اژدهاکشان / لاله حسن پور

اژدهاکشان را که خواندم! نمی دانم؛ که گویا بوده ام در آنهمه بی ریایی و سادگی و ترس و امید و بی پروایی، هم نوا با صدای کبک ها و کلاغ ها، در میان شاخ و برگ دو تادانه و یک دنیا طراوت حتی به زور شب بیداری های مشدی علی اشرف و اسرافیل مانده، یا روی سکوی جلوی در طویله کبل رجب، گوش تیز کرده برای شنیدن مع مع قشقابل و صدای خوردن در چوبی به چارچوب، یا دست به ضریح امام زاده و همپا با نسترنه، یا بر بلندای تادانه، همنشین با الله بداشت، یا همبستر با کبلایی عاتقه و هم عاقبت با کوکبه، یا هم مرگ با مشدی دوستی و هم شیون با قدم بخیر و مشدی گلجهان، یا چون گلناز خاله هم کلام با اوشانان و هم خواب با صفی خان...

ماهی آزاد ادبیات / قاسم كشكولي

وقتی آدمی، بخصوص که این آدم نویسنده باشد، روی موضوعی سماجت می کند، پیش از هر چیزی باید او را جدی گرفت و به این همه اصرار احترام گذاشت. احترام من به یوسف علیخانی ِ پشت کوهی از همین دسته است. وقتی اژدهاکشان اش را دیدم این همه اصرار به میلک، یوسف علیخانی را مبدل به «ماهی آزاد» ادبیات ایران کرده است.

واپسين تعبير كلاسيك از رؤياهاي بدوي / فريدون حيدري مُلك‌ميان

مروري بر مجموعه داستان "اژدهاكُشان" نوشته‌ي يوسف عليخاني


شايد يك دهه پيش بود كه عصرهاي عرق‌بار تابستان در سه راه كوروش قزوين گاه از سر اتفاق به جوان آشنايي برمي‌خوردم كه با چارچرخه اش مقابل عمده فروشي‌هاي شهر به انتظار ايستاده بود بلكه باري را به نقطه اي ديگر انتقال دهد و از اين بابت اجرتي عايدش شود. بالابلند بود با چهره اي مهربان و چشم‌هايي به شدت كاونده. پيوسته از من مي‌پرسيد:‌"آخر چرا؟ چرا؟ چرا نمي‌نويسيد؟" و من كه آن روزها به سكوتي خود خواسته خوگر بودم، پاسخم از پيش آماده بود: ‌"اگر مي‌خواهي سخن نغز بگويي، بايد مدتي خاموش باشي. اگر مي‌خواهي رعد و برق شوي، بايد مدتي ابر باشي." و ديگر منتظر نمي‌ماندم روي حرف نيچه حرفي بزند. نمي‌زد. همين قدر شايد با لبخندي محبت آميز آنقدر نگاهم مي‌كرد تا اين كه سرپيچ گوچه اي گم مي‌شدم.

اينجا ميلك است؛ پاتوق رئاليسم بومي ايران / اميد بي نياز

نگاهي به مجموعه داستان "اژدهاكُشان" نوشته يوسف عليخاني

اژدهاكشان، دومين مجموعه داستان يوسف عليخاني، نويسنده نسل نو داستان نويسي ايران است. اين مجموعه به تازگي توسط انتشارات نگاه چاپ شده است. اژدهاكشان اثري است كه در تداوم مجموعه پيشين اين نويسنده "قدم بخير مادربزرگ من بود" به نگارش درآمده و مهمترين ويژگي هايي نوشتاري اثر پيشين را با خود حفظ كرده است. منتهي در اين اثر شيوه نوشتاري پخته تر شده و نويسنده با به كارگيري استعارات و نمادهاي بومي منطقه به شيوه اي از مكانيسم زباني پر رمز و راز پناه آورده است. مجموعه اژدهاكشان را در يك تحليل ماكروسكپي مي توان اثري توليدي در ژانر "رئاليسم بومي ايران" جاي داد؛ ژانري كه همواره مي كوشد دستمايه هاي بومي منطقه را كه شايد ريشه اي كهن و هزاران ساله دارد، مدرنيزه كرده و در حد باورهاي مخاطب امروز ارائه دهد. اين امر اگرچه از يك زاويه و به تاويل بعضي از منتقدان نوعي عقب‌گرد به زندگي روستايي و گريز از سوژه هايي است كه از دغدغده‌ها زندگي شهري در ذهن و زبان نويسنده كنوني تراوش مي كند، اما از زاويه ديگر مطرح كردن ايده هاي فرامدرن است.

پانزده روز اقامت در میلک / سيده ربابه میرغیاثی

نگاهی دیگر بر مجموعه داستان " اژدهاکُشان"

«جلال آل احمد» را رحمت كُناد خدايش، زنده اگر بود، لابُد تقدير و تشكر مي كرد از «يوسف عليخاني» بابتِ «اژدهاكُشان» كه حوصله كرده است و به چنين موضوع حقيري پرداخته و «وقت عزيز خود را دربارۀ يك ده – يك ده بي نام و نشان – كه در هيچ نقشه اي، نشانه اي از آن نيست و حتي در جغرافياي بزرگ و دقيق نيز بيش از دو سه سطر به آن اختصاص داده نمي شود،» (اورازان، 1383، ص 12) صرف كرده است.

اِزرا پاوند اين بار از ميلك مي آيد! / فريدون حيدري مُلك ميان

در زماني نه چندان دور، ويل دورانت درباره اِزرا پاوند – شاعر آمريكايي – نوشت: " … پيش از آنكه موسوليني ترس آميخته به احترام در او برانگيزد، فردگرايي بود ناب و خواهان آزادي جسم و انديشه، و بيش از حد مغرور و خود بين. انگليسي ها با خوي محافظه كاري خودخواهانه شان، او را آدمي بسيار پرمدعا يافتند. تقريبا همه ي كساني كه او را مي شناختند، ظاهر پر نخوتش را در مقابل كيسه ي گشاده و قلب مهربانش مي بخشيدند. جان كورنوس مي گفت: " او يكي از مهربان ترين آدم هايي است كه تاكنون به دنيا آمده. " و تي. اس . اليوت اظهار مي داشت: " هيچ كس در مهرباني به مردان جوان – كه به نظر وي با ارزش و ناشناخته بودند – به پاي او نمي رسيد. "

نامه محمد شریفی، نویسنده‌ی باغ اناری

يوسف عزيز سلام
گمان نمي كردم تا اين حدّ با داستان هاي شما مانوس شوم كه با آن كه هر يك از آن ها را دو يا سه بار خوانده ام باز هم بخواهم به سراغشان بروم و از بين ساده اما تاويل پذير واقعيت جن زده نوع بشر در آن ها باز در شگفت شوم. اين شگفتي بارهايي ديگر هم به سراغم آمده است، و اتفاقا در جهان هاي داستاني و شاعرانه اي ظاهرا متقابل و ظاهرا نامربوط؛ از جمله هنگامي كه " پدروپارامو" را مي خواندم يا زماني كه شعر " مرثيه " از توماس گري را ( كه يكي از زيباترين شعرهاي اوست) يا زماني ديگر آنگاه كه داستان هاي كوتاه " پلاژ" و " گربه زير باران" از همينگوي – و بسياري از موارد ديگر را. چنان كه مي دانيد برحسب ظاهر نمي توان ربطي ميان " پلاژ " و " گربه زير باران " – كه به شرح جزء جزء دو واقعيت آشكار و بي پس پشت مي پردازند – از يك سو، و " پدرو پارامو" و " مرثيه" – كه جهان هاي خفته در خفته پس پشت واقعيت را آشكار مي كنند – و نيز داستان هاي زيباي شما – كه از جن زدگي واقعيت پرده بر مي دارند – از سوي ديگر، يافت. اما در بطن همه اين ها حقيقتي غامض و در عين حال ساده وجود دارد كه آن ها را به هم مرتبط مي كند. بخشي از آن حقيقت – دست كم – مي تواند جادوي روايت باشد؛ و بخشي ديگر – برعكس – جادويي ست كه در خودِ موضوع روايت وجود دارد. شايد نويسنده و شاعري مي تواند به چنين تاثيرگذاري شگرفي برسد كه علاوه بر دريافت اين هر دو جادو، آن ها را توامان در درون خود نيز داشته باشد؛ كه نتيجه آن واقعيت متباين داستاني و جهان متعالي شعر است.

داستان هاي اين مجموعه وهمي هستند / شهرنوش پارسي پور

نگاهي به مجموعه داستان «قدم به خير مادربزرگ من بود» نوشته يوسف عليخاني، تهران، نشر افق

داستان هاي اين مجموعه وهمي هستند. با خواندن آنها مي توانيم باور كنيم كه در هنگام زندگي در يك روستاي كوچك كه شايد برق هم نداشته باشد آدم چاره اي ندارد جز آن كه دچار اوهام بشود. زن روستائي دائم تبريزي ها را مي شمارد. آنها بيست و سه تا هستند، اما ممكن است كه يكي بيشتر باشند و اين بيشترين همان "يه لنگ"، هيولاي يك پاي بسيار بزرگ است كه آدم را تسخير مي كند. هيولاهاي ديگر هم هستند. مارها نقش مهمي در اين داستان دارند و مي توانند آدم ها را بخورند و به كلي نابود كنند. مرگ نيز چهره اي ديگر دارد و همه را دچار اضطراب مي كند. روستا همانند اغلب روستاهاي ايران، در هنگام عزاداري دهه محرم زنده مي شود. علم ها حركت مي كنند. يكي از علم ها از ده مجاور خود حركت كرده و به ميلك، مكان اين داستان ها آمده است.

قدم بخير ِ يوسف عليخاني / مجید شفیعی

آشنايي من با يوسف به سالهاي دور بر مي گردد سالهاي خواندن، جستجو، گفتگو، سياه مشق، نااميدي، خستگي نداري، در به دري. هرچند شايد اشارتي به روزهاي با من بودنش در فضاي مجا زي نكرده باشد؛ كه هر چه بود به واقع واقعي بود ه و هست چاپ شدن گهگاهي آثارمان در نشريات، دغدغه ها بيمها، اميدها و فكر مي كرديم كه آخر چه فايده ويادمان نرفته بود كه نويسنده محبوبمان هدايت بوف كورش را در نسخه هاي محدودي آنهم تايپي به دوستانش داد و عاقبت اثري ماندگار شد وبه راستي هر اتاقي مي تواند مركز جهان باشد شعري از خودم:
پناه
من در خواب يك تاك مرده ام
و به اندازه يك خوشه هم
نرسيده ام
شايد
پنجره ها و ايوانها مرا نديده اند
كه اين جايم
روي داربستي
تنها
از جهان

دربندِ پيله ي ذهنيتي از اوهام / مريم رييس دانا

مجموعه ي قدم بخير مادربزرگ من بود از يوسف علیخانی منعکس کننده ي ادبيات روستاست ‘ البته با مختصات فرهنگي مربوط به خود؛ از جمله باورهاي متافيزيکي و جادو و جن و.. يا اختلافات ساده ولي ريشه گرفته ميان مردم روستا، به عنوان مثال بحث و نزاع بر سر جابه جا کردن علم امام حسين در مراسم مذهبي تاسوعا عاشورا – گرچه دومي در حد اشاراتي ست، به گونه اي که اعتبار و هويت و مرکز ثقل قصه هاي روستاي ميلک و آدم هايش همانا حضور موجودات ماورايي و غيرزميني است؛ و وجود دو محور مختصات: زبان بومي ( تاتي٭ ) و عدم پردازش شخصيت ها به شيوه ي کلاسيک ياري دهنده ي بيش تري هستند به ايجاد همان فضاي فضاي جادويي در بافت اثر.