زاهو

برای خرید این کتاب، کلیک کنید

 

انگار کوه کنده باشم. سنگ شکسته باشم. اسبى نبود. راهى نبود. خانه‌اى نبود. توى دشتى داغ، ولو شده بودم توى تنِ گُر گرفته‌ى کوره‌ى آتش که آتش‌دان‌اش پیدا نبود. دستم را چرخاندم روى سینه‌ى نرم مناچالان که هشتاد اسبِ قشقه در آن تاخته بودند. قلبم از سینه‌ام بیرون مى‌زد. بچه شدم. کوچک شدم. میل کردم به خوابیدن توى آغوش زمین که دیگر برایم مهم نبود مناچالان است یا میلک. چشمانش پناه‌ام داده بود؛ آرام و راضى.

آدمی خیلی هنر کند پنج روز زندگی را می‌بیند؛ می‌آید و می‌چرخد و عاشق می‌شود و زندگی می‌کند و بعد می‌رود. و جز عاشقی، از آدمی در این بودن، نمی‌ماند که به قول کربلایی محمدقلی «آدم نشان‌ام بدهید که این راه را نرفته باشد.»

زاهو یک قصه نیست، قصه‌ی هزارقصه‌ی زندگی است در متن پنج روزی که آدمی دیده.
زاهو، داستان گنجی است که تا به دنبال‌اش راه نیفتی، خودش را به تو نشان نمی‌دهد. همه‌ی ما زندگی‌مان پر است از قصه و کیست که حوصله کند و لحظه به لحظه‌اش را برای آب‌ها تعریف کند.
اگر آدم آب و زمین و آسمان و عشق هستید و اسب خیالات‌تان آماده‌ی تاختن است، همراه شوید و این پنج روز را بخوانید.

خاما

برای خرید این کتاب، کلیک کنید

 

همه‌ی عشق‌ها و نفرت‌ها برای این بوده که کسی «خاما»یش را پیدا نکرده. یا خاما را دیده و نشناخته و یا شناخته و نتوانسته به وصالش برسد.

«خاما» نباید نوشته می‌شد. یک بار یکی خیلی سال قبل، او را زندگی کرد و در شبی، این راز مگو را گفت و دیگر به سخن درنیامد. لال شد.

و گذشت و گذشت و گذشت تا رسید به یکی که کارش گفتن است. این کلمه‌ها امید دارند خاما زنده شود و آن راوی هم.

به رقص و به رنگ‌رنگ زرد و قرمز این حلقه‌ی آتش، باید که جاری شد.

رمان «خاما» زندگی انسانی را از یازده سالگی تا مرگ او در پیری تعریف می‌کند. پسری کرد از منطقه‌ی آرارات که در جريان جنبش استقلال‌‌طلبی خوی‌بون، همه‌ی مردم سرزمینش به ارسباران و بعد قزوین تبعید می‌شوند. این پسر در نوزده سالگی بخاطر اختلاف خانواده را رها می‌کند و به الموت می‌رود و تا پایان زندگی به زادگاه و خانواده برنمی‌گردد.

اما چیزی که اصل این داستان است ماجرای دلبستگی پسر به دختری است که در جنگ‌ها حضور داشته و همزمان با تبعید كردها به اسارت درمي‌آيد؛ اسم این دختر «خاما»ست.

بیوه کشی

برای خرید این کتاب، کلیک کنید

 

در این رمان دو شخصیت محوری با عنوان «خوابیده‌خانم» و «بزرگ» پس از کش‌واکش‌های بسیار بالاخره موفق می‌شوند با هم ازدواج کنند اما روزگار بازی دیگری با آن‌ها در پیش گرفته و «بزرگ» به‌وسیله‌ «اژدرمار» در اژدرچشمه روستا بلعیده می‌شود.

خوابیده‌خانم می‌ماند و دخترش «عجب‌ناز». او مجبور است بنا به باور مردم، منتظر برادرشوهر کوچک‌تر بماند تا با او ازدواج کند. اما اندک‌زمانی بعد، شوهر دومش هم به وسیله «اژدرمار» کشته می‌شود و این رسم تا هفت نوبت و برای هفت برادر همسر سابقش تکرار می‌شود.

رمان «بیوه‌کشی» با زبانی بسیار ساده و داستانی پرکشش، خوانندگان را وارد غاری پر از داستان می‌کند که سرشار از داستان‌های فرعی است.

سه گانه یوسف علیخانی

برای خرید این کتاب، کلیک کنید

 

«سه‌گانه» «یوسف علیخانی» شامل ۳۷ داستان سه مجموعه داستان این نویسنده‌ (قدم‌بخیر مادربزرگ من بود – اژدهاکشان – عروس بید) در یک جلد است.

داستانهای این نویسنده در روستایی خیالی به نام «میلَک» اتفاق می افتند. این روستا خالی از جمعیت شده و سایه جانوران خیالی و باورهای خرافی، مردم روستا را گرفتار کرده است.

«قدم‌بخیر مادربزرگ من بود» اولین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» شامل ۱۲ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این چهار بار تجدید چاپ شده بود، پس از انتشار نامزد جایزه کتاب سال، برنده جایزه صادق هدایت و برنده جایزه ویِژه جشنواره روستا شد. «مرگی ناره»، «خیرالله خیرالله»، «رعنا»، «یه‌لنگ»، «مَزرتی»، «آن‌که دست تکان می‌داد زن نبود»، «کفتال پری»، «میلکی مار»، «سمک‌های سیاه‌کوه میلک»، «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود»، «کفنی» و «کَرنا» داستان‌های مجموعه قدم‌بخیر مادربزرگ من بود، هستند.

«اژدهاکشان» دومین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» است که شامل ۱۵ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این پنج بار تجدید چاپ شده است، شایسته‌تقدیر جایزه جلال‌آل‌احمد و نامزد جایزه هوشنگ گلشیری بود. «قشقابل»، «نسترنه»، «دیولنگه و کوکبه»، «گورچال»، «اژدهاکشان»، «ملخ‌های میلک»، «شول و شیون»، «سیا مرگ و میر»، «اوشانان»، «تعارفی»، «کل گاو»، «آه دود»، «الله‌بداشت سفیانی»، «آب میلک سنگین است» و «ظلمات» داستان‌های مجموعه اژدهاکشان هستند.

«عروس بید» سومین مجموعه داستان «یوسف علیخانی» است که شامل ۱۰ داستان کوتاه است. این مجموعه داستان که پیش از این چهار بار تجدید چاپ شده بود، برنده جایزه کتاب سال غنی‌پور و نامزد نهایی جایزه کتاب فصل شده‌ است. «پناه بر خدا»، «آقای غار»، «هراسانه»، «پنجه»، «رتیل»، «جان قربان»، «عروس بید»، «مّرده‌گیر»، «بیل سر آقا» و «پیر بی بی» داستانهای مجموعه عروس بید هستند.

اژدها کشان

نسترنه پایش را از باغستان بیرون نگذاشته بود که فکر کرد سه‌کوه آن‌طرف‌تر باران تمام بشود، رنگین کمان درمی‌آید. چوب می‌زد لای چیربین راه که نکند بز، سربه خوردن، همان جاها مانده باشد اما فکرش سه‌کوه آنطرف‌تر بود که بعد بارندگی به آن‌جا می‌رسید؛ کوه آله منگ درآیو. میلکی‌ها می‌گویند هرکی بتانه وقت کمان بستن آله منگ، از زیرش رد بشه، به نرسیده‌هاش می‌رسه. خیلی سال نبود که فکر می‌کرد یک روزی با جوانی که نمی‌دانست کی هست، دست‌بچه‌هایش را خواهد گرفت و تنها خانه پایین محله شلوغش می‌شود، اما نه مردی قسمتش شده بود و نه پدر و مادرش مانده بود.