برای یوسف عزیز خوشحالم. مجموعه داستان اژدهاکشان یوسف را دوست دارم و از خواندن آن لذت برده ام. تقدیر از یک نویسنده، به هر شکلی که باشد از نظر من امر پسندیده ای است که باید آن را به فال نیک گرفت. در تعجبم که چرا وقتی یک هنرمند در سایر عرصه های هنری مورد تقدیر قرار می گیرد چگونه از سوی سایر هم صنفان او این امر با خوش رویی پذیرفته می شود اما در میان اهل ادبیات این همه سوءتفاهم وجود دارد. برج عاج نشینی و ایراد گرفتن از همه عالم و آدم هم که انگار به کسب و کار عده ای تبدیل شده است. به همین داستان جوایز ادبی در کشورمان نگاه کنید. بعد از هر مراسمی که برگزار می شود همیشه هستند عده ای که نق نق کنان از راه می رسند و بحث تشکیک در انتخاب برگزیدگان را پیش می کشند. انگار که قرار است ملاک انتخاب فقط و فقط بر اساس نگرشهای شخصی آنها به عالم و آدم باشد.
جالب است که در بین این عده، آدم با کسانی هم مواجه می شود که خود هیچ دستی در نوشتن نداشته اما همواره پیشتاز نق زدن هستند. مهم نیست. این بساط مسخره انگار قرار است به امری همیشگی تبدیل شود، چه اهمیت دارد. مهم آن تلاشی است که هر نویسنده ای صرف خلق اثر خویش می کند.هر اثری که به دنیا می آید از رنج انسانی سخن می گوید که برای خلق آن تلاش کرده است. اینکه عده ای از آن اثر خوششان بیاید و عده ای دیگر آن را نپسندند، امری طبیعی است. اما هیچ کدام از این دو دسته نمی تواند رنجی را که یک نویسنده برای به وجود آوردن آن اثر متحمل شده نا دیده بگیرند. می توان یک اثر را نقد کرد، می توان آن را ستایش کرد، اما اینکه جانب انصاف را به تمامی فراموش کرده و به دلایل کودکانه نویسنده و اثر و همه عالم و آدم را متهم کنیم به هیچ وجه امر پسندیده ای نیست. نگرش سیاه و سفید مطلق داشتن به پدیده های اطراف محصول ذهنیتی تاریخی است. نمی توان انتظار داشت که یک شبه این ذهنیت بر طرف شود.
یوسف علیخانی نویسنده ای است که برای خلق آثار خود زادگاه خویش را برگزیده و در چارچوب آن جغرافیا جهانی داستانی برای خود آفریده است. باورها و رسم و رسوماتی که دستمایه داستان های او قرار می گیرند هنوز در بسیاری از نقاط این کشور وجود دارند و نقش پر رنگی در زندگی مردم ایفا می کنند. چه کسی گفته خلق اثر بایستی حتما در قالب زندگی احمقانه شهری باشد. این که گفته شود قصه های این مجموعه پژوهش است تنها می تواند نشان دهنده عدم شناخت کافی از مفهوم پژوهش و داستان باشد. اینکه علیخانی برای نوشتن داستان های خود دایم در حال مسافرت به نقاط مختلف است که دلیل بر پژوهش بودن چنین آثاری نیست. چه ایراد دارد که یک نویسنده با شناخت کامل از اساطیر، باورها و ایده های مسلط در یک منطقه قصه بنویسد. به نظر من نثر علیخانی نثری به شدت قصه گو است. همین نثر قصه گو تفاوت او را با نویسندگان دیگر نشان می دهد.این ویژگی قصه گو بودن علیخانی می تواند وام دار تجربه ای باشد که او از نشست و برخواست با قصه گویان کهن در نقاط مختلف کسب کرده است.
بگذریم، بحث بر سر ساختار داستان های مجموعه اژدهاکشان نیست. بحث بر سر نحوه واکنش نسبت به موفقیت هایی است که برای هر نویسنده ای اتفاق می افتد. این نگاه بدبینانه به ادبیاتی که تن نحیفش را با هزار زور و زحمت سر پا نگاه داشته کی درست می شود خدا می داند. می توان با یوسف علیخانی مخالف بود، می توان اثر او را نقد کرد،اما نمی توان به تمامی تلاش های او را نادیده گرفت و حسادت را چاشنی نقد او قرار داد. می توان کمی خوشبینانه تر هم به دنیا نگاه کرد. از این زاویه موفقیت اثر علیخانی به نظرم بخشی از موفقیت ادبیات است که توانسته آرام آرام در میان دیدگاه های مختلف جامعه راه پیدا کند. معتقدم که نفس برگزاری جوایز ادبی از سوی هر شخص یا نهادی که بنیان گذار آن تلقی می شود، امر مثبتی است. ادبیات نیازمند مشاهده است، نیازمند خوانش و نقد است، نقد اثر نه نقد شخصیت. نقدی که حتی اگر با زبانی محکم و تند هم بیان شود باز به بهتر شدن جریان ادبی کمک می کند. اگر این گفته بارت را بپذیریم که نقد سخنی بر سخن دیگر است، میان این سخن دیگر با توهین یا اندرز دادن به نویسنده هیچ شباهتی وجود ندارد.