يادداشت م.ع. سپانلو بر " قدم بخير ... "

ديروز رفته بودم نشر ثالث. قرار بود محمدعلي سپانلو و جواد مجابي براي قابيل شعر بياورند. سپانلو را که ديدم خودم را معرفي کردم. گفت که کتاب " قدم بخير" مال توه؟ گفتم بله. گفت: فضاي خوبي درآوردي. خيلي خوشم اومد. يادداشتي هم توي مجله جشن کتاب درباره اش نوشته ام. خوانده اي؟ گفتم که خوانده بودم اما نمي دانستم که نوشته شماست. "همايون ارشادي"، بازيگر فيلم طعم گيلاس و "علي مصفا"، بازيگر هم نشسته بودند شروع کرد به معرفي قدم بخير. بعد " محمود دولت آبادي" آمد و سپانلو به دولت آبادي هم گفت که قدم بخير را بخواند. گفتم که داده ام به آقاي دولت آبادي اما وقت نکرده اند بخوانند. محمد محمدعلي و عليرضا سيف الديني هم بودند.

برايم جالب بود رفته بودم که شعري از سپانلو بگيرم و کتاب قدم بخير را به او بدهم که ديدم خودش خوانده.

معنا سازي هاي جادويي / ياشار احدصارمي

1 - مرگي ناره
در اين جلسه ي ادبي دفترهاي شنبه (واقع در لوس آنجلس ) بود كه خسرو دوامي كتاب قدم بخير مادر بزرگ من بود ( اثر يوسف عليخاني ) را به دستم داد و اظهار نظري در باره اش کرد و مرا رجوع داد به داستاني از عليخاني، قصه ي داستان را دوست داشته بود و مشكلش در زبان و منطق گفتگويي و قس عليهذا ..

بعد ها استاد جوان ما ( حسن محمودي ) کاوش ها و بررسي هاي خودش هم نوشت و خواندم و رفتم سر ميدان و مطالعه و غور و خوانش معمول کتاب، داستان را خواستم با و توسط چشم هايم بخوانم . در همين داستان اول كه اسمش مرگي ناره ( نعره ي مرگ )، مي باشد در همان چند سطر اول ماندم و درماندم و افتادم و خوابيدم . گفتم شايد از خسته گي باشد فردايش كتاب را برداشتم و بردم سر كار، طرف هاي 3 يا 4 بعد از ظهر باز كردم و دوباره چشم هايم نتوانست از پس اين حريف قلدر بر آيد . هي رفتم و برگشتم . هي خواستم و نتوانستم . از سر اجبار و نااميدي دستم رفت طرف تاريخ بيهقي( كه هيچ ربطي به اين كتاب ندارد ) آن را هم با چشم هاي سر نتوانستم بخوانم . كتاب قدم بخير را هين طور برداشتم و پرت كردم آن گوشه و از خيرش گذشتم .

رونوشت با اصل برابر نيست / حسن محمودي

"قدم بخير مادر من بود" مجموعه نخست يوسف عليخاني به تازگي از سوي نشر افق منتشر شده است.در بعد از ظهر روز بيست و دوم در غرفه نشر افق در نمايشگاه كتاب، اين مجموعه با حضور علاقمندان به ادبيات داستاني معاصر نقد و بررسي مي شود.

"قدم بخير مادر بزرگ من بود " در برگيرنده داستان هاي "مرگي‌ناره"، "خيرالله خيرالله "، "رعنا "، "يه لنگ"، "مزرتي"، "آن كه دست تكان مي داد، زن نبود"، " كفتال پري"، "ميلكي‌مار"، "سمك هاي سياه كوه ميلك"، " قدم بخير مادر بزرگ من بود"، "كفني" و " كرنا " است.

داستان هاي اين مجموعه در موقعيت جغرافيايي ميلك و رودبار الموت ؛ زادگاه نويسنده روي مي دهد.زبان داستان ها نيز علاوه بر نقل قول هادر بافت جمله ها و لحن برگرفته از اين موقعيت روستايي شكل مي گيرد.داستان هاي ديگر نيز كه بيرون از اين موقعيت اتفاق مي افتد، داراي ذهنيتي شكل گرفته از موقعيت روستاي نويسنده است.

آدم هاي آشنا با گويش محلي / علي الله سليمي

اخيراً نشر افق در تهران در سري جديد كتابهاي ادبي كه براي گروه سني بزرگسالان منتشر مي كند مجموعه اي از داستانهاي كوتاه يوسف عليخاني، داستان نويس و روزنامه نگار جوان را با عنوان "قدم بخير مادربزرگ من بود" منتشر كرده است. در اين مجموعه دوازده داستان كوتاه با مضاميني تقريباً مشابه در كنار هم قرار گرفته است.
محوريت نوشته هاي اين كتاب در وهله اول تمركز بر روي مكاني خاص و در مراحل بعدي آدم هاي خاص و همچنين دغدغه هاي مشترك اين آدم هاست.
شخصيت هاي داستاني عليخاني اغلب از جنس همديگر هستند و وجه تمايز خاصي بين آنها ديده نمي شود. هيچ كدام از آنها فرديت منحصر به فرد خود را ندارند و بيشتر بخشي از يك پيكره واحد را به نمايش مي گذارند.
آنچه در داستانهاي اين كتاب نمود بيشتري پيدا كرده برجستگي باورهاي محلي و بومي منطقه اي است.

جلسه نقد و بررسي داستان " رعنا " در کانون ادبيات ايران

جلسه نقد و بررسي داستان رعنا و مجموعه داستان "قدم بخير مادربزرگ من بود" بعدازظهر روز 18 اسفند در کانون ادبيات ايران (فرهنگسراي شفق) برگزار شد. در اين جلسه محمدرضا گودرزي، حامد يوسفي و حميدرضا نجفي درباره اين داستان صحبت کردند.
مشروح نظرات منتقدان اين جلسه:

محمدرضا گودرزي: در اين جلسه دو داستان نقد مي شود. اولين داستان، داستان رعنا هست نوشته يوسف عليخاني که از مجموعه قدم بخير مادربزرگ من بود، انتخاب شده و داستان دوم مرغ کف نوشته کيانوش اسلامي که از مجموعه گوشت زير دندان انتخاب شده است. منتقدان اين برنامه جدا از من، آقايان حميد نجفي و حامد يوسفي هستند. من قبل از اين که آقاي عليخاني بخواهم بيايندتا داستان شان را براي ما بخوانند، مختصري درباره مجموعه ايشان خدمت شما صحبت مي کنم.

قدم بخير مادربزرگ همه ي ماست / رضا زنگي آبادي

1- قدم بخير دستمان را مي گيرد و به بهانه ي بردن ما به روستاي ميلک در حوالي قزوين پرتاب مان مي کند به مکاني بدوي، پيش تاريخي و ميان دسته اي، جن، ديو و روح و حيوانات جورواجوري که بي شباهت به حيوانات اساطيري نيستند.
جغرافياي ترسيم شده نيز به نظر مکاني اسطوره اي مي آيد که موجودات خيالي و وهم انگيز در ميان آدميان پيدا و ناپيدا در رفت و آمد هستند و آدم ها به جاي آنکه سرنوشت خويش را به دست خود ترسيم کنند گرفتار تقديري از پيش تعيين شده اند که بدست همين موجودات وهمي رقم مي خورد. آنها بر روح و روان آدم ها تسلط دارند و هيچ راه فراري براي آدم ها باقي نمي گذارند و حتي بر راوي نيز تسلط پيدا مي کنند و داستان خود را به دلخواه بر رواي تحميل مي کنند( داستان سمک هاي سياه کوه ميلک).
آدم ها در مرز واقعيت و خيال در رفت و آمد هستند و همين از جذابيت هاي اين مجموعه داستان است. با همه ي اين احوال به نظر مي رسد که عليخاني در پي ايجاد فضايي بومي واقليمي بودهاست و دلبسته ي اين نوع ادبيات. نوع نگاه او باعث شده است که خواننده وقتي نفس نفس زنان از لاي دست و پاي يه لنگ، ديو، جن، مار، افعي، کفتار و حتي خوک، جان به سلامت به در برد وبيرون اين فضاي وهم انگيز بايستد، مي بيند در ذهن و خاطر او فضايي بومي نيز ته نشين شده است.

اين داستان هاي باطل السحر / عبدالعلي دستغيب

دايره بسته اي است. همه داستان ها در روستايي تات نشين به نام "ميلك" به نمايش در مي آيند. فضاها فضايي وهم زده است. آدم هاي خرده پاي "ميلك"، مدام به دور خود مي چرخند و از روح نياكان كمك مي گيرند. داستان هاي مجموعه ي "قدم بخير…." مانند داستان هاي روستايي دهه چهل و پنجاه نيست كه فقر و تهيدستي روستاييان را عمده مي كردند تا راه براي دگرگوني اجتماعي روستايي فراهم شود،‌اين داستان ها نوعي "باطل السحر" است و مي خواهد به ژرفاي رسم و رسوم هزاران ساله رسوخ كند،‌حتي روستايياني كه از "ميلك" به قزوين و تهران رفته اند،‌ باز رو به سوي زادگاه خود دارند:

مرد اما مي خواست برگردد ميلك. زن كه نمي خواست برگردد،‌ خواب نداشت،‌ وقتي هم خوابيد،‌خواب ديد كه برگشته اند ميلك. (52)