«عروس بيد» سومين مجموعه داستان يوسف عليخاني طي روزهاي اخير توسط نشر آموت چاپ و منتشر شده است. عليخاني در داستانهايش به فضاي روستايي و جغرافياي بومي علاقه خاصي نشان داده است. «عروس بيد» در واقع در دنباله دومجموعه داستاني ديگر اين نويسنده «قدمبخير مادر بزرگ من بود» و «اژدهاكشان» قرار گرفته و به لحاظ نوشتاري بيشباهت به دواثر قبلي نيست. عليخاني پيش از اين با كتاب «اژدهاكشان» جايزه جلال آل احمد را به خود اختصاص داده است.
مجموعه داستان «عروس بيد» سومين مجموعه داستان شماست.
«عروس بيد» پس از دو مجموعه داستان «قدمبخير مادربزرگ من بود» و «اژدهاكشان» سومين مجموعه داستان من است كه داستانهاي هر سه مجموعه در فضاي يك روستا روايت ميشوند. «پناه برخدا»، «آقاي نجار»، «جان قربان»، «پنجه»، «رتيل»، «هراسانه»، «عروس بيد»، «مرده گیر»، «بيل سر آقا» و «پير بيبي» 10 داستان اين مجموعه هستند.
«عروس بيد» چه تفاوتهايي با دو مجموعه «قدم بخير مادربزرگ من بود» و «اژدهاكشان» دارد؟
در «عروس بيد» بيش از هر چيز دغدغه داشتم تا قصه بگويم. زماني كه 12 داستان مجموعه اولم «قدم بخير...» را مينوشتم، بيش از هر چيز شيفته اين بودم كه فضاي روستايي را وارد داستانها بكنم تا به وسيله آدمهاي داستاني، بنويسم. براي ساختن اين روستا خيلي به خلق روستايي با شاخصههاي يك روستاي واقعي وفادار بودم. آن زمان تأكيد داشتم با استفاده از گويش ديلمي (الموتي) و فرهنگ بومي يك منطقه خاص جغرافيايي و اسامي روستايي، داستانها را پيش ببرم.
گمان آن زمانم اين بود كه به قول منتقدان، گاهي به شيفتگي بومي رسيده بود. بسياري از خوانندهها هم به دنبال روستاي ميلك واقعي بودند كه در كجاي الموت قرار دارد و شايد هم حق داشتند.
به همين دليل وقتي 15 داستان مجموعه «اژدهاكشان» را مينوشتم سعي كردم از آن بوميگرايي صرف كه گاهي ديالوگي چند خطي به گويش ديلمي باشد، دوري كنم به لحن نزديك شدم و از ساختار زباني الموتي استفاده كردم.
اژدهاكشان ميانه راه بود تا گويي به 10 داستان مجموعه عروس بيد برسم كه تلاش كردم نه گويش ديلمي (الموتي) شاخص باشد و نه يك روستا كه مابهازاي بيروني داشته باشد. داستانها قصهگو هستند و بيش از نيمي از داستانها در هر روستايي امكان بروز دارند.
توجه به فرهنگ مردم، ويژگي هر سه مجموعه شماست. اين فرهنگ همچنان الموتي است؟
به هر حال، من در روستايي به دنيا آمدم كه حالا ديگر اگر نگويم آن روستا در الموت غربي نيست، بايد بگويم لااقل روستاي كودكيهاي من نيست. روستايي كه تا دوم ابتدايي در آنجا نفس كشيدم. مردم آن روستا، مردمي ذاتاً قصهگو بودند كه براي اتفاقي، داستاني براي گفتن داشتند و عجيب اينكه قصههايشان، قصههايي ماورايي و اعجازي بود.
آمدم اينها را بنويسم ديدم نميتوانم تابلويي از آنها ترسيم كردم كه به دروغ سعي دارم به خواننده غالب كنم.
فرهنگ داستانهايم برگرفته از فرهنگ مردم ايران است و نه فرهنگ مردم و آداب و رسوم مردم الموتِ قزوين. به طور مثال برايتان بگويم ماجرايي كه باعث نوشته شدن داستان «عروس بيد» يكي از داستانهاي اين مجموعه شد، باوري بود كه در جوانرود كرمانشاه رواج دارد. زني كه سر سه شوهر را خورده باشد، اجازه ندارد ديگر ازدواج كند مگر اينكه به عقد درخت بيد درآيد.
اين باور را به روستاي قصههايم بردم تا آن را با شخصيتهاي خودم اجرا كنم. بعد از نوشتن در حين تحقيق فهميدم اين رسم در الموت و طالقان و خراسان و خوزستان و... هم به گونههاي ديگر رواج دارد.
عروس بيد و دو مجموعه داستان ديگرتان را با هم در نشر آموت منتشر كردهايد. دليل خاصي داشت؟
هميشه آرزو داشتم، داستانهايم در كنار هم و در يك نشر منتشر و به دست خوانندهها برسند. وقتي عروس بيد مجوز انتشار گرفت، با همكاري ناشران قبلي اژدهاكشان و قدمبخير، مجوز آنها را پس گرفتم و با طرح جلد يكسان و يونيفرم همشكل اين سه مجموعه داستان را منتشر كردم. در واقع اژدهاكشان چاپ چهارم شده. قدم بخير مادربزرگ من بود، چاپ سوم و عروس بيد، چاپ اول.
منتشر شده در روزنامه ایران پنجشنبه 27 اسفند 1388 صفحه 17