به بهانهی چاپ دوم "بیوه کشی"
یوسف علیخانی در رمان بیوه کشی مانند آثار قبلی خود (عروسی بید، اژدها کشان، قدم بخیر مادربزرگ من بود) به سراغ فرهنگ عامیانه رفته و داستانی برگرفته از آیین و رسوم و رفتار های اجتماعی گاه ناهنجار را روایت کردهاست.
بیوه کشی داستان مکان است؛ مکانی به نام میلک. گویا نزدیک قزوین است: "نزدیک قزوین، پسرها بروند قزبین. یعنی این خاک جایی برای پیشرفت نداره که هر چی نرینه بداره هوایی شهر بشوند ؟ اسکناس بریختند توی خاکش انگار لاکردار ! "– صفحه 30
در واقع داستان، داستان اسطورهها، آیین و فرهنگ، آداب و رسوم و سنتهای آن سرزمین است. سرزمینی نه فقط به نام میلک بلکه سرزمینی به وسعت ایران. استفاده از آداب و رسوم مشترک در این رمان، راه گیران، رابطهی مادرشوهر و عروس، مادر و دختر، شیر دادن به فرزند، پختن دنداننشان، اعتقاد به تقدیر و سرنوشت وآداب ورسوم زندگی همه درآن است به طوری که دربیوه کشی خواننده احساس نمی کندداستان می خواندبلکه زندگی است که ازسرمی گذراند. "حضرتقلی می گفت:ماهم میلکی. شما هم همملکی ما. رسوم شماخیلی فرق برنداره با رسوم ما، حرف تان چی باشد اسم داداش ره بگذاریم سرعروس مان؟"صفحه 142
شخصیتپردازی یکی از نقاط قوت و برجستهی بیوه کشی است. شخصیتهایی که بر اساس آدمهای اطراف ساخته شدهاند و نویسنده تحت تأثیر رفتار و بازتابهای آن بازسازی شان کرده. و اینچنین به نظر میرسد که هر کدام از شخصیتهای داستان ما به ازایی در جهان خارج از داستان داشته اند که نویسنده با ذهن خلاق خود آنها را در خدمت قصهاش درآورده است. شخصیت خوابیده خانم که در اصل رمان قصهی اوست، مادرش ننه گل از بچهدار شدن قدغن شده است و پیل آقا راضی به رضای خداست اما ننه گل از پای نمینشیند و دست آخر سیدی در خواب به او خبر بچهدار شدن میدهد و باید این بچه خوابیده دنیا بیاید و او در مریضخانهی امامزاده میماند تا بچهاش به دنیا بیاید و نامش را خوابیده بگذارد، دختری عاشق است که دل به چوپانشان میبازد و این عشق از نظر مادر نکوهیده است. "قباحت بداره به خداوندی خدا. کی تا حالا نوکر جماعت خواهان دختر آقا جماعت بشده ؟ ها ؟ "
داستان با پسرخالهای به نام اژدر وارد مثلث عشقی میشود. اژدر که خوابیده را متعلق به خود میداند به چوپان هشدار میدهد "به قدر گلیمت پا بردار" و از همین جاست که ماجراهای داستان در هم گره میخورد تعلیق ها با ظرافت و به نرمی پشت سر هم وارد داستان میشوند. خوابیده خانم به وصال یار میرسد اما روزگار غدار گویا چشم دیدن وصال محبوب را ندارد.
بر این باورم که یکی از دلایلی که کتاب در کمتر از چهل روز به چاپ دوم برسد استفادهی نویسنده از فرهنگ عامیانه و گره زدن آن به اقلیمی به نام میلک با روایتی عاشقانه و دراماتیک است. نکتهی دیگر میتواند نوع نثر و زبان کتاب باشد. با اینکه در این کتاب از کلمات بومی استفاده شدهاست اما چنان زیرکانه در متن گنجانده شدهاست که خواننده بیدغدغهی ندانستن معنی آن کلمات داستان را پیش میبرد. استفاده از اسامی بسیار زیبا و زیرکانه است. زنها: ننه گل، صد گل، زرافشان، قشنگ خانم، عجب ناز، گل بهار و گلدسته. . . . مردها: پیل آقا، حضرت قلی، بزرگ، داداش، امان، درویش، اژدر و ... گویا هر اسمی رسالت معنایی خاص خودش را در رمان دنبال میکند. حتی اسم مکانها: هفت چشمه، سرخه چشمه، گاو چشمه، سرخه کوه و...
رمان بیوه کشی تصویر و نقاشی بسیار زیبایی از طبیعت سرزمینی را رو به روی ما میگستراند که چرخش سارها و کبکهایش پر از رمز و راز است. رمان بیوه کشی، رمان انسان است در طبیعت، طبیعت گاه مهربان وگاه خشن. رمان زن است، زنی اسیرتقدیروسرنوشت ودرنهایت عصیان وسرکشی. رمان تقابل زشتی و زیبایی، خیر و شر، عشق و نفرت. این رمان تقابل بین جهل و دانایی است. رمان بیوه کشی را فقط باید خواند.