌گزاری از سوی دیگر، باعث شد که بازار حرف‌‌ها و جدل‌ها رونق بگیرد. از طرفی موافقان و مخالفان جایزه جلال‌ آل‌احمد هم در سایت‌ها وبلاگ‌ها به جدالی پرهیاهو با همدیگر پرداختند. عده‌ای هم با خود جایزه مشکل نداشتند؛ اما می‌گفتند کتاب «اژدهاکشان » مستحق این جایزه نبوده است.

حضور پررنگ علیخانی در اینترنت و انتشار همه نقد و نظرها در وبلاگ شخصی‌اش، بیشتر بر این حدف و حدیث‌ها افزود. ضمن این که نوشته‌های پیشین او درباره وضعیت کاری‌اش، دستاویزی شده بود تا به جایزه جلال‌ آل‌احمد از منظر دیگری هم نگاه شود. قرار بود برگزیدگان این جایزه، هرکدام 110 سکه‌ ‌بهار آزادی جایزه بگیرند؛ اما جلال‌ آل‌احمد هیچ برگزیده‌ای نداشت و تنها اسم پنج تقدیر شده اعلام شد که هر کدام 25 سکه دریافت کردند.آهسته‌آهسته گرد و غبار جایزه جلال ‌آل‌احمد در حال فروکش بود که روز سه‌شنبه خبر رسید «اژدها‌کشان» نامزد هشتمین دوره جایزه گلشیری شده است. این بار جایزه‌ای غیر دولتی و تا حدودی معترض، کتاب علیخانی را نامزد جایزه کرده بود و تقابل دیدگاه‌ها و اهداف این دو جایزه، می‌توانست باب بحث و جدل‌های بعدی را باز کند.خلاصه اینکه در هفته‌ای که در حال پایان است، علیخانی از یک سو با سیل تلفن‌های تبریک و شادباش مواجه بود و از سوی دیگر با انتقادهایی در فضای مجازی که به جایزه جلال‌ آل‌احمد و برگزید شدن او صورت می‌گرفت. البته در این بیان، عده‌ای هم به دفاع از «اژدها‌کشان» پرداختند.حالا که این مطلب به چاپ می‌رسد، علیخانی کمی از این ماجراها فاصله گرفته است و احتمالا به داستان‌های بعدی‌اش فکر می‌کند. همین آرامش پس از طوفان، این مجال را فراهم می‌کند که ما هم «اژدها‌کشان » ر ا تورقی کنیم؛ این کتاب، دومین مجموعه داستان علیخانی بعد از کتابی است به اسم «قدم بخیر، مادر بزرگ من بود». ماجراها و اتفاقات هر دوی این مجموعه داستان‌ها در زادگاه علیخانی، یعنی روستای «میلک» الموت می‌گذرند و جزو داستان‌های اقلیمی به شمار می‌روند. علیخانی به جز این دو مجموعه داستان، چند کتاب برای نوجوانان و چند کار تحقیقی را هم در کارنامه‌اش به ثبت رسانده است.