قدم‌بخیر مادربزرگ من بود

  • زباني گمشده در آن سوي زمان / اميد بي نياز

    يوسف عليخاني را بيشتر چهره اي ژورناليستي مي شناسند; كسي كه در كار ترجمه و مصاحبه هاي حرفه اي ادبي است، اما بخشي از زندگي اش را هم صرف داستان نويسي كرده و حاصل آن مجموعه داستاني اي به نام "قدم بخير مادربزرگ من بود" اين كتاب بتازگي از سوي نشر افق منتشر شده كه شامل 12 داستان كوتاه و موجز است. بعضي از داستان ها در ششمين جشنواره بين المللي روستا و داستان هاي برگزيده مسابقه صادق هدايت انتخاب شده اند.
    فضا و محل رويدادهاي داستاني مجموعه، روستايي به نام "ميلك " است (به فتح لام و سكون كاف ) بي شك وجود جوي روستايي، القاكننده الگوها و انگاره هاي زندگي روستايي است و متعاقبا سيستمي از انديشه را شكل مي دهد كه متاثر از ساخت هاي تاريخي، فرهنگي، اقتصادي و... جامعه شباني يا كشاورزي است و در مرحله نخست، مخاطب انتظار دارد محتواي فكري ودرونمايه فلسفي و روانشناختي داستان از بين برود و با قصه اي ساده، بي دغدغه و بي هيچ نوع شهودي از لحظات انساني برخورد كند. بنابراين خواننده در رويارويي نخستين با اين داستان ها به يك دوراهي مي رسد.

  • ساختار شکنی در داستان هایی با درون مایه های کاملا سنتی یا خرافه های داستانی شده / سپیده جدیری

    " زبان هر کس گویا نهان اوست. " ( داریوش آشوری – کتاب " شعر و اندیشه " – صفحه 16 )

    اسامی ِ اشخاص غالبا ریشه در پیشینه ی فرهنگی خانواده یا قومی دارد که در آن تولد یافته اند. " قدم بخیر " هم ذاتا به فرهنگی خاص تعلق می یابد، فرهنگی که خرافه چنان در آن ریشه دوانیده است که نوزادی را بالقوه خوش قدم یا بدقدم بداند و بدین گونه " قدم بخیر مادربزرگ من بود " اسم کتابی می شود که داستان های آن به قول پشت جلدش " در فضای وهم زده ( من می گویم خرافه زده ) ی یک روستا می گذرد. "
    این نوع فضاسازی در نگاه نخست می تواند یادآور ِ فضای مجموعه هایی چون " عزاداران بیل " و بیش از آن " ترس و لرز " غلامحسین ِ ساعدی باشد که داستان های کتاب ِ " قدم بخیر مادربزرگ من بود " نیز در یک روستا ( میلَک) یا در رابطه با آن اتفاق می افتد، با نام ها ( شخصیت ها ) ی مشترکی در اکثر داستان ها روبرو هستیم و اما هر داستان در عین حال داستان مستقلی است. پس می توان چنین نتیجه گرفت که در ایده و درون مایه ی آنها تفاوت چندانی با آثار ساعدی به چشم نمی خورد.

  • سه گانه یوسف علیخانی

    برای خرید این کتاب، کلیک کنید

     

    «سه‌گانه» «یوسف علیخانی» شامل ۳۷ داستان سه مجموعه داستان این نویسنده‌ (قدم‌بخیر مادربزرگ من بود – اژدهاکشان – عروس بید) در یک جلد است.

    داستانهای این نویسنده در روستایی خیالی به نام «میلَک» اتفاق می افتند. این روستا خالی از جمعیت شده و سایه جانوران خیالی و باورهای خرافی، مردم روستا را گرفتار کرده است.

    «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود» اولین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» شامل ۱۲ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این چهار بار تجدید چاپ شده بود، پس از انتشار نامزد جایزه کتاب سال، برنده جایزه صادق هدایت و برنده جایزه ویِژه جشنواره روستا شد. «مرگی ناره»، «خیرالله خیرالله»، «رعنا»، «یه‌لنگ»، «مَزرتی»، «آن‌که دست تکان می‌داد زن نبود»، «کفتال پری»، «میلکی مار»، «سمک‌های سیاه‌کوه میلک»، «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود»، «کفنی» و «کَرنا» داستان‌های مجموعه قدم‌بخیر مادربزرگ من بود، هستند.

    «اژدهاکشان» دومین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» است که شامل ۱۵ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این پنج بار تجدید چاپ شده است، شایسته‌تقدیر جایزه جلال‌آل‌احمد و نامزد جایزه هوشنگ گلشیری بود. «قشقابل»، «نسترنه»، «دیولنگه و کوکبه»، «گورچال»، «اژدهاکشان»، «ملخ‌های میلک»، «شول و شیون»، «سیا مرگ و میر»، «اوشانان»، «تعارفی»، «کل گاو»، «آه دود»، «الله‌بداشت سفیانی»، «آب میلک سنگین است» و «ظلمات» داستان‌های مجموعه اژدهاکشان هستند.

    «عروس بید» سومین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» است که شامل ۱۰ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این چهار بار تجدید چاپ شده بود، برنده جایزه کتاب سال غنی‌پور و نامزد نهایی جایزه کتاب فصل شده‌ است. «پناه بر خدا»، «آقای غار»، «هراسانه»، «پنجه»، «رتیل»، «جان قربان»، «عروس بید»، «مّرده‌گیر»، «بیل سر آقا» و «پیر بی بی» داستانهای مجموعه عروس بید هستند.

  • عرف، عادت و سنت در دو اثر یوسف علیخانی (اژدهاکشان، قدم بخیر مادربزرگ من بود)

    پدیدآور: فرحناز رضایی مهر

    استاد راهنما: یوسف اسماعیل زاده

    دانشگاه پیام نور استان گیلان، مرکز پیام نور رشت

    pdf

  • فرشید قلی‌پور و معرفی آثار یوسف علیخانی در پیج طاقچه کتاب

    این‌بار معرفی کتاب های:
    مجموعه‌داستان قدم‌بخیر مادربزرگ من بود
    مجموعه‌داستان اژدهاکشان
    مجموعه‌داستان عروس بید
    رمان بیوه‌کشی
    رمان خاما

  • قدم بخير ِ يوسف عليخاني / مجید شفیعی

    آشنايي من با يوسف به سالهاي دور بر مي گردد سالهاي خواندن، جستجو، گفتگو، سياه مشق، نااميدي، خستگي نداري، در به دري. هرچند شايد اشارتي به روزهاي با من بودنش در فضاي مجا زي نكرده باشد؛ كه هر چه بود به واقع واقعي بود ه و هست چاپ شدن گهگاهي آثارمان در نشريات، دغدغه ها بيمها، اميدها و فكر مي كرديم كه آخر چه فايده ويادمان نرفته بود كه نويسنده محبوبمان هدايت بوف كورش را در نسخه هاي محدودي آنهم تايپي به دوستانش داد و عاقبت اثري ماندگار شد وبه راستي هر اتاقي مي تواند مركز جهان باشد شعري از خودم:
    پناه
    من در خواب يك تاك مرده ام
    و به اندازه يك خوشه هم
    نرسيده ام
    شايد
    پنجره ها و ايوانها مرا نديده اند
    كه اين جايم
    روي داربستي
    تنها
    از جهان

  • قدم بخير مادربزرگ همه ي ماست / رضا زنگي آبادي

    1- قدم بخير دستمان را مي گيرد و به بهانه ي بردن ما به روستاي ميلک در حوالي قزوين پرتاب مان مي کند به مکاني بدوي، پيش تاريخي و ميان دسته اي، جن، ديو و روح و حيوانات جورواجوري که بي شباهت به حيوانات اساطيري نيستند.
    جغرافياي ترسيم شده نيز به نظر مکاني اسطوره اي مي آيد که موجودات خيالي و وهم انگيز در ميان آدميان پيدا و ناپيدا در رفت و آمد هستند و آدم ها به جاي آنکه سرنوشت خويش را به دست خود ترسيم کنند گرفتار تقديري از پيش تعيين شده اند که بدست همين موجودات وهمي رقم مي خورد. آنها بر روح و روان آدم ها تسلط دارند و هيچ راه فراري براي آدم ها باقي نمي گذارند و حتي بر راوي نيز تسلط پيدا مي کنند و داستان خود را به دلخواه بر رواي تحميل مي کنند( داستان سمک هاي سياه کوه ميلک).
    آدم ها در مرز واقعيت و خيال در رفت و آمد هستند و همين از جذابيت هاي اين مجموعه داستان است. با همه ي اين احوال به نظر مي رسد که عليخاني در پي ايجاد فضايي بومي واقليمي بودهاست و دلبسته ي اين نوع ادبيات. نوع نگاه او باعث شده است که خواننده وقتي نفس نفس زنان از لاي دست و پاي يه لنگ، ديو، جن، مار، افعي، کفتار و حتي خوک، جان به سلامت به در برد وبيرون اين فضاي وهم انگيز بايستد، مي بيند در ذهن و خاطر او فضايي بومي نيز ته نشين شده است.

  • قدم‌بخیر مادربزرگ من بود

    گلپری به یه لنگ نگاه کرد. چندان هم خطرناک نبود. کنار تخته سنگ ایستاد. یه لنگ دور و دورتر رفت. گلپری سرجایش ایستاده بود. یه لنگ هم تا جایی که توانست، عقب رفت. رسیده بود به جایی که دیگر نمی‌شد آن‌ورتر رفت. با این حال می‌توانست دورخیز بکند و با چند قدم خودش را از آن‌جا برساند به تخته سنگ و با سینه تنه بزند به سنگ؛ همین. گلپری ایستاده بود. فقط روسری قرمزش از دور خوب به چشم می‌آمد و چارخانه‌های چادر شبش.

  • معنا سازي هاي جادويي / ياشار احدصارمي

    1 - مرگي ناره
    در اين جلسه ي ادبي دفترهاي شنبه (واقع در لوس آنجلس ) بود كه خسرو دوامي كتاب قدم بخير مادر بزرگ من بود ( اثر يوسف عليخاني ) را به دستم داد و اظهار نظري در باره اش کرد و مرا رجوع داد به داستاني از عليخاني، قصه ي داستان را دوست داشته بود و مشكلش در زبان و منطق گفتگويي و قس عليهذا ..

    بعد ها استاد جوان ما ( حسن محمودي ) کاوش ها و بررسي هاي خودش هم نوشت و خواندم و رفتم سر ميدان و مطالعه و غور و خوانش معمول کتاب، داستان را خواستم با و توسط چشم هايم بخوانم . در همين داستان اول كه اسمش مرگي ناره ( نعره ي مرگ )، مي باشد در همان چند سطر اول ماندم و درماندم و افتادم و خوابيدم . گفتم شايد از خسته گي باشد فردايش كتاب را برداشتم و بردم سر كار، طرف هاي 3 يا 4 بعد از ظهر باز كردم و دوباره چشم هايم نتوانست از پس اين حريف قلدر بر آيد . هي رفتم و برگشتم . هي خواستم و نتوانستم . از سر اجبار و نااميدي دستم رفت طرف تاريخ بيهقي( كه هيچ ربطي به اين كتاب ندارد ) آن را هم با چشم هاي سر نتوانستم بخوانم . كتاب قدم بخير را هين طور برداشتم و پرت كردم آن گوشه و از خيرش گذشتم .

  • ملخ های میلک و خیابان های نیویورک / محمد صرفی

    pdf

    اگر كسي از شما بپرسد شباهت ساكنان نيويورك و ميلك چيست، به احتمال زياد گمان مي كنيد با يك سؤال انحرافي طرف شده ايد و به احتمال زيادتر مي پرسيد، اصلا ميلك كجاست؟
    ميلك يكي از هزاران هزار روستاي ايران است و تنها شانسش اين بوده كه يكي از اهالي اش- البته با پسوند «سابق»- مجموعه داستان درباره آن نگاشته است.
    هفت سال پيش، يوسف عليخاني اولين مجموعه داستان كوتاه خود را با عنوان «قدم بخير مادربزرگ من بود» منتشر كرد. سه سال بعد با «اژدهاكشان» سراغ روستاي آباء و اجدادي اش رفت و چند ماه پيش هم با انتشار «عروس بيد»، سه گانه ميلك كامل شد. روستاي «ميلك»- در استان قزوين و در دامنه الموت- همانند نخ تسبيحي، 37داستان كوتاه اين سه گانه را كنار هم قطار مي كند.

  • نامه محمد شریفی، نویسنده‌ی باغ اناری

    يوسف عزيز سلام
    گمان نمي كردم تا اين حدّ با داستان هاي شما مانوس شوم كه با آن كه هر يك از آن ها را دو يا سه بار خوانده ام باز هم بخواهم به سراغشان بروم و از بين ساده اما تاويل پذير واقعيت جن زده نوع بشر در آن ها باز در شگفت شوم. اين شگفتي بارهايي ديگر هم به سراغم آمده است، و اتفاقا در جهان هاي داستاني و شاعرانه اي ظاهرا متقابل و ظاهرا نامربوط؛ از جمله هنگامي كه " پدروپارامو" را مي خواندم يا زماني كه شعر " مرثيه " از توماس گري را ( كه يكي از زيباترين شعرهاي اوست) يا زماني ديگر آنگاه كه داستان هاي كوتاه " پلاژ" و " گربه زير باران" از همينگوي – و بسياري از موارد ديگر را. چنان كه مي دانيد برحسب ظاهر نمي توان ربطي ميان " پلاژ " و " گربه زير باران " – كه به شرح جزء جزء دو واقعيت آشكار و بي پس پشت مي پردازند – از يك سو، و " پدرو پارامو" و " مرثيه" – كه جهان هاي خفته در خفته پس پشت واقعيت را آشكار مي كنند – و نيز داستان هاي زيباي شما – كه از جن زدگي واقعيت پرده بر مي دارند – از سوي ديگر، يافت. اما در بطن همه اين ها حقيقتي غامض و در عين حال ساده وجود دارد كه آن ها را به هم مرتبط مي كند. بخشي از آن حقيقت – دست كم – مي تواند جادوي روايت باشد؛ و بخشي ديگر – برعكس – جادويي ست كه در خودِ موضوع روايت وجود دارد. شايد نويسنده و شاعري مي تواند به چنين تاثيرگذاري شگرفي برسد كه علاوه بر دريافت اين هر دو جادو، آن ها را توامان در درون خود نيز داشته باشد؛ كه نتيجه آن واقعيت متباين داستاني و جهان متعالي شعر است.

  • نوه‌ي قدم بخير مزرت بود / بهنام ناصح

    مرز واقعيت و خيال كجاست؟ آن چه كه مي‌پنداريم حقيقت است، شايد پنداري بيش نباشد و شايد هم دنياي وهم‌آلود ميلكي‌ها است با جن و كفتال‌پري و سمك‌هايش، كه اصالت دارند و ما چيزي بيش از خواب پريشان اين مزرت‌ها نباشيم.هرچه هست در " قدم بخير مادر بزرگ من بود" دنياي موجود، دنياي اين موجودات است.

    اگر ماركز از دهكده‌ي افسانه اي ِ ماكوندو، جهاني واقعي و يا باور پذير ساخت، اين بار عليخاني" ميلك " حقيقي را به جهان افسانه‌ها و اسطوره‌ها پرتاب كرده. قصه‌ي آدم‌هاي عليخاني داستان آدم‌هاي تنها است يا روايت‌گر تنهايي آدم‌ها. چه آن‌كه مثل" رعنا" پس از مرگ دو شوهر، بي فرزند در خيالات خود بر پوست تخت مي‌نشيند و در تلار به زناني كه بر شاخه‌هاي درختان كودكانشان را شير مي‌دهند، مي‌نگرد و چه مثل گلپري در داستان " يه لنگ" كه‌ با غول درخت نما مواجه مي‌شود يا " شكره" در "كفتال پري" كه تنهايي جنازه‌اش را با كفتار‌ها تقسيم مي‌كند.

  • وقتی دلتنگ خانه باشیم: نقد و بررسی رمان خاما نوشته یوسف علیخانی / سندی مومنی

    معرفی کتاب
    نام کتاب: خاما
    نام نویسنده: یوسف علیخانی
    نام ناشر: آموت
    تاریخ و نوبت چاپ: 1396 اول
    تعداد صفحه: 448 ص.
    قیمت پشت جلد: 33000تومان.

    مقدمه
    خاما دومین رمان نویسنده است. رمانی که بر اساس زندگی شخصیتی به نام خلیل عبدویی(راوی رمان)، در شش فصل روایت می شود. خاما به کرد نشینان ماکو می پردازد. کردهایی که پس از ناکامی در قیام و مطالبه گری هایشان، از محل اصلی زندگی شان تبعید شده اند. کردهایی که اقلیتی آسیب پذیر هستند و سلطه حکومت، وضعیت جدیدی را با قدرت هر چه تمام تر بر آن ها تحمیل می کند.
    رمان در واقع عشق شورانگیز خلیل عبدویی را از سیزده سالگی تا پایان میان سالگی¬اش روایت می کند. عشقی که در خیال شکل می گیرد و موتور پرقدرت فرار و زندگی خلیل عبدویی است. در واقع خاما رمان شخصیت است. شخصیتی که دیگریِ مهم زندگیش را در خود درونی کرده است.
    رمان همچنین در کنار روایت های ذهنی و زندگی شخصی خلیل عبدویی، روایت گر وقایع تاریخی سال های 1310 تا سال های 1341 است و در بستر این زمان به موضوعاتی همچون شورش کردها و حمله قزاق ها و اصلاحات ارضی نیز می پردازد.
    رمان خاما، سه ویژگی برجسته دارد. زمان مند بودن، مکان مند بودن و مسئله کیفیت موضوع اصلی. این سه ویژگی، تصویر مشخصی از خاما به مخاطب می دهد. پایه های اساسی خاما به اعتقاد نگارنده، دو مفهوم تبعید و سکوت است. خاستگاه تبعید، خشونتی ساختاری ست که آگاهانه با سلطه حکومت در جهت منافع دولت اعمال می شود و ریشه سکوت در حوزه کنش فردی و ساحت شخصیت پردازی راویِ رمان معنا پیدا می کند. هم چنین رمان از منظر باورهای عامیانه و تصویرسازی ها و جایگاه زنان، محل بحث است.
    سرفصل های نقد و بررسی این رمان، اختصاص به سه ویژگی یاد شده و دو مفهوم برجسته رمان و پرداختن به باورهای عامیانه و تصویرسازی ها و جایگاه زنان دارد.

  • يادداشت م.ع. سپانلو بر " قدم بخير ... "

    ديروز رفته بودم نشر ثالث. قرار بود محمدعلي سپانلو و جواد مجابي براي قابيل شعر بياورند. سپانلو را که ديدم خودم را معرفي کردم. گفت که کتاب " قدم بخير" مال توه؟ گفتم بله. گفت: فضاي خوبي درآوردي. خيلي خوشم اومد. يادداشتي هم توي مجله جشن کتاب درباره اش نوشته ام. خوانده اي؟ گفتم که خوانده بودم اما نمي دانستم که نوشته شماست. "همايون ارشادي"، بازيگر فيلم طعم گيلاس و "علي مصفا"، بازيگر هم نشسته بودند شروع کرد به معرفي قدم بخير. بعد " محمود دولت آبادي" آمد و سپانلو به دولت آبادي هم گفت که قدم بخير را بخواند. گفتم که داده ام به آقاي دولت آبادي اما وقت نکرده اند بخوانند. محمد محمدعلي و عليرضا سيف الديني هم بودند.

    برايم جالب بود رفته بودم که شعري از سپانلو بگيرم و کتاب قدم بخير را به او بدهم که ديدم خودش خوانده.

  • يادداشت هاي پراکنده

    محمدحسن شهسواری ( سایت خوابگرد )
    شهرام رحیمیان ( سایت سخن )
    پدرام رضایی زاده ( روزنامه همشهری )
    رضا قاسمی ( دوات )
    معرفی در کتابخانه خبرگزاری مهر
    محسن فرجی ( وبلاگ قورباغه )
    قاسم کشکولی ( روزنامه وقایع اتفاقیه )
    نادیه خسروی ( خبرنامه نشر افق )
    حسین ( فرشاد ) جاوید ( وبلاگ ویکنت شقه شده – کتابلاگ )
    علی قانع ( وبلاگ علی قانع )
    پروین پژواک ( نامه )