با دکتر حسن ذوالفقاری، محقق ضربالمثلهای ایرانی
مرگ هر سالخورده ایرانی، نابودی یک کتابخانه خطی
متولد 1345 است و به عبارتی تا همین یک ماه دیگر 43 ساله میشود. زادگاهش یکی از شهرهای تاریخی ایرانزمین است و اگر چه هنوز درباره دامغان ننوشته، اما تلاشش نشان از خاک این دیار دارد و یادگار آموزههایی است که از پدر مغازهدار و مادر خانهدارش او را همراهی میکنند. لیسانس و فوقلیسانس و دکترای زبان و ادبیات فارسی را به دنبال هم در دانشگاه امام خمینی (ره) قزوین، پژوهشگاه علوم انسانی و دانشگاه تهران به پایان رسانده است. وی پس از پایان دوره کارشناسی، تدریس در آموزش و پرورش را در دامغان آغاز میکند. سالیانی بعد به سازمان پژوهش برنامهریزی کتابهای درسی منتقل میشود که حاصل آن تدوین کتابهایی در زمینه ادبیات فارسی است.
اکنون هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس است و از دکتر حسن ذوالفقاری تاکنون بیش از 130 مقاله علمی و پژوهشی و 40 عنوان کتاب منتشر شده است که از معروفــرین آنها میتوان به «داستان ضربالمثلها» و کتابهای زیر چاپ «فرهنگ ضربالمثلهای ایرانی» و مجموعه چندجلدی ادبیات عاشقانه فارسی و تدوین «دایرهالمعارف داستانهای فارسی» زیر نظر دکتر تقیپور نامداریان اشاره کرد.
آقای دکتر، پیشاپیش برای به پایان رساندن کار تدوین دانشنامه بزرگ ضربالمثلها به شما خسته نباشید میگویم.
البته «فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی».
ولی در خبرها آمده بود «دانشنامه».
خیر، «فرهنگ» درست است و امیدواریم به همین نام هم منتشر شود.
امیدواریم. امروز پیش از این که برای گفتگو مزاحم شوم، داشتم با خودم فکر میکردم که وقتی این همه کار در زمینه ضربالمثلها در ایران انجام شده، ضرورت پژوهش دوباره چیست؟
در زمینه ضربالمثلها تاریخچهای نوشتهام که به عنوان ضمیمه نامه فرهنگستان در شرف چاپ است.
به همین عنوان تاریخچه؟
بله. به عنوان تاریخچه ضربالمثلهای فارسی. در این جا سابقه جمعآوری ضرب المثلها را مشخص کردیم که به چه ترتیبی بوده است. متاسفانه ایرانیها در مقایسه با فرهنگ مجاور ما ــ عربها ــ کمتر به این موضوع اقدام کردند.
مثلا عربها کتاب «مجمع الامثال» میدانی را دارند که بسیار پیشتر از ماست. پژوهشگران ما در واقع از قرن یازدهم به بعد به طور مستقل به فکر جمعآوری ضربالمثلها میافتند.
مشخص است اولین نفر چه کسی بوده؟
بله. کسی به نام حبله رودی که ساکن هند بوده است. او اصالتا دماندوی بوده، ولی در هند این کار را انجام میدهد.
چرا؟
مواد فرهنگ مردم چون در دسترس هست، کسی به آن توجه نمیکند.
کو دور ماند از اصل خویش.
بله. وقتی حبله رودی از ایران دور میشود، برایش جالب میشود که در ایران این ضربالمثلها به کار میرود و او هم درصدد گردآوری ضربالمثلها میافتد.
من در این تاریخچه بیش از 400 منبع را معرفی کردم.
فقط کتاب؟
کتاب و مقاله و همه چیز . منابع با 100 ضربالمثل تا 10 هزار ضربالمثل جمعآوری کردم. منابع ما کامل است. اینجا چند ضرورت پیش آمد. اولین و مهمترین مساله این بود که چون ضربالمثل دقیقا تبیین و تعریف نشده، حوزه آن را وسیع گرفتهاند. کتابهایی که به عنوان امثال و حکم چاپ شده، مثل و حکمت و کنایه و زبانزد، اصلاحات میان مردم، اشعار معروف، امثال عربی، عبارات قرآنی و حدیثهایی را که رایج بوده به عنوان ضربالمثل در کتابهایشان ضبط کردهاند که بسیاری از آنها مثل نیستند. هر کدام از اینها تعریف خاص خود را دارد. این کتابها ضربالمثل به عنوان علمیاش نیست، دوم این که جامعیت ندارند.
یعنی امثال و حکم دهخدا جامعیت ندارد؟
بله. ندارد. 30 هزار مدخل دارد. از این 30 هزار هم شما فکر میکنید چقدرش مثل است؟
چقدر؟
حدود 6 هزار تایش مثل است.
12 هزار ضربالمثل زندهیاد شکورزاده چی؟
بهترین و کاملترینش همان است که 12 هزار ضربالمثل را به معنای واقعیاش جمعآوری کرده است. بهترین، کاملترین و صحیحترین را به معنای اخص کلمه که ضربالمثل باشد، ایشان کار کرده است. یا بهمنیار که 8 هزار ضربالمثل را جمعآوری کرده است.
یا سروستانی که روی ضربالمثلهای آذری کار کرده یا آقای صادق همایونی در شیراز یا آقای پرچمی.
بله، 400 منبعی که میگویم، همینهاست. کتابشناسی ضربالمثلها را چاپ کردهام. به طور پراکنده زیاد کار شده، اما این مشکلات را دارند که بخش زیادی از آنها مثل نیستند، یک بخشی هم جامع نیستند.
پس ردشان نمیکنید.
خیر. اینها با تسامح ضربالمثلها را جمع کردهاند و حالا باید در قالب یک مجموعه بیایند که ضربالمثلهای ایرانی باشد که شامل تمام ضربالمثلهای آذری، بختیاری، مازندرانی، گیلانی، خراسانی، یزدی، اصفهانی و همه اینها باشد. تعداد زیادی از ضربالمثلها در محلات هست که اگر از آنها غافل بشویم، در واقع بخشی از فرهنگ شفاهی خود را نادیده گرفتیم.
شما در کارتان فقط به این 400 منبع متکی بودید؟ یعنی در واقع کارتان فقط کتابخانهای بوده است؟
95 درصد کار بنده کتابخانهای است و 5 درصد میدانی.
این 5 درصد را هم خودتان انجام دادید، یا تیمی بوده؟
نه. افرادی از شهرستانهای مختلف با من در ارتباط بودند که برایم فرستادهاند.
نامی از آنها هم میآورید؟
حتما. در فرهنگ مردم اگر قید نکنیم این مطلب را کی گفته و کجا گفته شده، سندیت و اعتبار ندارد. همین جا بگویم اگر امکاناتی در اختیار ما بوده که میتوانستیم میدانی کار کنیم، میتوانستیم هدایت شده کار کنیم. یک شیوهنامه به افراد مختلف بدهیم که براساس آن کار کنند و تنها ضربالمثل گردآوری کنند. اینها فقط یک شکل ضربالمثل را به ما میدهند، حال آن که هر ضربالمثل، ده تا دوازده شناسه دارد.
چه شناسههایی؟
این که نظیرش چیست؟ کاربردش چیست؟ موضوعش چیست؟ داستانش چیست؟ ریشه اش چیست. همه اینها را باید درباره یک مثل بدانیم. در این فرهنگ مثلهایی داریم از افغانستان...
و تاجیکستان.
بله. تاجیکستان. اینها فارسی زبان هستند و جهان ایرانی را تشکیل میدهند. بنابراین اولین مزیت این کار جامعیت آن است که میتوانیم بگوییم تمام ایران و ضربالمثلهای فارسی را پوشش میدهد.
شما در آغاز این گفتگو گفتید نام کتاب فرهنگ ضربالمثلهای فارسی است، بله؟
خیر. ضربالمثلهای ایرانی.
همین. چون اگر بگوییم ضربالمثلهای فارسی، آن وقت ضربالمثلهای آذری و گیلکی و مازندرانی و غیره در آن قرار نمیگیرد.
خیر. ما مخصوصا عنوان ایرانی را گذاشتهایم که تمام جغرافیای ایران بزرگ را در بر بگیرد.
در گردآوری آن 95 درصد چطور؟ آیا دکتر ذوالفقاری تنها بوده؟
به دلیل این که جایی نبود تا از این کار حمایت بکند تا حقوق بدهیم، ناچار شدم تنهایی کار کنم. گرچه با من تیمی بودند که اینها بیشتر کارشناس بودند.
از دانشجویانتان؟
بله، از دانشجوها یا کسانی که چند سال باهم کار کردیم و اطلاعات ما را وارد کردند. ما یک نرمافزار داریم و تمام اطلاعاتی که چاپ میشود، محصول کار ما نیست بخشی هست. بخشی هم در نرمافزار است که درصدد گسترش آن هستیم. ما قصد داشتیم هر مثل را یک مدخل قرار بدهیم و تمام اطلاعاتی را که لازم دارد، ذکر کنیم. این که منشاءاش کجاست و نظیرش چیست و ...
و تمام شناسههایی که گفتید.
چیزی که الان چاپ میشود، فهرستی از مثلها به طریق الفبایی است که در همین حد هم حجم زیادی را در بر میگیرد.
دقیقا این فرهنگ شامل چند ضریبالمثل شده است؟
اول 160 هزار ضربالمثل بود که اینها مشترکاتی داشتند. روایتهای نزدیک به هم را در هم ادغام کردیم و روایتهای کلید واژههای متفاوت را نگه داشتیم تا بعدها محققانی روی آنها کار کنند. ما گاهی یک ضربالمثل را به 50 شکل متفاوت داریم.
این کتابخانهای بودن به کارتان آسیب نزده است؟
حوزه ورود به فرهنگ مردم درواقع میدانی است و میطلبد که محقق کار میدانی انجام دهد. بلند شویم و حرکت کنیم و قطعه به قطعه جاهای مختلف را یکی یکی جمعآوری کنیم، اما کار عظیمی مثل فرهنگ ما چندین میلیارد هزینه در بر دارد و نیرو و سازمانی میطلبد. پس از چند سال کار حالا یقین دارم صد هزار ضربالمثلی که ما جمعآوری کردیم، صد هزار ضربالمثل دیگر هم وجود دارد که هنوز ضبط نشده است.
و 20 سال پیش را اگر در نظر بگیریم، احتمالا میشد 200 هزار مثل ضبط کرد، چون خیلی از راویان فوت کردهاند.
بله. خیلی از راویان رفتهاند و خود مثلها هم مساله است. نمیشود براحتی یک پیرمرد و پیرزن را نشاند و به او گفت که مثل بگوید.
ذهن او نهایت کمک میکند 20 تا 40 تا مثل بگوید. ما باید مثلها را از طریق محاوراتی که داریم جمعآوری کنیم. یعنی با افرادی بنشینیم و صد ساعت، 200 ساعت، در مواقع مختلف صحبت کنیم و به وسیله بیان روایتها، قصهها، افسانهها و همه چیز صحبت کنیم.
و از میان آنها مثلها را بیرون بیاوریم.
دقیقا. این کار اگر انجام شود، محصولش فقط ضربالمثل نیست. ما باید هزاران ساعت نوار از یک منطقه جمعآوری کنیم، یک عده بنشینند و آنالیز و تفکیکشان کنند؛ مثل یک معدن. بولدوزر وقتی خاک را کنار میزند، فقط مس را که از آن جدا نمیکنند، چیزهای دیگری هم از دلش بیرون میآورند. این یک فرصت است که اگر 50 سال دیگر هم نتوانستیم تفکیکشان کنیم، نسلهای بعدی، محققان بعدی با روشها و شگردهای جدیدتر بیایند و اینها را تفکیک کنند. مثلا الان در پژوهشکده گویششناسی دارند روی نوارهایی کار میکنند که 30 سال پیش ضبط شدهاند، یا در بنیاد فرهنگ کارهایی که دکتر خانلری و همکارانش انجام داده بودند، هنوز به شکل نوار هست و پیاده نشده است.
پیش از شروع کار، نمونه خارجیای هم مدنظرتان بود که مثلا براساس آن کار کنید؟
من نمونههای خارجی را دیده بودم. مثلا روسها در حوزه فرهنگ مردم بیشتر از دیگران کار کردهاند یا کتابهای ضربالمثل انگلیسی و فرانسوی و حتی تاجیکها. وقتی اینها را دیدم، متوجه شدم چقدر حساب شده، منطقی، دقیق و علمی آمدهاند روی مسائلشان کار کردهاند. اینها کلید واژه را به جای الفبا مبنای کار خود قرار دادهاند. یعنی براساس کلید واژهها، مثلها را تنظیم کردهاند که البته قرار بود ما هم در این فرهنگ، چنین کاری کنیم که چون دیدیم مشکلاتی هست، ترجیح دادیم به همین شکل الفبایی باشد. البته نمایهای میدهیم که کلیدواژهای هم خواهد بود.
و استفاده هم کردید از شیوه این نمونههای خارجی؟
بله نمونهها را که دیدیم، شیوه نامهای تنظیم کردیم که خوشبختانه این شیوهنامه در مجله فرهنگ مردم چاپ شده است.
در چه شمارهای؟
شماره 8 و 9 سال 83. این شیوهنامه گردآوری ضربالمثل است.
و نهایت کارتان در این فرهنگ شد 160 هزار ضربالمثل؟
که البته پالایش کردیم و پس از ادغام تا این ساعت به 95 هزار مثل رسیدهایم که البته منابع جدید هنوز هم که به دستمان میرسد، به آن اضافه میکنیم.
ضربالمثلهای گویشهای مختلف را چطور آوردهاید؟ به همان زبان محلی
نه، ترجمهاش را آوردهایم.
این مثلها فقط مثلهایی است که در میان مردم بود؟
خیر، بخشی از مثلهای ما از میان متون کهن منظوم و منثور هم جمعآوری شده است.
و کار تمام شده؟
بله. الان در حال تصحیح و نمونهخوانی نهایی هستم.
چند جلد شده؟
شاید 2500 تا 3000 صفحه. که دو جلد میشود. نمیخواهم مجلداتش بیشتر بشود. بهار سال آینده انشاءالله میسپاریمش به چاپ.
لابد مقدمه مفصلی هم دارد این فرهنگ.
بله. مقدمه بسیار مفصلی داریم که شاید ارزش این فرهنگ به آن مقدمه شود. تا الان این مقدمه 250 صفحه شده است. درباره ضربالمثلها نگاه علمیای شده است. تا به حال من دهها مقاله درباره ضربالمثلها چاپ کردهام. درباره طبقهبندی، محتوا، فواید، تعاریف، وزن و آهنگ در ضربالمثلها، ویژگیها و همه چیزهایی که به این موضوع ربط دارد که میتوانست یک کتاب مجزایی باشد که ترجیح دادم در مقدمه این کتاب باشد. میخواستم نشان بدهم مثلشناسی و مثلنگاری باید امروزه یک موضوع مستقل مطالعاتی بشود تا افرادی بیایند و کار کنند.
چرا این قضیه مهم است؟
البته بقیه مواد فرهنگ مردم مهم است. اما ضربالمثلها، چکیده و عصاره اندیشههای فردی و قومی است. یعنی یک مثل باید از صافیهای متعددی بگذرد تا بر سر زبان مردم بیفتد و یک مثل پشتوانه عادی که ندارد، بلکه دارای اندیشهای است که ممکن است با هنجارهای ما خوانایی داشته باشد یا نداشته باشد. حالا ما صدهزار قطعه و عبارت نه 50 هزار قطعه، نه 10 هزار قطعه داریم.
10 هزار جمله حکیمانه داریم که اینها را فیلسوفانی نشستهاند بگویند که از مردم به دور هستند، بلکه مردمانی گفتهاند که حکیم و فیلسوف هستند.
و حالا ارزش مطالعاتی دارند.
بله. این جملات حکیمانه، ارزش مطالعات جامعهشناسانه، ریختشناسانه و غیره دارند. معتقدم در زمینه ادبیات و فرهنگ فارسی هنوز کار اساسی انجام ندادهایم.
همه کارهای ما جزیی بوده است. زبان ما، زبان بسیار غنیای است؛ اما چطور میشود این غنیبودن را نشان داد.
چرا کار گروهی در ایران جواب نمیدهد؟
برای اینکه این روحیه اساسا در ما به وجود نیامده است. فرض کنید اگر در مدرسه این روحیه را ایجاد کردیم که دانشآموز از کلاس اول باید با دوستش یک کار مشترک انجام دهد و او یاد گرفت، تا پایان عمرش یاد میگیرد باید کار گروهی انجام دهد.
ولی همه ما شکستخورده کار گروهی هستیم و دیگر رغبت به این کار نداریم.
در کار گروهی افراد یک تیم متاسفانه به جای اینکه به خواستههای گروهی فکر کنند، به خواسته شخصیشان فکر میکنند. منافع شخصی را بر منافع گروهی و جمعی ترجیح میدهند.
این وضعیت قابل حل هم هست؟
بله. وقتی حدود و ثغور کار تعریف شد و افراد وظایف خود را دانستند، در کار یکدیگر تداخل نخواهند کرد. علم تا زمانی که در درون ماست، مال ماست؛ ولی وقتی منتشر شد، مال همه است.
چرا مخاطبان حوزه فرهنگ مردم به کتابهای دانشگاهی و یا حاصل کار نهادهای متولی این حوزه با نگاه تردید نگاه میکنند؟ ولی فلان کتاب فلان آقا یا خانمی که تحصیلات آکادمیک در حوزه فرهنگ مردم ندارد، اما همت داشته و به میان مردم رفته و تحقیق کرده با استقبال بیشتری روبهرو میشود. چرا اینجا اعتماد هست و آنجا نیست. ایراد کار کجاست؟
البته عمومیت ندارد. نتیجه کارها ما را به چه نتیجهای میرساند. یک کار نارسانی استاد دانشگاهی را دیدهایم، تعمیمش میدهیم به همه و یا برعکس کارهای ناقص و بدی که در میان پژوهشگران مردمی بوده، باعث تسری این باور شده است. نباید تعمیم بدهیم.
ببینید آقای دکتر، در همین فاصله که عکاس از شما عکس میگرفت، من داشتم به کتابخانه عظیم شما در حوزه فرهنگ مردم نگاه میکردم. دیدم بیش از 90 درصد کتابهایی که جمع کردهاید، حاصل کار پژوهشگران مردمی و غیردانشگاهی و غیررسمی و غیردولتی است.
مردم هستند که کار میکنند. ذوق و انگیرههای شخصی مهمتر از همه است. مهم البته اینجا این است که ما چطور تلفیق بکنیم. ما از یک سو باید کمک کنیم استادان دانشگاه ما پا به این حیطهها بگذارند، چون نگاهشان علمی است؛ اگرچه همه جا نمیشود با این نگاه حرکت کرد. شما نیازمند کسانی هستید که گیوهها را ور بکشد و برود به روستا. حرکت کند و قدم بزند. از یک طرف هم ما به نیروهای مردمی نیاز داریم که اساسا فرهنگ مردم از دل همین مردم بیرون میآید و بالطبع محققانش هم باید همین مردم باشند؛ اما مردمانی که خودشان هم تشنه هدایتند، نه این که بخواهیم به زور آنها را هدایت کنیم.
از نتیجه تدوین فرهنگ ضربالمثلها که به قول خودتان 8 سال روی آن کار کردهاید، راضی هستید؟
من نتیجه را در این نمیبینیم که یک جلد کتاب از دلش بیرون بیاید. آن فرایند و آن پادرختیها برایم مهمتر است. میوه را میخوریم و تمام میشود؛ اما پادرختی یک کار، تربیت یک نیرو هست. من شاید به 20، 30 نفر در این حوزه فکر دادهام، راه نشان دادهام و کمک کردم. آمدند و چیزی یاد گرفتند. حالا از پیش من هم بروند، دیگر این راه را یاد گرفتهاند. پس یکی تربیت نیروست. دیگر این که از این راه بتوانیم کارهای دیگری تولید کنیم. مثلا ما هنگام کار در زمینه دایرهالمعارف داستانهای فارسی فهمیدیم 70 درصد داستانهای سنتی ما هنوز چاپ نشده است. همه اینهایی که ما داریم و به آنها افتخار میکنیم، تنها 30 درصد کتابهایی است که به زبان فارسی نوشته شده است و خوشبختانه بعکس فرهنگ مردم که هر لحظه با درگذشت یکی از راویان، بخشی از این گنجینه از بین میرود، در نسخههای خطی آثار کهن نگهداری میشود. این همه محقق داریم که دارند کارهای تکراری میکنند و دانشجویانی که برای بار صدم میروند قاره امریکا را کشف کنند. دنبال موضوعات بسیار بیمحتوا و بیاصالت میروند، حال آن که ما چنین گنجینهای داریم و کسی سراغشان نمیرود.
فرهنگ مردم که دیگر واویلاست!
بله. رو به نابودی است. من همیشه تعبیری درباره فرهنگ مردم و این پیران و سالخوردههایی که دارند میمیرند، دارم. میگویم هر بار که میشنوم فلانی و فلان پیرمرد 60 ساله و پیرزن 70 ساله میمیرد، مخصوصا آنهایی که میشناسیم و دنیایی از فرهنگ شفاهی در سینهشان هست، میگویم یک کتابخانه سوخت، یک کتاب خطی آتش گرفت. یک کتاب خطی وقتی آتش بگیرد، چقدر دل آدم میسوزد. خبرش میکنند، توی بولتنها میآورند، توی بوق میکنند که فلان کتاب جلدش آسیب دید. در حالی که شما در الموت خودتان، بنده در دامغان خودمان میبینم آدم فوت کرده است و فقط میگوییم عجب! این چقدر چیز میدانست و با خودش برد زیر خاک.
آقای دکتر، به نظر شما چقدر از فرهنگ مردم از جمله ضربالمثلها وارد ادبیات معاصر شده است؟ اصلا نویسندگان ایرانی به فرهنگ ایرانی روی خوش نشان دادهاند؟
هر چه ادبیات ما دهه به دهه جلو میآید، این توجه کمتر میشود. جمالزاده، چوبک، آلاحمد و هدایت بیشتر توجه نشان میدادند؛ اما در نسل جدید خیلی کمتر توجه شده است؛ چرا زبان یک نوشته فارغ از عناصر دیگر و تکنیکها مهم است؟ غیر از این که زبان یکی از عناصر است. چطور زبان یک نوشته غنی میشود و چه وقت پرمایه میشود؟ زمانی که شما بتوانی از این گنجواژهها استفاده بکنی. گنجینه کنایات، اصطلاحات، ضربالمثلها.
باورها.
بله. وقتی شما از اینها استفاده میکنی، زبانت را نزدیک میکنی به مردمی که با آنها حرف میزنی. یکی از ادعاهای ادبیات جدید این بود که داستان را به میان مردم برد. برای نشان دادن این ادعا، غیر از رسیدن به زبان مردم راهی هست؟
این همه گله میکنیم که ادبیات ما جهانی نمیشود، چرا به ما توجه نمیکنند و... به نظر شما غیر از این است که یک خواننده خارجی زمانی به ما توجه نشان خواهد داد که چیزهایی را نزد ما پیدا کند که خودش ندارد؟
بله. چون اینها بار فرهنگی دارند. این را من دقیقا حس کردم.
کجا؟
وقتی داستان «داش آکل» صادق هدایت را برای استادان چینی در پکن میخواندم.
راستی نگفتید اصلیترین زیر درختی دوره تدوین فرهنگ ضربالمثلهای فارسی برایتان چه بود؟
کتاب داستان ضربالمثلها.
نویسنده علاقهمند به فرهنگ ایرانی چه گناهی دارد وقتی سراغ این فرهنگ میرود، آماج حملات قرار میگیرد. زمانی که غالب داستانها، کپی نمونههای خارجی است و کافهای و آپارتماننشینی.
من اعتقاد دارم آینده ادبیات داستانی ما به سویی میرود که دورهای خواهیم داشت که البته نمیدانم کی خواهد بود. 20 سال دیگر، یا 30 سال دیگر، به هر حال میرسد زمانی که نویسندگان ما برگشت میکنند به فرهنگ خودمان. همیشه در طول تاریخ این طور بوده. ببینید چه بلایی سر سبک هندی آوردند.
من فکر میکنم این روندی که بیتوجه به فرهنگ خودمان پیش میرویم و تنها نگاهمان به آن طرف است، روزی به پایان میرسد.
شکی نیست تکنیکها را از آن طرف گرفتیم؛ ولی اگر بخواهیم آن محیط اقلیمی و فرهنگی و فضای داستان و جغرافیایی داستانیمان همان محیطهای کافکایی و کاروری و خارجی باشد، این خطاست. «کلیدر» دولتآبادی نمونه داستانهای ایرانی است که از یک روستا شروع شد. روزی میرسد که از زاویه فولکلور هم سراغ کلیدر خواهند آمد که موضوعش فرهنگ مردم یک منطقه است.