خبرگزاري فارس: «يوسف عليخاني» كه در نخستين جايزه جلال آلاحمد بابت نگارش مجموعه داستان «اژدهاكشان» شايسته تقدير شناخته شده است، با انتقاد از فضاي نقد ادبي معاصر ايران گفت كه با وجود ادعاي شهري و جهاني بودن، هنوز قومي و قبيلهاي عمل ميكنيم.
اين داستاننويس در گفتوگو با خبرنگار فارس، بيان داشت: براي من اين اتفاق كم افتخاري نيست. همين كه جايزه جلال به اسم من درآمده است، يعني به كتاب اژدهاكشان توجه شده و همين براي من كافي است.
وي ادامه داد: اين جايزه به خاطر يكسري دلايل شخصي نيز براي مهم و قابل تقدير است. من هميشه از دوران نوجواني جلال را به خاطر جسارت و زبان چكشياش دوست داشتم. جلال آدمي چند بعدي است و در همه ابعادش نيز ماندگار است.
عليخاني تصريح كرد: شخصيترين مسألهاي كه مرا از دريافت اين جايزه خشنود كرد اين است كه جلال طالقاني است و طالقان بخشي از ديلمستان بزرگ است و منطقه الموت زادگاه من نيز بخشي از اين خطه است و اين مسأله افتخار را صدچندان ميكند.
عليخاني گفت: بعضي از دوستان ميگفتند كه اين جايزه دولتي است، چرا رفتي آن را گرفتي و من گفتم چرا نگيرم، كتاب من جايزه گرفته است نه يوسف عليخاني.
وي در پاسخ به عدهاي كه اين كتاب را شايسته تقدير ندانستهاند، اظهار داشت: در تمام جايزهها من هرگز شاهد اين نبودم كه كسي جايزه بگيرد و حرف و حديث پشت سرش نباشد. اين مسأله را ما در جايزههاي گلشيري، روزي روزگاري، منتقدين مطبوعات، تكا، اصفهان و ديگر محافل انتخاب كتاب ميبينيم. من از ديشب تا الان يك يادداشت خواندم كه مضمونش عدم لياقت اين كتاب براي كسب اين عنوان بود و بيش از 80 پيام هم دريافت كردم كه تبريك گفتند.
اين داستاننويس اظهار داشت: به صورت توأمان درباره اين مسأله هم موافق وجود دارد هم مخالف. من نميخواهم بگويم اين كتاب شايسته بوده است. اينجا سليقه داوران اين بوده و من به هر روي از اين مسأله خوشحالم. وقتي اژدهاكشان منتشر شد نقدهاي فراواني درباره آن نوشته شد. عدهاي آن را مثبت خواندند و عدهاي گفتند كه اصلاً داستان نيست. كاش در اين فرهنگ نقد به معناي اصيل وجود داشت. يعني كسي ميآمد و معايب و نكات مثبت يك كار را توأمان به نويسنده گوشزد ميكرد، در اين صورت نويسنده از اين نقدها در راستاي بهبود كارش استفاده ميكرد.
وي گفت: از اين نقدهايي كه روي اين كتاب نوشته شد من هيچ چيزي براي پيشبرد كارهاي بعديام نصيبم نشد. بايد بگويم كساني كه ادعاي چند صدايي در ادبيات را ميكنند خودشان بلااستثنا تك صدايي هستند. با اينكه ادعاي شهري بودن و جهاني بودن داريم هنوز قومي و قبيلهاي عمل ميكنيم.
اين داستاننويس تصريح كرد: كارهاي خودم را مثل بچه خودم دوست دارم و يك انسان عاشق بچه ناقص خودش هم هست. چند داستان از اژدها كشان و قدم بخير در تورنتو ترجمه شده است. شاهديم كه امروز داستانهاي شهري و آپارتماني حكمراني ميكنند ولي يك سؤال باقي ميماند كه چرا داستانهاي روستايي من ترجمه شده است؟
خالق «قدمبخير مادربزرگ من بود» ادامه داد: قصههاي من همواره درباره خرافات و باورهاي غلط است و با آداب و رسوم پيوند دارد. مطمئن باشيد زماني كه از روستا سير شوم ميآيم و درباره شهر مينويسم، در شهر هم داستانهاي زيادي وجود دارد.