اژدهاکشان

  • عنصر اساسی غایب / آراز ایلخچویی

    میلک، محور پانزده داستان کوتاهی است که مجموعه‌ی اژدهاکشان را تشکیل می‌دهند. چنان که از متن خود داستان‌ها بر می‌آید، میلک آبادی است در منطقه‌ی الموت قزوین، دو محله دارد و به سبب مهاجرت سکنه به قزوین یا رشت، کل آبادی در حال زوال است. «این وقت سال، بالامحله فقط گلناز خاله می‌مانه و مشدی سلطانعلی.» (ص.72)

    خوب می‌دانیم که حجم وسیعی از زندگی آپارتمانی، شهری و کارمندی در ادبیات داستانی امروز ایران موج می‌زند اما قصه‌هایی که در محدوده‌ی میلک اتفاق می‌افتند، شاید از معدود داستان‌های قطب دیگر داستان‌نویسی باشند. در این محدوده‌ی مهجور، هنوز شخصیت‌های روستایی زنده‌اند مانند کبل رجب که تخصص‌اش شناختن اقسام بز است و آن‌چه دلش را می‌لرزاند، «قشقابل» بز پیشانی سفیدش است. قشقابل که مریض می‌شود، دل کبل رجب هم می‌گیرد، بعد از سال‌ها دوباره روی پشت‌بام می‌رود و اشنو ویژه دود می‌کند و در نهایت با مرگ بز محبوب‌اش، خود کبل رجب هم نمی‌تواند زندگی کند. « میلک ساکت بود و بزها آمده بودند روی پشت‌بام و دور کبل رجب جمع شده بودند» (ص. 19)

  • فرشید قلی‌پور و معرفی آثار یوسف علیخانی در پیج طاقچه کتاب

    این‌بار معرفی کتاب های:
    مجموعه‌داستان قدم‌بخیر مادربزرگ من بود
    مجموعه‌داستان اژدهاکشان
    مجموعه‌داستان عروس بید
    رمان بیوه‌کشی
    رمان خاما

  • كسب اجازه از آقاي نوروزي ! / فهيمه خضرحيدري

    من البته منتقد ادبي نيستم و قرار هم نيست كه حالا چون زياد كتاب مي‌خوانم يا ادبيات خوانده‌ام يا مثلا چهار تا مطلب در چند تا مطبوعه وزين و غيروزين منتشر كرده‌ام احساس كنم كه ديگر همه چيز روبه‌راه است و بنده هم شده‌ام منتقد ادبي، بله قصدم اصلا اين حرف‌ها نيست اما اين اواخر مطلبي خواندم با عنوان شريف « نقد » از نويسنده‌اي كه « منتقد و مسئول بخش ادبيات روزنامه اعتماد » معرفي شده بود كه با وجود آنكه منتقد ادبي نيستم، اما واقعا هيچ شباهتي ميان اين نوشته غرض‌ورزانه با يك نقد ادبي پيدا نكردم. كاري ندارم به خام‌دستي آشكار نويسنده در پرورش معنايي كه احتمالا مورد نظرش بوده، كاري هم ندارم به نثر ضعيف و نامفهوم نويسنده. چيزي كه مي‌خواهم درباره نوشته ايشان با عنوان « لذت مازوخيستي متن » بگويم بيشتر مربوط به زاويه و ارتفاع نگاه آقاي نوروزي است نسبت به همه منتقداني كه درباره « اژدهاكشان » يوسف عليخاني نظر خود را گفته‌اند. من خودم با وجود ارادت و دوستي‌اي كه نسبت به همكار و همشهري خوبم يوسف عليخاني دارم اما بايد اعتراف كنم كه « اژدهاكشان » را دوست نداشتم؛ يعني نتوانستم با اين كتاب، با فضاسازي نويسنده و با نثر و زبانش ارتباط برقرار كنم. درنتيجه راستش كتاب را نيمه‌كاره رها كردم. بنابراين تا حدودي مشكل ياسر نوروزي با «اژدهاكشان» را درك مي‌كنم اما نوع ادبيات و رفتار زباني او را در نوشته‌اش نه تنها نمي‌پسندم بلكه خيلي هم به آن نقد دارم.

  • لذت مازوخيستي ِ متن: در حاشيه مجموعه داستان «اژدهاكشان» / ياسر نوروزي

    بعد از نگاهي به سياه مشق هاي منتقدان كتاب اژدهاكشان به نظر مي آمد كه يا بايد صبر پيش گرفت و دنباله كار خويش يا درباره اش نوشت و نوشت. فكرم اين بود اگر داستان هاي اين مجموعه آنچنان كه برخي آب چكان به تفرج صنعش شتافتند مقبول باشد يا پاي شاهكاري در كار است يا كاسه اي زير نيم كاسه. نه قصد نيش و كنايه نيست. خيانت را برخي از اين دوستان كرده اند و ما سر دشمني با آن ها نداريم. آن قدر دوستي كردند كه خيانت از پهلويش گريبان دريد. شايد پس پرده چشم بصيرت داشتند والا چگونه مي توان تصاوير امپرسيونيستي ديد و "مونه" بيرون كشيد از داستان هاي "قشقابل" و "گورچال" و "شول و شيون"! ثبات قدم داشتند در دوستي اما جاي ابراز احساسات را اشتباه گرفتند و به نام نقد هر چه آمد تراوش كردند.

  • ماجراي آب رفتن 110 سكه و حواشي ديگر جايزه جلال آل احمد / حسن محمودی

    وقتی خبردارشدم که یوسف علیخانی شایسته ی تقدیر جایزه ی جلال آل احمد شده، برایش یک پیامک يك کلمه ی «تبریک» فرستادم. آن طور که یوسف می گفت اولین پیامک در واکنش به این خبر نیز بوده است. می دانستم که یوسف و من آن قدر به پیچ و خم های زندگی و دغدغه های همدیگر آشنایی داریم که نیازی به هیچ توضیح اضافی نیست. پیامک یوسف در جواب پیامک تبریکم، ساعت دوازده و نیم شب ارسال شد. چیزی در این مایه ها که ممنون و امیدوارم که شایسته اش باشم. و من باز در جوابش، پیامک دیگری ارسال کردم با این مضمون که از این خبر به مانند خبری درباره ی احمد بیگدلی، وقتی جایزه کتاب سال را دریافت کرد، خوشحال شدم. بعد هم یوسف تماس گرفت که مکالمه ی کوتاهمان، چیزی بیشتر به این ماجرا اضافه نکرد. حالا می خواهم چیزهایی دیگر که عمومی تر هستند، همین جا بنویسم.

  • ماهی آزاد ادبیات / قاسم كشكولي

    وقتی آدمی، بخصوص که این آدم نویسنده باشد، روی موضوعی سماجت می کند، پیش از هر چیزی باید او را جدی گرفت و به این همه اصرار احترام گذاشت. احترام من به یوسف علیخانی ِ پشت کوهی از همین دسته است. وقتی اژدهاکشان اش را دیدم این همه اصرار به میلک، یوسف علیخانی را مبدل به «ماهی آزاد» ادبیات ایران کرده است.

  • مراسم اهداي جايزه جلال آل احمد؛ در تالار وحدت برگزار شد

    به گزارش روابط عمومي و امور بين الملل بنياد فرهنگي و هنري رودکي، مراسم اهداي جايزه ملي «جلال آل‌احمد» همزمان با سالروز تولد اين نويسنده با حضور دکتر حداد عادل، رييس کميسيون فرهنگي مجلس، صفار هرندي وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، محسن پرويز معاون فرهنگي وزارت ارشاد، اميرنيا مديرعامل بنياد فرهنگي و جمعي از اهالي فرهنگ و ادب در تالار وحدت برگزار شد.
    دکتر غلامعلي حداد عادل در اين مراسم اظهار داشت: ما نبايد حق و سهم جلال را فراموش کنيم نامگذاري يک جشنواره ادبي يه نام او کاري شايسته است زيرا او اديب بود و نثر فارسي او نمونه نثر جديد و اثرگذار در نثر فارسي بود.

  • مراقب اژدها باشید! / مریم حسینیان

    یادداشتی کوتاه بر مجموعه داستان " اژدهاكُشان"


    میلک، میلک است
    برای وارد شدن به مجموعه داستان " اژدهاكُشان" دومین مجموعه یوسف علیخانی، اول باید میلک را شناخت که اگر غیر از این باشد مخاطب در هزارتوی پشت بام ها و راهها و سنگ ها و آدم ها گم می شود.
    آدرس میلک، انگار جایی نزدیک الموت است. روستایی که در عین آباد بودن، ساکت و سوت وکور است. گله و رمه و درخت سپیدار و درختان میوه هم دارد اما آنقدر محو شده میان کوهها و دره ها و سنگها که با این همه نعمت فراموش شده است.

  • مروری بر داستان‌های مجموعه‌داستان اژدهاکشان نوشته‌ی یوسف علیخانی، از زاویه باور

    قشقابُل، نسترنه، دیو لنگه و کوکبه
    در داستان اول (قشقابل) پیرمردی به‌خاطر تخطی از قوانین مرتبط با یک باور (نذر) دچار پایانی تراژیک می‌شود و در داستان دوم (نسترنه) دختر دم‌بختی به خاطر پایداری و تلاش در راه یک باور، از زیر رنگین‌کمان می‌گذرد و پایانی خوش را رقم می‌زند. خواننده‌ٔ امروزی ممکن است با خواندن داستان سوم (دیو لِنگه و کوکَبه) خیلی ساده نتیجه بگیرد که معلم روستا، کوکبه را دزدیده است و جماعت ساده‌دل روستایی گمان می‌کنند که دیوِ لِنگه او را در هنگام رعدوبرق با خود برده است. اما خب حقیقت این است که کوکبه را دیو دزدیده و حالا به مرغ کوکو تبدیل شده است. سخت است می‌دانم اما باید کمی باور هم داشت!

  • ملخ های میلک و خیابان های نیویورک / محمد صرفی

    pdf

    اگر كسي از شما بپرسد شباهت ساكنان نيويورك و ميلك چيست، به احتمال زياد گمان مي كنيد با يك سؤال انحرافي طرف شده ايد و به احتمال زيادتر مي پرسيد، اصلا ميلك كجاست؟
    ميلك يكي از هزاران هزار روستاي ايران است و تنها شانسش اين بوده كه يكي از اهالي اش- البته با پسوند «سابق»- مجموعه داستان درباره آن نگاشته است.
    هفت سال پيش، يوسف عليخاني اولين مجموعه داستان كوتاه خود را با عنوان «قدم بخير مادربزرگ من بود» منتشر كرد. سه سال بعد با «اژدهاكشان» سراغ روستاي آباء و اجدادي اش رفت و چند ماه پيش هم با انتشار «عروس بيد»، سه گانه ميلك كامل شد. روستاي «ميلك»- در استان قزوين و در دامنه الموت- همانند نخ تسبيحي، 37داستان كوتاه اين سه گانه را كنار هم قطار مي كند.

  • ميلك عليه ميلك / ضياء‌ رشوند

    بهانه انتشار مجموعه داستان اژدهاکشان که این روزها ویترین کتابفروشی های سراسر کشور را مزین کرده است.
    میلک کجاست؟ میلک روستایی است در ضلع شمال غربی دره رود بار الموت که بیشتر به رودبار شهرستان مشهور میباشد همسایه قلعه تاریخی لمسر (پایگاه مبارزاتی بزرگ امید جانشین حسن صباح) قلعه ای که مقاومتش به عنوان آخرین قلعه اسماعیلیان زبانزد تاریخ دانان است میلک بربلندی تپه ای سنگی که نینه رود به شتاب از زیر پای آن می گذرد و به شاه رود(گته رود به قول الموتیها)می پیوندد میلک از آب نینه رود بهره چندانی ندارد و از کم آبی و نداشتن زمینهای مرغوب رنج می برد همانطور که یوسف علیخانی در لابه لای داستانهایش اشاره می کند باغستانهای میلک مملو از درختان فندق ذغال اخته و گردکان درخت (گردو )است وضعیت اقلیمی میلک زادگاه نویسنده باعث شده تمام درآمد مردم وابسته به ثمره درختان فندق و گردو و ذغال اخته بشود و طبیعتا محصولات این باغستان جوابگوی نیازمندیهای مردمان میلک نبوده و باعث سیل مهاجرت مردمان این دیار به قزوین و سایر استانهای شمالی کشور گردیده است درفضای روستای این چنینی به دلیل رویه معیشت وابسته به محصول درختان وهم و خیال در داستانهای یوسف علیخانی موج می زند و اثبات کننده این نظریه است که اذهان بیکار خیال بردار است تصویری که از میلک به ذهن خواننده می رود این است که همه نقاط روستایی الموت هم مملواز وهم و خیال و خرافه پرستی است چیزی که شاخصه دو داستان (قدم بخیر مادر بزرگ من بود )واژدهاکشان علیخانی است.

  • نامزدهای دریافت هشتمین جایز‏ﮤ‏ هوشنگ گلشیری

    (به ترتیب الفبایی نام خانوادگی نویسنده)
    مجموعه داستان
    1) ناتاشا امیری، عشق روی چاکرای دوم، ققنوس
    2) فرشته ساری، مرکز خرید خاطره، خجسته
    3) محمدحسن شهسواری، تقدیم به چند داستان کوتاه، افق
    4) یوسف علیخانی، اژدهاکشان، نگاه
    5) پیمان هوشمندزاده، ها کردن، چشمه

  • نقد «اژدهاکشان» در کانون ادبیات ایران / فتح‌الله بي‌نياز

    من اين مجموعه را در سه تراز نقد مي‌كنم. اول، يك مروري خواهم داشت بر 10 داستان به شكل اجمالي. بعد اين داستان‌ها را از نظر ساختاري و معنايي. سومين مرحله، نقد ديدگاه فرهنگي كه آيا نوشتن چنين اثري در چنين زماني اصلا ضرورت دارد يا نه و بعد مقايسه و مقابله‌اش با چند مجموعه با همين شكل از نويسندگان امريكايي.
    در داستان اول «قشقابل» ما با مردي روستايي مواجه مي‌شويم كه بزي دارد كه نمي‌خواهد از اين منفك بشود، يعني بفروشدش. چرا نمي‌خواهد بفروشد؟ به دليل اين كه اين بز نشان دهنده تعلق خاطر اين فرد به زن ديگري به نام كربلايي قشنگ است و حتي به اصطلاح نشان‌دهنده رابطه‌اي كه در جواني داشته و گرچه اين رابطه قطع شده اما در خاطر اين فرد باقي مانده. به همين دليل وقتي اين بز مريض مي‌شود و دارد مي‌ميرد، عملا اين پيرمرد هم رو به مرگ است. يعني مرگ اين دو تا همزمان اتفاق مي‌افتد. داستان به اعتقاد من جايي كه بمانعلي مي‌گويد «ماندن جسد بز در طويله شگون ندارد»، تمام مي‌شود و بعد ديگر اضافه است به خصوص ترانه‌اي كه خوانده مي‌شود. چون اين داستان، اين ترانه را روايت كرده براي ما، و ديگر ضرورتي براي آمدن ترانه نبوده است.

  • نقد «اژدهاکشان» در کانون ادبیات ایران / فريدون حيدري مُلک‌میان

    لذت نقد خواندن نبرده‌ام و شم منتقد بودن ندارم. هفده هجده سال پیش در دنیای سخن نامه‌ای خواندم از ماریو بارگاس یوسا خطاب به نویسنده‌ای آلمانی. نوشته بود: شما در جدل شیوه‌ی غریبی دارید آقای گونترگراس!
    با خواندن این عبارت، چیزی در من شکل گرفت و با وجودم عجین شد. مانند تکه شعری، مایه‌ی زمزمه‌ی این سال‌های من شده است. لحن و ریتم این گفته غیر مستقیم به من می‌گوید لازم نیست خیلی منظم چیزی را شروع کنی و حرف‌هایت ابتدا و میانه و انجام داشته باشد. این حرف به من آموخت که باید خود را رها کرد. با این همه، همواره حواسم بوده است که خیلی هم مجاز به رها بودن نیستیم و نهایتا باید به قاعده‌ای قایل باشیم.

  • نقد «اژدهاکشان» در کانون ادبیات ایران / محمدرضا گودرزي

    داستان هاي مجموعه "اژدهاكُشان" از نظر نوعي، داستان هايي هستند كه به آن ها داستان هاي اقليمي مي گويند. به اين دليل به آن ها اقليمي مي گويند چون مكان خاص دارد يعني مكاني كه در داستان ها ساخته مي شود و به يك منطقه مربوط است و اين البته به اين معنا نيست كه جاي ديگري نباشد اما مخصوص جايي خاص است. باورها و گويش هم خاص است و اين ها با هم يك فضاي فرهنگي خاص را مي سازند.
    از نظر ژانري، داستان ها در وهله نخست شگفت هستند و البته داستان هاي غيرشگفت هم در ميان شان هست. معيار شگفت بودن هم معيارهاي ساختاري است به اين معني كه رخدادهاي پيش آمده در داستان با تجربه زيسني شما همخوان نباشد. وقتي مي گوييم شخصيت سوسك شد، در واقع داستان شگفت آفريده ايم. يعني چيزي كه اتفاق افتاده، نامعمول، نامانوس و تجربه‌ناپذير است. تفاوت شگفت با غريب هم اين است كه در غريب، استدلال مي شود. مثلا فرانكشتاين غريب است. تكه تكه جلو مي رود و به شكل علمي ماجرا را توجيه مي كند كه چطور مرده زنده مي شود.

  • نگاهی کوتاه به انگاره های کهن و کارکرد آن در اژدهاکشان اسطوره ها و کهن الگوها در داستان معاصر / طلا نژادحسن

    «اژدهاکشان» نوشته ی یوسف علیخانی / نشر نگاه / 1386
    شایسته تقدیر در جایزه جلال آل احمد و نامزد جایزه هوشنگ گلشیری

    فیلیپ ویلرایت:
    «اسطوره بیان احساسات عمیق با هم بودن است. با هم بودن نه فقط در سطح خرد که با هم بودنی در احساساسات و رفتار و کلیت زندگی» (1)

  • واپسين تعبير كلاسيك از رؤياهاي بدوي / فريدون حيدري مُلك‌ميان

    مروري بر مجموعه داستان "اژدهاكُشان" نوشته‌ي يوسف عليخاني


    شايد يك دهه پيش بود كه عصرهاي عرق‌بار تابستان در سه راه كوروش قزوين گاه از سر اتفاق به جوان آشنايي برمي‌خوردم كه با چارچرخه اش مقابل عمده فروشي‌هاي شهر به انتظار ايستاده بود بلكه باري را به نقطه اي ديگر انتقال دهد و از اين بابت اجرتي عايدش شود. بالابلند بود با چهره اي مهربان و چشم‌هايي به شدت كاونده. پيوسته از من مي‌پرسيد:‌"آخر چرا؟ چرا؟ چرا نمي‌نويسيد؟" و من كه آن روزها به سكوتي خود خواسته خوگر بودم، پاسخم از پيش آماده بود: ‌"اگر مي‌خواهي سخن نغز بگويي، بايد مدتي خاموش باشي. اگر مي‌خواهي رعد و برق شوي، بايد مدتي ابر باشي." و ديگر منتظر نمي‌ماندم روي حرف نيچه حرفي بزند. نمي‌زد. همين قدر شايد با لبخندي محبت آميز آنقدر نگاهم مي‌كرد تا اين كه سرپيچ گوچه اي گم مي‌شدم.

  • يك كتاب فولكلوريك و ميراث معنوي / دكتر محمود اكرامي

    کتاب «اژدهاکشان» يوسف عليخاني علاوه بر ويژگي هايي که در حيطه داستان و داستان نويسي از قبيل کشش، شخصيت پردازي درست، فضاسازي، جدال و... دارد، از بعد مردم شناسي بويژه در حيطه فولکلور، اثري شايسته دقت و توجه است.
    در عصري که بعد معنوي فرهنگ يا فرهنگ معنوي نسبت به بعد مادي فرهنگ يا فرهنگ مادي دچار بي مهري و کم توجهي شده است و دانش عاميانه يا فولکلور به تهمت خرافه گرايي و خرافه پرستي دچار شده و با تازيانه مدرنيته و نوگرايي در هم کوبيده مي شود و گاهي تصوير کشيده شده بر ديواره يک غار از دانش ستاره شناسي، طب عاميانه، آداب و رسوم و... يک ملت باارزش تر مي شود، اين گونه کتابها که حاوي و حامل ميراث معنوي ايران يا بخشي از مردم ايران هستند، شايسته تحسين اند.

  • یوسف علیخانی، برگزیده جایزه ادبی جلال آل‌احمد: از برگزيده شدن در هيچ جايزه‌اي به اين اندازه خوشحال نمي‌شدم

    3 آذر 1387 ساعت 15:25
    یوسف علیخانی از برگزیدگان جایزه جلال، در حاشیه اختتامیه این جایزه که عصر دیروز برگزار شد، گفت: از برگزیده شدن در هیچ جایزه‌ای به اندازه جايزه جلال خوشحال نمی‌شدم. همیشه عده‌ای از همه جایزه‌های ادبی عیب‌جویی می‌کنند. اما این‌ها با نقد پرمایه فاصله دارند و چندان شایسته اعتنا نیستند.

  • یوسف علیخانی؛ نبرد با اژدها و جلال

    پیش از شروع: ستون «چهره‌هفته» روزنامه فرهنگ آشتی هر پنج‌شنبه به معرفی یکی از اهالی ادبیات می‌پردازد که در آن هفته، بیش از دیگران خبرساز بوده است.در هفته‌ای که اکنون ششمین روز آن را تجربه می‌کنیم، نام یوسف علیخانی و مجموعه داستان «اژدها کشان» بارها تکرار شد. ماجرا از آنجا آغاز شد که جایزه ادبی جلال‌ آل‌احمد، بعد از دو سال تاخیر در برگزاری، به سرانجام رسید و نام این کتاب را به عنوان اثر تقدیری در حوزه داستان کوتاه اعلام کرد. دولتی بودن این جایزه از یک سو و مصاحبه‌های تند و تیز علیخانی با چند خبر‌گزاری از سوی دیگر، باعث شد که بازار حرف‌‌ها و جدل‌ها رونق بگیرد. از طرفی موافقان و مخالفان جایزه جلال‌ آل‌احمد هم در سایت‌ها وبلاگ‌ها به جدالی پرهیاهو با همدیگر پرداختند. عده‌ای هم با خود جایزه مشکل نداشتند؛ اما می‌گفتند کتاب «اژدهاکشان » مستحق این جایزه نبوده است.