خاما از نگاه خوانندگان / مهدی مرادی

خاما روایتی است محسوس از تکاپوی حیات‌گزینی ما. تلاش برای اثبات هرچه تمام‌تر یادمان‌های خوش تا مخاطب با تفکر در آن به صرافت بیفتد که ''آیا گریزی هست؟'' گریز از مرگ و گاه حتی گریز از زیستن (و حقیقتا چه کار هجوی است این زیستن!). و ‌''آیا در این وادی که زیستن از مرگ دهشتناک‌تر در چشم جای می‌گیرد، توانی هست برای استقرار؟''

خاما با سوق در قالبِ چنین تفکراتی به شکل در می‌آید. در تلاش است که به وسیله‌ی عشق آبدیده شود. نیشگونی از تاریخ می‌گیرد و سیخونکی می‌زند به حیوان رام نشده‌ی سیاست. از شور زندگی می‌گوید و سپس زندگی را نقض می‌کند. گاه زندگی را به چالش می‌کشد و گاه به زندگی خو می‌گیرد. حتی گاهی زندگی و زندگانی را از بنیان ساقط می‌گرداند.

خاما داستانِ خلیل است. پسر بچه‌ای که دنیای آرمانی‌اش به شکلی ناخواسته به رنگ فاسد و زننده‌ی حقیقت آغشته می‌شود. حقیقت رویایی‌اش تبدیل می‌شود به رویایی که شکلی از حقیقت دارد. و نمودی است از این حقیقت نادیده و ناشناخته و آرمان‌شهری ناساخته و نایافته در آن. خلیل محکوم است به این حقیقتِ مجازی. محکوم است به رویایی که در آن قوم‌ها خوش‌اند و طبیعتِ یائسه، بارور. دنیایی که عشق در آن به قالب متافیزیکی در می‌آید، عادت نمی‌شود و از خاطر نمی‌رود. در دنیایی که جبر حکم کبریت نم گرفته‌ای را دارد در برابر طوفان دلبستگی‌ها. و چراغی که نفت ندارد، و رویایی که در آن آدمی محکوم به تبعید نیست؛ محکوم به باوری که پوشیده از یقین است. به عبارتی حتی اگر کبریت نم کشیده به آتش در بیاید، حتی اگر طوفان‌ ساز مخالف نزند و با کبریت گر گرفته به پیکار نیفتد، باز هم قراری هست بر خاموش ماندنِ شعله‌های رنج.

خاما نمایانگر واگویه‌های درونی خلیل است...

گاه انسان به مرتبه‌ای از درماندگی می‌رسد و به قاعده‌ای از جامعه به دور می‌افتد که تنها جان‌پناهش را خیال می‌یابد. بدون شک برای انسانی که در چنین فضایی جان گرفته (البته اگر جانی مانده باشد) ابتلاء به گمگشتگی که سهل است، گاه حتی این شرایط منجر به بی‌هویتی می‌شود. و فرسنگ ها فاصله ست میان گمگشتگی و بی‌هویتی. و این یعنی آسیب و خسران.

 

حرف بر خاما بسیار است. اما باید حرف‌ها را کوتاه کرد. حرفِ اضافه نباید زد. به همان شکل که خلیل حرف را کوتاه می کند و حرفِ اضافه نمی‌زند. پس تنها اشاره می کنم به زمین و زادگاه. زمینی که سرمنشاء زیست است و تعیش. و از سویی سرمنشاء مرگ و ممات. پس در تفسیر شش فصل خاما می نویسم:

 

زادگاهی که در زمین جای می گیرد

زمینی که حکم زادگاه را دارد

زمینی که زمین است نه زادگاه

دنیایی که بارور می گردد

زمینی که زاده می شود

و زمینی که می میراند تا از نو بزاید...

 

و این یعنی خاما...

30 خرداد 1397