آدم هاي آشنا با گويش محلي / علي الله سليمي

اخيراً نشر افق در تهران در سري جديد كتابهاي ادبي كه براي گروه سني بزرگسالان منتشر مي كند مجموعه اي از داستانهاي كوتاه يوسف عليخاني، داستان نويس و روزنامه نگار جوان را با عنوان "قدم بخير مادربزرگ من بود" منتشر كرده است. در اين مجموعه دوازده داستان كوتاه با مضاميني تقريباً مشابه در كنار هم قرار گرفته است.
محوريت نوشته هاي اين كتاب در وهله اول تمركز بر روي مكاني خاص و در مراحل بعدي آدم هاي خاص و همچنين دغدغه هاي مشترك اين آدم هاست.
شخصيت هاي داستاني عليخاني اغلب از جنس همديگر هستند و وجه تمايز خاصي بين آنها ديده نمي شود. هيچ كدام از آنها فرديت منحصر به فرد خود را ندارند و بيشتر بخشي از يك پيكره واحد را به نمايش مي گذارند.
آنچه در داستانهاي اين كتاب نمود بيشتري پيدا كرده برجستگي باورهاي محلي و بومي منطقه اي است.

مكان جغرافيايي تمامي داستانها، روستايي به نام "ميلك" از توابع قزوين انتخاب شده و آدم هاي حاضر در دنياهاي داستاني اين نويسنده تماماً از اين ناحيه برگزيده شده اند.
زبان انتخابي نويسنده براي شخصيت هاي داستاني منحصر به همان منطقه جغرافيايي گزينش شده است و در اين راه نويسنده بيش از حد بر استفاده از گويش هاي محلي و منطقه اي اصرار ورزيده است.
اين اصرار بيش از حد نويسنده، در جاهايي از داستانها نثر داستاني وي را تحت شعاع خود قرار داده و تميز دادن نثر وي از اين نثر منطقه اي كاري بس دشوار است.
گويش هاي محلي در متن هاي داستاني اين كتاب در وهله اول در القاي حس هاي بومي منطقه اي تا حدودي موفق است. اما همين موفقيت نسبي، دشواري هايي را هم بر مخاطب در حين خوانش تك تك داستانها به وجود مي آورد.
يكي از اين مشكلات مراجعه پي درپي به زيرنويس متوالي در اغلب صفحات كتاب است.
چنين ويژگي را معمولاً دنياهاي داستاني برنمي تابند، چرا كه دنياي داستاني قبل از هر نكته اي، نياز به شفافيت و وضوح خود متن دارد تا مخاطب با كمترين دردسر وارد فضاهاي داستاني شود.
عليخاني براي ترسيم چشم انداز داستاني و براي طبيعي جلوه دادن فضاهاي مورد نظر خود به چنين رويكردي روي آورده است.
در چنين متن هايي، اغلب آيين ها و آداب و رسوم بومي، نمودهاي بيشتري دارند و اين براي كساني كه طالب چنين دانسته هايي هستند شايد مفيد و ارزنده باشد، اما براي كساني كه متن هاي داستاني را براي دنبال كردن مسير داستان و روح شهرزادي آن در دست مي گيرند لطف چنداني ندارد. البته عليخاني براي جذابيت داستانهايش سعي كرده، رگه هاي داستاني هر چند گنگ و نامفهوم را به طرح هاي انتخابي خود منظور كند. گنگ و نامفهوم از اين روي كه فضاهاي انتخابي نويسنده به شدت وهم آلود و ذهني است. حوادث روي داده در متن هاي داستاني هيچ گاه قطعيت لازم را پيدا نمي كنند.
براي مخاطب اين مسئله معمولاً روشن نمي شود كه اين اتفاقاتي كه نويسنده روايت مي كند واقعاً اتفاق افتاده و يا در ذهن آدم هاي داستاني روي داده و اين وهم آلود بودن فضاهاي داستان يكي ديگر از ويژگيهاي برجسته داستانهاي كتاب حاضر است.
عليخاني در اولين مجموعه داستان مستقل خود توانسته از چندين زاويه به كارش ويژگي منحصر به فرد دهد، هر چند اين ويژگيها به تنهايي نكات مثبت اين كتاب محسوب نمي شوند. و تنها تلاش نويسنده در تثبيت بعضي از ويژگيهاي داستاني را يادآوري مي كنند.
فضاي خاص، آدم هاي خاص، مكان خاص، باورهاي خاص و... از جمله ويژگيهاي برجسته كتاب حاضر هستند. يقيناً يوسف عليخاني در مجموعه بعدي چنين ويژگيهايي را با اين شكل خاص انتخاب نمي كند چرا كه اين موارد در صورت استمرار، تكرار مفهوم واحدي هستند كه مخاطب، ديگر ميلي به دنبال كردن آنها نخواهد داشت. عليخاني با اولين مجموعه خود ميل به متمايز نويسي در عرصه داستان را از خود نشان مي دهد و اين توقع مخاطبان اين گونه آثار را بالاتر مي برد.

منتشر شده در روزنامه همشهری