عروس بید تازهترین اثر منتشر شده از یوسف علیخانیست تا نشانی باشد از آن که این نویسنده همچنان راه خود را میرود. علیخانی در این مجموعهداستان نیز مانند اژدهاکشان و قدم بخیر مادربزرگ من بود قصد میلک کرده و راه سرزمین آبا و اجدادی خویش را پی گرفته است.
باورها و اعتقادات عجیب ساکنین بومی میلک دستمایهی ده داستان این مجموعهداستان است که به یمن ترسیم فضایی روستایی و سنتی و استفاده از زبانی من در آوردی در دیالوگها برای خوانندگان شهرنشین امروزی تجربهی متفاوتی را رقم میزند.
در قالب داستانهای این مجموعه خواننده با کلمات و اصطلاحاتی روبهرو میشویم که بر ای خواننده تازگی داشته و در عینحال سخت و ثقیل نیستند. کلماتی که به راحتی میتوانند در زندگی روزانه جایی برای خود دست و پا کنند. هراسانه که که نام یکی از داستانهای این مجموعه نیز هست گواه خوبی بر این ادعا است.
علیخانی با زیرکی خاص خود به خوبی این کلمه را جایگزین مترسک کرده است که از این نظر میتوان بر امتیازات آخرین اثر او افزود.
این نویسنده در این اثر نیز اعتقادات و باورهای عمومی مردم منطقهی میلک و الموت را دستمایهی داستانهای خود کرده است. در داستان آقای غار با طلبهی جوانی روبهرو میشویم که برای دیدن آقای غار درس و حوزه را رها کرده و به میلک بازگشته است. آقای غاری که هر صد سال یک بار رخ مینمایاند و پرندهی اقبال را برای همیشه بر دوش بینندهی خوشبخت خویش مینشاند.
در داستان عروس بید نیز خوانندهی شهری با باور دیگری آشنا میشود. عروس بید همان زن بخت برگشتهایست که سه بار ازدواج کرده و هر بار مرگ دامان جفتاش را گرفته است.
حال این بیوه سهباره را یک شب کامل بر درخت بید طناب میکنند تا اگر تا صبح درخت همچنان سبز ماند دوباره به عقد مردی در آید و اگر نه تا ابد به پای همان درخت بید خشکیده بسوزد و بسازد.
عروس بید از جنبهی دیگری نیز برای یوسف علیخانی کتاب بهخصوصیست چرا که اولین کتاب اوست که توسط نشر آموت؛ نشر تازه تاسیس این نویسنده منتشر میشود.
در پشت جلد این کتاب بخشی از داستان اول مجموعه با نام پناه برخدا آمده است:
دخترم بیامده تا زنت بشود.
صدای سگی آمد از یک جای آبادی. دختر خندید و مهربان، من را برد توی چشمهایش.
منتشر شده در «هزار کتاب»
1389/02/16