سه گانه

  • «اژدها كشان» يك گام به جلو / بهنام ناصح

    «اژدها كشان» دومين مجموعه داستان يوسف عليخاني همانند مجموعه اولش «قدم بخير مادر بزرگ من بود» در فضاي نيمه واقع- نيمه وهم آلود «ميلك» مي‌گذرد. عليخاني همانند جنايتكاري كه به محل جنايت باز مي‌گردد در هر داستاني كه مي‌نويسد به نحوي سر از زادگاهش ميلك در مي‌آورد البته در آثار غير داستاني‌اش نيز توجه خاصي به اين منطقه جغرافيايي دارد؛ «به دنبال حسن صباح» و «عزيز و نگار» از زمره اين توجهات است.

    ميلك روستايي از منطقه الموت قزوين است كه سال‌ها پيش نويسنده آن را ترك كرده‌است، اما حس نوستالژي او را به واكاوي دوباره خاطرات، خرافات و افسانه‌هاي آن وا داشته و حاصلش داستان‌هايي است كه نتيجه اين تحقيقات است اگر چه شباهتي به كار تحقيقي ندارد و خود شكل داستاني‌اي مستقلي يافته است.

  • «با داستاني‌ترين آدم‌هاي روي زمين» گفتگو از: بهنام ناصري

    گفت‌وگو با برگزيده نخستين دوره جايزه جلا‌ل آل‌احمد

    صبر كرد تا تقويم خورشيدي به تمامي ‌عبور كند از پنجاه‌وسومين سال از سده چهاردهمش؛ و درست در آغاز پنجاه‌وچهارمين سال قرن، نوزاد خانواده گرم و پرتعداد روستاي ميلك شد. كسي چه مي‌داند! شايد اين همه از آن جهت بود كه وقتي مي‌آيد، اهالي روستا، سال نو و قدم نورسيده را در نخستين روز سال، يكجا به عليخاني‌ها تبريك بگويند. خانواده‌اي كه به‌قدر 8 سالگي يوسف در زادبومش ماند و بعد راهي قزويني شد كه آن روزها نه شهرستان مركزي استان، كه تابعي از توابع زنجان بود. يوسف در ابتداي دهه 70 از سد كنكور با قبولي در رشته زبان و ادبيات عرب به سوي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران عبور كرد و پس از فارغ التحصيلي، دوران وظيفه عمومي ‌را به‌عنوان سرباز نيروي زميني ارتش در پادگان صفريك تهران گذراند. ترجمه متون عربي و گفت‌وگو با نويسندگان ايراني براي روزنامه <انتخاب>، ظاهرا نخستين مسووليت‌هاي او در حوزه مطبوعات پس از دوران سربازي بود. يوسف مترجمي‌ و خبرنگاري را بعد از <انتخاب> در <جام‌جم> ادامه داد و مسووليت صفحه‌هاي داستان و فرهنگ مردم را در اين روزنامه به‌عهده گرفت. راه‌اندازي و انتشار مجلا‌ت اينترنتي <قابيل> و <تادانه> او را به يكي از فعالا‌ن عرصه وب در قلمرو فرهنگ و ادبيات فارسي تبديل كرد.

  • «خواننده ها پرنده نیستند! گفتگوی هفته نامه هاتف رشت» گفتگو از: کوروش ضیابری

    یوسف علیخانی متولد اول فروردین 1354 – روستای میلک ( به فتح لام و سکون کاف ) از توابع رودبار و الموتِ قزوین.
    فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات عرب از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
    اولین داستان هایش طی سال های 1374 و 1375در هفته نامه های محلی قزوین منتشر شد.
    علیخانی سال 1375 سلسله گفتگوهایی با نویسندگان را شروع کرد که بخش هایی از این گفتگوها با عنوان " نسل سوم داستان نویسی امروز " سال 1380 توسط نشر مرکز به چاپ رسید.
    وی همچنین تحقیق مفصلی روی داستان عامیانه " عزیز و نگار" انجام داده است که سال 1381 به وسیله نشر ققنوس انتشار یافت.
    مجموعه داستان های کوتاه یوسف علیخانی نیز در سال 1382 با نام "قدم بخیر مادربزرگ من بود" توسط نشر افق منتشر شد.
    وی 4 سال مترجم تلویزیون های عربی روزنامه انتخاب، مدتی مسوول صفحات شعر و داستان مجله کیش فردا و یک سال مسوول صفحه ادبیات روزنامه جام جم بود. علیخانی همچنین مجموعه گفتگوهایی با نویسندگان فارسی نویس خارج از ایران انجام داده است که در سایت سخن http://www.sokhan.com منتشر شده اند.
    در حال حاضر نیز مجله ادبی - اینترنتی شعر، داستان و کتاب "قابیل" http://www.ghabil.com را منتشر می کند.
    از یوسف علیخانی به زودی یک رمان، یک داستان بلند و چند داستان برای نوجوانان ( درباره زندگی ابن بطوطه و صائب تبریزی ) منتشر می شود.
    وی به همراه همسرش ایرّنا و دخترش ساینا در تهران زندگی می کند.

  • «دغدغه قصه‌گویی داشتم» گفتگو از: ايليا آريايي‌نژاد

    «عروس بيد» سومين مجموعه داستان يوسف عليخاني طي روزهاي اخير توسط نشر آموت چاپ و منتشر شده است. عليخاني در داستان‌هايش به فضاي روستايي و جغرافياي بومي علاقه خاصي نشان داده است. «عروس بيد» در واقع در دنباله دومجموعه داستاني ديگر اين نويسنده «قدم‌بخير مادر بزرگ من بود» و «اژدهاكشان» قرار گرفته و به لحاظ نوشتاري بي‌شباهت به دواثر قبلي نيست. عليخاني پيش از اين با كتاب «اژدهاكشان» جايزه جلال آل احمد را به خود اختصاص داده است.

    مجموعه داستان «عروس بيد» سومين مجموعه داستان شماست.
    «عروس بيد» پس از دو مجموعه داستان «قدم‌بخير مادربزرگ من بود» و «اژدهاكشان» سومين مجموعه داستان من است كه داستان‌هاي هر سه مجموعه در فضاي يك روستا روايت مي‌شوند. «پناه برخدا»، «آقاي نجار»، «جان قربان»، «پنجه»، «رتيل»، «هراسانه»، «عروس بيد»، «مرده گیر»، «بيل سر آقا» و «پير بي‌بي» 10 داستان اين مجموعه هستند.

  • «روشنفکران داستان هایم را نخوانند» گفتگو از: حمید نورشمسی

    pdf

    يوسف عليخاني چه آن زمان كه در كسوت روزنامه‌نگاري از نويسندگان جوان يا صاحب قلم ايران سخن مي‌گفت و چه امروز كه در جايگاه نويسنده، سومين مجموعه داستان خود را با نام «عروس بيد» منتشر كرده است، اهل جنجال نيست. اما نوع برخوردهايي كه از سوي منتقدان با داستان‌هاي او در مجموعه جديدش رخ داد، او را به آنجا رساند كه گفت‌وگو با تهران‌امروز در كنار توصيف اين جهان داستاني، نظرش را درباره نوع نگاه خود به اين نقدونظرها بيان كند. اين گفت‌وگو را در ادامه مي‌خوانيد.

  • «سفر به سرزمین خرافات» گفتگو از: حسین جاوید

    بهار، 21 فروردین 1389

    pdf

  • «سفر به سرزمین خرافات» گفتگو از: حسین جاوید

    در آخرین ماه‌های سال گذشته، نشر «آموت» کتاب جدید «یوسف علیخانی» را به بازار فرستاد که «عروس بید» نام دارد و شامل ۱۰ داستان کوتاه است. «عروس بید» در ادامه‌ی داستان‌های مجموعه‌های قبلی نویسنده، یعنی «قدم‌ بخیر مادربزرگ من بود» (۱۳۸۲) و «اژدهاکشان،» (۱۳۸۶) نوشته شده و می‌توان گفت سه کتاب اخیر به‌نوعی یک تریلوژی را شکل می‌دهند، تریلوژی‌ای که در روستای خرافه‌زده‌ و وهم‌آلود «میلک» می‌گذرد. کارهای یوسف علیخانی از استقبال خوبی برخوردار بوده و تا کنون «اژدهاکشان» (نامزد جایزه‌ی گلشیری و برنده‌ی جایزه‌ی جلال آل‌احمد) به چاپ چهارم و «قدم به خیر...» (نامزد جایزه‌ی کتاب سال) به چاپ سوم رسیده است. انتشار «عروس بید» بهانه‌ای بود برای یک گفت‌وگوی کوتاه با این نویسنده‌ی جوان.

  • «علیخانی ‌را می‌گذاریم ‌دروازه‌بان» گفتگوی مهیار زاهد | شرق با یوسف علیخانی

    پیشتر یوسف علیخانی را به عنوان داستان نویس شناخته ایم؛ نویسنده ای که به نظر می آید در فضایی که داستان نویس کمتر می نویسند و هر از چندی مجموعه داستانی یا رمانی روانه بازار نشر می کنند او به شکل حرفه ای کار کرده و علاوه بر حرکت خلاقانه در مسیر تحقیق هم قدم برداشته است. او همچنین با نویسندگان متفاوتی که سبک های اجرایی متنوعی هم دارند به گفتگو پرداخته و در قالب اثری بلند به چاپ رسانده است. یوسف علیخانی در داستان هایش به بازآفرینی فضاهای بومی به همان شکل علاقه دارد و مخاطبان خود را در شکل کلان جست و جو می کند. او به دنبال طیف خاصی از مخاطبان نیست. شاید همین او را از دیگران متمایز کند.

  • «گفتگوی روزنامه شرق» گفتگو از: بهنام ناصح

    بهنام ناصح: يوسف عليخانى از جمله نويسندگان پركار اين نسل است كه تاكنون سه كتاب: "نسل سوم"، "عزيز و نگار" و اخيراً مجموعه قصه "قدم بخير مادربزرگ من بود" را در كارنامه خود ثبت كرده. گفت وگويى كه مى خوانيد به بهانه انتشار مجموعه داستان "قدم بخير..." و حول وحوش اين قصه ها صورت گرفته است.

    • با توجه به فضاى داستان هايتان كه فضاى وهم انگيزى است چرا روستاى ميلك را كه روستايى است واقعى، انتخاب كرديد؟

    هميشه خواندن داستان هايى كه در مكانى خاص اتفاق مى افتند برايم جالب بوده. برايم فرقى نمى كند كه اين مكان اصلاً وجود داشته يا از تخيل نويسنده به وجود آمده. ولى براى خود من ميلك از جهاتى خيلى عجيب بود و شايد عجيب تر اينكه كه من بعد از نوشتن قدم بخير هرگز خواب ميلك را نديدم. پيش از آن تمام خواب هايى كه مى ديدم با تمام افراد و دوستان و حتى همكاران اينجاى ام همه در ميلك اتفاق مى افتاد.

  • «گفتگوی روزنامه ولایت قزوین با نویسنده خواب هایی که داستان شدند» گفتگو از: ارژنگ تورانی

    ابتدا دوست داریم بدانیم که اصلا چطور شد که طرف داستان رفتید؟ از تجربه های نوشتن، بخصوص تا وقتی که قزوین بودید؟

    سال 68 بود نمایشنامه ای نوشته بودم بردم پیش ِ "محمدقلی ها" کارشناس تئاتر آن زمان اداره ارشاد. بزرگترین راهنمایی ای که به من کرد این بود که برو پیش آقای " لطفی". رفتم مدتی فیلمنامه نوشتم پیشش که بعد گفت داستان بنویس، نوشته هایت خیلی داستانی است. نوشتم و بعد... اولین داستان هایم را سال 70 نوشته ام و هنوز هم دفتر شصت برگ هایی را که مرتب نگاهشان می داشتم، نگه داشته ام. توی هر کدامشان هم به گمانم ده پونزده تا داستان هست. عادت کرده بودم که آخر هفته ها را برای خودم نگه دارم. ما شش هفت تا خواهر برادر هستیم، به عبارتی هفت تا برادر و یک خواهر. دو تا اتاق داشتیم و دوران مهاجرت را از سر می گذارندیم. پدرم دو شیفت کار می کرد و مادرم توی خانه جدا از خانه داری، فندق هم می شکست یا خیاطی و کارهای دیگر که زندگی بگذرد. بخاطر اینکه جایی نداشتیم به ناچار برنامه ریزی کرده بودم که لااقل آخر هفته ها را از دست ندهم و قبل از اینکه برادرهام بیایند اتاق بالا، داستانم، داستانی را که یک هفته توی ذهنم هزار بار نوشته شده بود، روی کاغذ می ریختم. این بود که عشق نوشتن همیشه همراهم بود، نه تنها همراه من که همراه ما بود. ما چند نفر بودیم؛ هرمز و ابراهیم و حبیب و امیر و اکبر و... که با هم جمع می شدیم زیر زمین خانه امیر ( بعدها این اتاق معروف شد به اتاق امیر) و تا یادم نرفته بگویم که می رفتیم پیش دوست نازنینی که بیرون قزوین در شهرک محمودآباد زندگی می کرد. دوست شاعر و انسانی به نام ِ جمشید شمسی پور معروف به خشتاونی. به تالشی و گیلکی شعر می گفت و هساشعرهایش بسیار خواندنی و شنیدنی است. آن روزها تازه داشت منظومه اش مسله رخن را منتشر می کرد. گروه اتاق امیر و جمشید به اضافه علی طاهری، بعدها جمع خوبی شد که کاش ادامه پیدا می کرد.

  • «من همون قابيل وبلاگ ها هستم، معروف به يوسف» گفتگو از: علیرضا محمودی (ایرانمهر)


    • من خودم تا امروز شايد بيش از صد و سي چهل وبلاگ ساختم . آقاي جمشيد بزر گر به شوخي به من مي گفت، يوسف وبلاگ‌الممالك.
    • آينترنت هميشه يكي از معماهاي زندگي من بوده، همون طور كه رانندگي برام معما بود . هميشه به خودم مي گفتم مگه من...

     

    س : از خودت بگو .

    ج : حالا كه فضا اينترنتيه، بذار اينترنتي جوابت رو بدم .من همون قابيل وبلاگ ها هستم، معروف به يوسف، اما كمتر در فضاي اينترنت به اسم يوسف عليخاني منو مي شناسن . متولد 1354، رودبار الموت . هفت هشت سالم بوده كه از روستا اومدم شهر . توي قزوين درس خوندم، سال 73 اومديم تهران كه مثلا بشيم روشنفكر . توي دانشگاه تهران ادبيات عرب خوندم و شدم مترجم عربي. البته قبل از اينكه بيام تهران داستان و نمايشنامه كار مي كردم و گاهي هم فيلم كوتاه و عكاسي .

  • «میلک» و نویسنده اش / یوسف انصاری

    اولین چیزی که باید به آن اشاره کرد این است که علیخانی در مجموعه داستان «عروس بید» از چند منظر از «اژدهاکشان» فاصله گرفته است که این را باید به فال نیک گرفت. در «اژدهاکشان» داستان ها گاهی طعنه به حکایت و قصه های پریان و افسانه ها می زد و زبان داستان ها باعث سختی خوانش مخاطب می شد و به عقیده نگارنده این سطور علیخانی نتوانسته بود در آن داستان ها از شیفتگی به سوژه هایی که پیدا کرده بود، خود را خلاص کند و به عنوان نویسنده ای که در هزاره سوم زندگی می کند، نظرگاه خود را نسبت به خرافاتی که در هر روستایی می توان نمونه ای از آنها را رفت و دید و شنید مشخص کند. و هنوز هم علیخانی به نویسنده ای که مد نظر این قلم است تبدیل نشده است؛ اما در چند داستان این مجموعه رگه هایی از فاصله ای که گفته شد، دیده می شود که از مهم ترین این رگه ها می توان به صمیمیت داستان هایی مانند «پناه برخدا»، «آقای غار»، «هراسانه»، «عروس بید» و داستان آخر کتاب یعنی «پیربیبی» اشاره کرد و گفت علیخانی داستان «پناه برخدا» را با آن سوژه ناب حرام کرده است. و اما چرا علیخانی هنوز با یک داستان نویس ایده آل فاصله دارد؟ سوالی است که می توان در این مقال اندک به گوشه هایی از آن اشاره کرد.

  • «نمي‌گذارم جزيره‌ام زير آب برود» گفتگوی ایبنا با یوسف علیخانی

    «عروس بيد» مجموعه داستان جديد يوسف عليخاني است كه از يك هفته گذشته در قفسه كتابفروشي‌ها جاي گرفته است. عليخاني كه داستان‌هاي اين كتاب را هم مانند دو اثر قبلي‌اش، درباره زبان و فرهنگ ديلمي نوشته است، شهري‌نويسي را جريان رايج داستان‌نويسي امروز مي‌داند و از تلاشش براي بومی‌نويسي سخن مي‌گوید: نمی‌گذارم «میلک» زیر آب برود.
    به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، همزمان با انتشار مجموعه داستان «عروس بيد»، ‌تازه‌ترين اثر داستاني عليخاني، از سوي نشر «آموت»، «اژدهاكشان» (كتاب برگزده جايزه ادبي جلال آل‌احمد) و «قدم بخير مادربزرگ من بود» او نيز در همين انتشاراتي به چاپ‌هاي چهارم و سوم رسيدند.
    وي در اين مجموعه نيز از گويش‌هاي محلي و زبان ديلمي بهره گرفته است.
    در «عروس بيد»، دغدغه‌هاي انساني نويسنده نیز، آنجا كه موضوع اراده و خواست‌هاي انساني براي شكل‌گيري باورها مطرح است خود مي‌نمايد و در فضاهاي متنوع قصه‌ها، با عادي‌ترين روابط و باورهاي آدم‌هاي روستايي نمود يافته است.
    درباره اين كتاب «ايبنا» با عليخاني گفت‌وگويي كوتاه انجام داده كه در ادامه مي‌خوانيد:

  • «نوشتن از چین و چروک پیشانی روستا» گفتگو از: حورا نژادصداقت

    pdf

    وقتی که از روزمرگی های هرروزینه می نویسیم، حرف هایمان زود تمام می شود. داستان هایمان زود به پایان می رسند. و فقط باکلمات بازی می¬کنیم. و وقتی به ایرانی بودن و فراموش شده هایمان فکر می کنیم، بزرگ می شویم و عرصه را وسیع می بینیم برای نوشتن، برای نگاه نو. و این اتفاقی است که در مجموعه داستان عروس بید از یوسف علیخانی رخ داده است. او با نگاه مجدد به باورها و اندیشه های ایرانی توانسته است با روستایی حقیقی به نام میلک، فضایی خیالی بسازد که بخشی از فرهنگ های ایرانی را در ان حفظ کند بدون وهم های پوچ. 10 داستان این مجموعه با زبانی برگرفته از لحن دیلمی ها و واژگانی فارسی، حال و هوای روستای هم حقیقی و هم دستپروردهی دغدغه های او را رنگی نو می دهد. در دفتر نشر آموت با یوسف علیخانی به گفت و گو نشستیم.

  • آدم هاي آشنا با گويش محلي / علي الله سليمي

    اخيراً نشر افق در تهران در سري جديد كتابهاي ادبي كه براي گروه سني بزرگسالان منتشر مي كند مجموعه اي از داستانهاي كوتاه يوسف عليخاني، داستان نويس و روزنامه نگار جوان را با عنوان "قدم بخير مادربزرگ من بود" منتشر كرده است. در اين مجموعه دوازده داستان كوتاه با مضاميني تقريباً مشابه در كنار هم قرار گرفته است.
    محوريت نوشته هاي اين كتاب در وهله اول تمركز بر روي مكاني خاص و در مراحل بعدي آدم هاي خاص و همچنين دغدغه هاي مشترك اين آدم هاست.
    شخصيت هاي داستاني عليخاني اغلب از جنس همديگر هستند و وجه تمايز خاصي بين آنها ديده نمي شود. هيچ كدام از آنها فرديت منحصر به فرد خود را ندارند و بيشتر بخشي از يك پيكره واحد را به نمايش مي گذارند.
    آنچه در داستانهاي اين كتاب نمود بيشتري پيدا كرده برجستگي باورهاي محلي و بومي منطقه اي است.

  • آرمانشهر ميلک / حورا نژادصداقت

    داستان از آرمانشهري آغاز مي‌شود که ابتدا ذهن با فارسي گويي‌اش کلنجار مي‌رود تا خود را از زبان کتاب‌هاي فرهيختگان و مردم عامه دور کند. تصويرهاي پياپي، ايراني بودن، به ياد آوردن بوي کهنگي قديمي‌ها و همه و همه زبان را هم با انديشه‌هاي پيشيني مان مانوس مي‌کند. همان پارسي گويي است که به جاي مترسک مي‌گويد «هراسانه» و به جاي تخم مرغ مي‌گويد: «مرغانه». عادي نبودن زبان، زماني بيشتر مي‌شود که علاوه بر لغات جديد نظم معمولي ساخت جملات را نيز تغيير ميدهد و آن را با ارائه‌هاي ادبي فراوان پيچيده تر مي‌کند و بدون توصيف‌هاي طولاني تنها با چند صفت مناسب تمام بار معنايي و تمام جزئيات را بيان مي‌کند. مثلا براي توصيف دست‌هاي زحمت کشيده مرد روستايي مي‌گويد: «دست سختش را فشار دادم.»

  • احضار ارواح در 142 صفحه / محمدرضا رستمي

    بعد از مدتها رکود در عرصه ادبيات چاپ مجموعه داستان ها و رمان هاي داخلي و خارجي، بازار ادبيات داستاني ايران را حسابي داغ کرده اند
    ، اين روزها اگر سري به کتاب فروشي هاي مختلف بزنيد حتما متوجه مي شويد که حوزه ادبيات در صدر پرفروش ها قرار دارد، درگذشت ناگهاني قيصر امين پور باعث شده تا کتابهاي اين شاعر در صدر فهرست پرفروش ها قرار بگيرند و ترجمه رمان هاي خارجي به همراه چاپ چند مجموعه داستان از نويسندگان جوان رونق خاصي به بازار ادبيات بخشيده است، يکي از اين مجموعه ها که اتفاقا پيشنهاد اين هفته ماست براي خواندن، مجموعه داستان دوم يوسف عليخاني نويسنده جواني است که به نسل پنجم نويسندگان ايران تعلق دارد.عليخاني که پيش از اين مجموعه داستان «قدم بخير مادر بزرگ من بود» را از طريق انتشارات افق منتشر کرده بود، حالا با مجموعه داستان اژدهاکشان به بازار کتاب برگشته است.

  • ادبيات اقليمي عليه ادبيات اقليمي / محسن فرجي

    يك عكس فوري از مجموعه داستان <اژدها كشان>، نوشته يوسف عليخاني



    تازه‌ترين مجموعه داستان يوسف عليخاني با نام < اژدها كشان> از سوي انتشارات نگاه منتشر شده است. اين مجموعه كه دربرگيرنده 15 داستان است، در تيراژ2000 نسخه و بهاي 1500 تومان در دسترس علا‌قه‌مندان به ادبيات داستاني است. داستان‌هاي عليخاني در كتاب < اژدها كشان> از دو منظر قابل ارزيابي و بررسي است؛ نخست از منظر قرار گرفتن در ژانر ادبيات روستايي يا اقليمي و دوم از منظر زبان و كاركرد آن در داستان‌هاي اين كتاب.

  • از خيال تا... واقعيت / خديجه زمانيان

    يوسف عليخاني را خيلي از کتابخوانها مي شناسند. اگر کتابي از او نخوانده باشيد حتماً به واسطه نوع نگاهي که در داستانهايش دارد، نام کتابهايش به گوشتان خورده و حالا او مدتي است که سومين مجموعه داستانش را با عنوان «عروس بيد» روانه بازار کتاب کرده است. عليخاني تا به حال سه مجموعه داستان (قدم بخير مادربزرگ من بود، اژدهاکشان و عروس بيد) نوشته است که اکثر منتقدان از آن به عنوان سه گانه عليخاني ياد کرده اند. داستانهاي «عروس بيد» هم مثل دو اثر قبلي در روستاي «الموت» اتفاق مي افتد. زادگاه عليخاني که حالا انگار او مي خواهد با نوشتن از اين منطقه دورافتاده، دينش را به خاکي که در آن متولد شده است ادا کند.

  • اِزرا پاوند اين بار از ميلك مي آيد! / فريدون حيدري مُلك ميان

    در زماني نه چندان دور، ويل دورانت درباره اِزرا پاوند – شاعر آمريكايي – نوشت: " … پيش از آنكه موسوليني ترس آميخته به احترام در او برانگيزد، فردگرايي بود ناب و خواهان آزادي جسم و انديشه، و بيش از حد مغرور و خود بين. انگليسي ها با خوي محافظه كاري خودخواهانه شان، او را آدمي بسيار پرمدعا يافتند. تقريبا همه ي كساني كه او را مي شناختند، ظاهر پر نخوتش را در مقابل كيسه ي گشاده و قلب مهربانش مي بخشيدند. جان كورنوس مي گفت: " او يكي از مهربان ترين آدم هايي است كه تاكنون به دنيا آمده. " و تي. اس . اليوت اظهار مي داشت: " هيچ كس در مهرباني به مردان جوان – كه به نظر وي با ارزش و ناشناخته بودند – به پاي او نمي رسيد. "