يوسف عليخاني را خيلي از کتابخوانها مي شناسند. اگر کتابي از او نخوانده باشيد حتماً به واسطه نوع نگاهي که در داستانهايش دارد، نام کتابهايش به گوشتان خورده و حالا او مدتي است که سومين مجموعه داستانش را با عنوان «عروس بيد» روانه بازار کتاب کرده است. عليخاني تا به حال سه مجموعه داستان (قدم بخير مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بيد) نوشته است که اکثر منتقدان از آن به عنوان سه گانه عليخاني ياد کرده اند. داستانهاي «عروس بيد» هم مثل دو اثر قبلي در روستاي «الموت» اتفاق مي افتد. زادگاه عليخاني که حالا انگار او مي خواهد با نوشتن از اين منطقه دورافتاده، دينش را به خاکي که در آن متولد شده است ادا کند.
روایت بیغلوغش نویسنده خودی / احمد بيگدلي
يك جور صفبندي اعلامنشدهاي هست ميان نويسندگان سرزمين ما. كه سابقه طولاني هم دارد و به خودي و غيرخودي معروف است. (در سينما هم هست كه البته به من مربوط نميشود) تمام كساني كه اهل ادبيات داستانياند، به سهولت ميتوانند يك اثر انتشاريافته را از هر جناحي كه هست تشخيص بدهند.
يوسف عليخاني از «خودي»هايي است كه با انتشار مجموعه داستان عروس بيد، مرا كه پيوسته خواستهام «خودم» باشم، بهشدت غافلگير كرده است. اين اثر در ميان آثار او كاملا متفاوت است و شاخصههايي درخور ستايش دارد. در يك نگاه ساده همانجور كه معمولا ميرويم بازار تا كتابي بخريم، اين مجموعه 189 صفحه دارد با 10 داستان كوتاه كه داستان «بيل سر آقا»، كوتاهترين و «هراسانه» به گمانم بلندترين آنها است، حدود 40 صفحه. كتاب را نشر آموت منتشر كرده است. با طرح جلدي كه ميتوانست بهتر از اين باشد.
نقد و بررسی عروس بید در کانون ادبیات
مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني در دويستوهشتادوششمين نشست کانون ادبيات ايران نقد و بررسي شد.
به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست که روز گذشته (دوشنبه، 28 تيرماه 89) برگزار شد، نويسنده کتاب در آغاز، داستان «بيل سر آقا» را از کتاب «عروس بيد» براي حاضران جلسه خواند.
در ادامه، محمد دهقاني - استاديار دانشگاه و مترجم -، سعيد سبزيان - مترجم و منتقد ادبي - و محمدرضا گودرزي - نويسنده و منتقد ادبي - مجموعه داستان «عروس بيد» را نقد و بررسي کردند.
عليخاني و پيوند با زهدان / مرتضا كربلاييلو
يوسف عليخاني براي «عزيز و نگار» يك فيلم كوتاه بيست دقيقهاي ساخته. من فيلم را ديدهام. آنطور كه پيداست دوربين به دست يوسف است. يوسف يا داخل ماشين نشسته يا بر قاطر سوار است يا بر پاهاي خودش. در يك صبح بهاري كه مه دره را پُر كرده از يك راه مارپيچ، افتاده سمت رودبار و الموت و از آدمهاي روستاها روايت «عزيز و نگار» را پرسيده. راويان گاه ميزنند زير آواز به فراخور حالِ نزار نگار يا عزيز. و گاه ماغ گاوي ميرود لاي بيتهاي عاشقانه. آنجا كه يوسف بر قاطر سوار است گوش قاطر در حاشيهي قاب تصوير با هر گام كه قاطر برميدارد، همچو بادبزني ميزند. به ضرباهنگ موسيقياي. يكجا سه سگ يك رمه را مشايعت ميكنند. و آن طرفتر دختري با گونههاي سرخ از سرما يا شرم، دنبال برهاي ميرود و بازو مياندازد زير شكم بره و بلندش ميكند مياندازدش دوباره در راه.
عروس بید / شعری از میثم نبی
زار نزن دختر
گریه چرا؟
هلهله کن عروس بید!
رخت سپید بر تن و گیسوان در باد
بر بلندی صخره ای بایست
و به وقت غروب
تمامی روستای اسیر را زیر نگاهت بگردان
و دل بده
به صدای دلنگ زنگوله های گله ای که از سمت ظالم کوه
همیشه در مه
دوباره راه گرفته اند سمت روستا
من قاصد خوش خبرم
مردی که دستت را توی دستش گذاشتند
بالاخره تو را از اسیر می برد
و شاپری سرزمینی می کندت در آن سوی آبها؛
فرسنگ ها دور تر از مردمان ظالم کوه و کافر کوه.
1389/04/11
عروس بید در میلک! / علی عبداللهی
عروس بید، سومین اثر از سه گانهی میلک است (به تعبیر نگارنده) از یوسف علیخانی، که مدتی است آن را خواندهام. این روزها نویسندگان ما، روستانویسی را کمتر جدی می گیرند، شاید به این باور- نه چندان درست- که برآن است، قصهی مدرن لزوماً از دل مناسبات شهری وشهرنشینان برمیآید. ولی همه می دانند آثار زیادی در ادبیات جهان وجود دارد که خلاف این دیدگاه را ثابت می کند و با آنکه روستایی محض اند، اما سخت مدرناند، مثل پدرو پارامو و... شاید هم بسیاری از نویسندگان و خوانندگان به زبان بی در و پیکر و فقیر و کم جان رسانه ای یا تلویزیونی معتاد شده باشند و زبان چنین آثاری را برنتابند. آن نگاهی در قصهنویسی که می خواهد همهی قصهها را در یک زبان تخت و بی بو و خاصیت ببیند. اما من درست به همین دلیل که قصههای علیخانی با دیدگاههای رایج برخی همسویی ندارد و البته بنا به دلایلی دیگر از قصههای این نویسنده خوشم می آید. زبان آهنگین، یکدست و جاندار قصهها، خواننده را محوخود میکند. زبانی که از زبان کتاب اول نویسنده " قدم به خیر مادربزرگ من بود " به مراتب سنجیده تر و ورزیافته تر است و حتی در اینجا برای خود تبار ویژهای یافته است. این زبان مخصوص خود نویسنده است و البته زاییده ی فضای مه آلود مناسبات میلکیها.
به مد روز كاري ندارد / مریم حسینیان
مجموعه داستان " عروس بيد" از آن دست كتابهايي است كه وقتي تمام مي شود و اگر داستان نويس باشيد در ذهنتان مي توانيد هزار داستان بنويسيد. يوسف عليخاني در سه گانه اش ( قدم بخير مادربزرگ من بود،اژدهاكشان و عروس بيد) نشان داد كه به اصولي پايبند است كه به مد روز كاري ندارد و مي تواند پايش را هم محكم به زمين داستان هايش بكوبد. نويسنده موفق شده در اين كتاب جهان آدم هايي را كه دوستشان دارد بيشتر گسترش بدهد. ديگر با روستايي خالي از سكنه و آدم هايي منفعل و خرافاتي روبه رو نيستيم،بلكه حالا ماورا و متافيزيك است كه چنگ مي اندازد به بدنه ي داستان. تعليق و صحنه پردازي مناسب به فراواقعيت داستان ها كمك كرده اند تا بيشتر ذهن خواننده را درگير كنند و لذت داستاني را به همراه مي آورند. " پناه برخدا"،" عروس بيد" و " هراسانه" داستان هاي خوب كتابند كه با نشانه هايي ظريف مي توان دريافت در چند نشست جدا نوشته شده اند. به گمانم حالا وقت اين است كه يوسف عليخاني دست آدم هاي ميلك را بگيرد و در فضايي ديگر قصه شان را بنويسد. ميلك بايد كمي تنها باشد،كمي نفس بكشد و كمي خودش باشد تا وقتي ديگر، براي مجموعه اي ديگر،رماني ديگر كه به همين زودي ها نبايد منتشر شود. گاهي بايد فضا را به ضرورتي ترك كرد. اين ضرورت به منزله ي تمام شدن سوژه نيست، بلكه چيزي شبيه حفظ حرمت تكيه گاهي ( ميلك) است كه نياز دارد چندي دور از چشم باشد.
منتشر شده در وبلاگ «این یادگاری من است»
1389/03/08
نان ِ همین زبان / علیرضا روشن
داستان امری نیست که لزوما برای ذائقهی مخاطب نوشته شود. مثل سوپ خرچنگ شاید. غذا است و همهي فواید و شرایط غذا را در خورد دارد اما خیلیها از شنیدن اسمش، یاد سبیلهای دراز و دستهای قیچیگونه و چشمهای قلمبیدهاش میافتند و شاید حتی عق هم میزنند. پرسش این است که آیا خرچنگ، به رغم بهرهمند بودن از هر جور ویتامین و پروتئین – که مفید هم هست - صرف اینکه سبیل دراز دارد باید از زنجیرهی غذایی حذف شود؟ آیا میشود غذایی را نچشید و انکارش کرد؟ آیا فقط قرمه سبزی غذا است و اگر در غذایی گوشت قرمه شده و سبزی معطر نبود غذا نیست؟ آیا قرمهسبزی معیار غذا بودن دیگر غذاهاست؟ در این مواقع چه میشود گفت؟ آیا صرف اینکه داستانی به ذائقه یکی خوش نیامد، دیگر داستان نیست؟ و تکلیف نویسندهای که عدهای از داستانهای او خوششان نمیآید این است که برود هر چه را که نوشته است خمیر کند و دیگر ننویسد؟ یا نه، آنچه را که منتقدها میگویند، همانها را کپی کند؟ آیا مثلا فقط همینگوی معیار است و اگر کسی از روی دست اسعدی طوسی نوشت، نسبش به دورهی ماموتها برمیگردد؟ منتقدهایی که خودشان تکراریترین حرفها را میزنند و هر جا مینشینند فاکنر و همینگوی و اینها از دهنشان نمیافتد، چطور است که داستانهایی را که این اندازه فضا و طعم و رنگ و بو و حادثه را در منظر خوانندگان و پیشاروی ادبیات امروز ایران میگذارند، کهنه و از مد افتاده تلقی میکنند؟
بار ديگر «ميلك» / حمیدرضا امیدی سرور
مهمترين شاخصه داستانهاي عليخاني را بايد در تعلق خاطر او به زادگاهش جستجو كرد، اما تاثيري كه زندگي در اين روستا بر ذهن و روح او گذاشته، گاه با شيفتگي همراه شده و به داستانهايش آسيب زده است؛ هم از آن رو كه وفاداري بيش از حد به واقعيت، مجال كمتري به عنصر خيال در برخي داستانهاي او داده و مهمتر از آن به لحاظ زبان او در ديالوگ نويسي؛چراكه نويسنده (بهويژه در نخستين بخش از اين سهگانه) ميان زبان فارسي و ديلمي سرگردان به نظر ميرسد و در نهايت نيز به يك زبان معيار كه خاص داستانهاي او باشد نرسيد و از ديگر سوي بكارگيري افراطي اين لغات ارتباط خواننده را با داستانهاي او دشوار ميكرد.
عروسی دیگر! / مهيار زاهد
عروس بید تازهترین اثر منتشر شده از یوسف علیخانیست تا نشانی باشد از آن که این نویسنده همچنان راه خود را میرود. علیخانی در این مجموعهداستان نیز مانند اژدهاکشان و قدم بخیر مادربزرگ من بود قصد میلک کرده و راه سرزمین آبا و اجدادی خویش را پی گرفته است.
باورها و اعتقادات عجیب ساکنین بومی میلک دستمایهی ده داستان این مجموعهداستان است که به یمن ترسیم فضایی روستایی و سنتی و استفاده از زبانی من در آوردی در دیالوگها برای خوانندگان شهرنشین امروزی تجربهی متفاوتی را رقم میزند.
در قالب داستانهای این مجموعه خواننده با کلمات و اصطلاحاتی روبهرو میشویم که بر ای خواننده تازگی داشته و در عینحال سخت و ثقیل نیستند. کلماتی که به راحتی میتوانند در زندگی روزانه جایی برای خود دست و پا کنند. هراسانه که که نام یکی از داستانهای این مجموعه نیز هست گواه خوبی بر این ادعا است.