ديدار با محمد سليماني نيا

تازه وبلاگ نويس شده بودم. بعد تازه داشتم با سايت ها و وبلاگ ها آشنا مي شدم. شهرام رحيميان بود و رضا قاسمي و نسرين رنجبر ايراني و پروين قاسمي و سيدمحسن بني فاطمه و حسن محمودي و ياشار احدصارمي و ناصر غياثي و ... كه از اين همه آدم حالا ديگه كسي نيست بگمانم به جز حضور كمرنگ آدم و حوا و چه كسي از ويرجينيا وولف مي ترسيد و ياشار و ناصر غياثي . سال 81 بود. بعد از مهرماه.
بعد توي اين الف. ب. پ ... نوشتن هاي اوليه من كه وبلاگم را به كمك "من و ويرجينيا" كه تا يك سال بعدش هم نمي دانستم نويسنده اش كي هست و كجا هست، پر كرده بودم از عكس خودم و طرح جلد دو كتاب منتشر شده ام و گفتگوها و يادداشت ها درباره شان، عكس ها رو از سايتي گرفته بودم كه خيلي گل درشت بود اين ميان. اين سايت، اسمش "سخن" بود. هم "نسل سوم" رو معرفي كرده بود اون وقت و هم "عزيز و نگار" را.
بعد يك روز فرخنده آقايي زنگ زد و گفت تحريريه سايت سخن تشكيل شده.
بعد توضيح داد كه خودش و منيرو رواني پور و اميرحسن چهلتن هستند كه چلهتن سردبيري مي كند اين سايت را.
آن وقت گفت مدير اجرايي و مسوول اين سايت هم كسي هست به اسم "محمد سليماني نيا".

دو روز بعد آقاي سليماني نيا زنگ زد روزنامه انتخاب. هر سلامي عليك مي آورد و اگر اين سلام پيش از اين بي حضور آدم هم رد و بدل شده باشد كه ديگر نور علي نور مي شود، چون من قبلا سخن را ديده بودم و آقاي سليماني وبلاگ و كتاب هايم را.
بعد آن وقت فرخنده آقايي يك روز زنگ زد كه غروب پنجشنبه همه جمع مي شويم در لابي هتل اوين. تو هم بيا.
- من؟ من چرا؟
گفت: تصميم جمع اين بوده.
بعد آقاي سليماني نيا زنگ زد.
از همان روز اول صداي آرام و متينش نشان مي داد كه چقدر اين آدم با پرستيژ و مودب است. اگرچه گاهي برخي آدم ها ديده ام يك يا دو جلسه اول چنين نقشي بازي مي كنند و بعد با آدم پسر خاله مي شوند. اما محمد سليماني نيا همچنان همان آدم آرام و متين و با پرستيژ و كاري است كه شش سال قبل در غروب يك روز پنجشنبه در لابي هتل اوين ديدم.
منيرو نيامد آن روز. جلسه با حضور چهلتن و آقايي و سليماني نيا و من انجام شد كه چه كارها انجام شود و چه كارها باعث ديده شدن اين سايت كه اولين سايت جدي ادبي است مي شود.
رسما شده بودم مسوول بخش مصاحبه. براي اولين و آخرين بار در فضاي اينترنت براي يك كار پول هم دريافت كردم. اوايل هر گفتگو ده هزارتومان و بعد پانزده هزارتومان.
اينترنت راهي برايم باز كرده بود كه پيش از اين در آن راه نرفته بودم. كتاب هايي را مي ديدم از دور كه نديده بودم. كتاب هايي آن سال به يكباره در ايران منتشر شد كه هيچ وقت نه قبل و نه بعدش به آن اندازه منتشر نشد. كتاب هايي از نويسنده هاي مهاجر يا به قول خودشان "تبعيدي".
براي همين وقتي اولين گفتگو را با يك نويسنده ايراني گرفتم و ناز و غمزه و اين محيط نشناختن هايش را ديدم، تصميم گرفتم امتحاني هم در فضاي گفتگو با نويسنده هاي مهاجر داشته باشم. خوشبختانه آن روزها رمان "دكتر نون زنش را بيشتر از مصدق دوست دارد" شهرام رحيميان را خوانده بودم و سه داستان از من در سايت سخن هم باعث شده بود دوستي اندكي ميان من و نويسنده مورد علاقه ام كه هميشه به او غبطه خورده ام ايجاد شود. دومين گفتگوي سخن رو با شهرام گرفتم كه در واقع اولين گفتگوي سري گفتگوهاي ادبيات مهاجرتم بود. بعد هم به ترتيب با رضا قاسمي، بهرام مرادي، خسرو دوامي، مهرنوش مزارعي، ياشار احدصارمي، بيژن بيجاري و ساسان قهرمان و ... گفتگو كردم كه همه اين گفتگوها به جز گفتگو با ساسان قهرمان، همگي در بخش گفتگوي سايت سخن هست. در اين ميان با چند نويسنده ساكن ايران هم مصاحبه گرفتم مثل رضا جولايي، جواد مجابي و مهناز كريمي.
مدتي اين مثنوي تاخير شد. تحريريه سخن از هم پاشيد و مدت زيادي بدون اين كه اعلام شود فرخنده آقايي، بدون حضور چهلتن، سردبيري سايت سخن را برعهده داشت و در اين ميان، حلقه اتصال اصلي اين جمع، هيچ كس نبود جز محمد سليماني نيا.
ترديدي ندارم هنوز هيچ سايتي نتوانسته كاري را كه سخن در بخش هاي هشتاد سال، هشتاد داستان، نقد و بررسي سخن، صفحه ويژه نويسندگان، آثار منتشر شده سال و داستان نوقلمان و جايزه ادبي صادق هدايت ... شروع كرد نقطه پرش خيلي ها شد.
آقاي سليماني نيا مدير اجرايي جايزه صادق هدايت است و بارها شاهد بودم عده اي داستان ها را تايپ نكرده مي فرستادند. عده اي ناقص مي فرستادند و ... در عين حال توجه داشته باشيد به مثلا سال اول برگزاري اين جايزه، يعني سال 81. وقتي كه نود و نه درصد نويسندگان ما نه مي دانستند اينترنت چيست و نه ايميل داشتند و حتي اگر به لطف كسي ايميل دار شده بودند، بلد نبودند از آن استفاده كنند.
محمد سليماني نيا اما با حوصله به جماعت لطف كرد. وقت گذاشت. وقتي هم كه ديگر تحريريه نداشت سخن، دست تنها مدتي پيش رفت. اما مگر چقدر مي توان بي هيچ كمك مالي پيش رفت؟ آيا هيچ وقت در اين مملكت كاري بدون حمايت مالي پيش رفته؟
سخن تعطيل نشد رسما اما هيچ وقت ديگر جز بخش داستان ها و نقدهاي نوقلمان، به روز نشد و همچنان مانده است پابرجا.
سليماني نيا بعد از تجربه خوب سخن و جايزه صادق هدايت، كار ديگري را شروع كرد. طراحي سايت پارس پلت. در آخر اين يادداشت فهرست كاملي از سايت هاي ادبي و سايت هاي نويسندگان كه با استفاده از اين طراحي ساخته شده اند در فهرستي آمده. سايتي كه همچنان پيشتاز است و بي گمان نود درصد مجله هاي ادبي معتبر مثل قابيل، جن و پري، آتي بان، مرور، والس، وازنا و ... با استفاده از اين طراحي پيش رفته و مي روند.
اما سليماني در همين حد هم باقي نماند. او كه به زبان انگليسي مسلط است با ذوق ادبي كم نظيرش، شروع به ترجمه كتابي كرد كه تا جايي كه مي دانم طي دو سال گذشته بيش از هشت يا نه چاپ خورده و اگر ناشرش طي شش ماه گذشته ايران بود، شايد به چاپي دو برابر چاپ هاي كنوني مي رسيد (خوشبختانه چاپ دهم اين كتاب به وسيله همان نشر قصه، دارد اين روزها درمي آيد). او مترجم كتاب عطر سنبل، عطر کاج نوشته فيروزه جزايري دوماست.
هيچ آدمي به صبوري او نديده ام كه به راحتي با يك تلفن و ظرف 48 ساعت يك سايت را راه اندازي كند و بعد در تمام مدت اينطور خوب پشتيباني كند سايت هاي زير مجموعه اش را. و هميشه افتخار اين رو داشتم كه با حمايت او، فرخنده آقايي و شهرام رحيميان و سيدمحسن بني فاطمه، قابيل را منتشر مي كردم.
كاش وكاش و كاش خودش وبلاگ نويس بود تا همه از تجربياتش استفاده كنيم و مي دانم يكي از خوانندگان پر و پا قرص تمام وبلاگ ها و سايت هاي ادبي است و او خوب مي داند چه مي كند و چه مي بيند. خسته نباشيد آقاي سليماني نيا. ممنون براي تمام خوبي ها.
* پس نوشت: راستي آخرين دسته گل آقاي سليماني نيا رو فراموش كردم بنويسم. اينجا را ديديد؟
** ديگر اين كه محمد سليماني نيا، كم عكس ترين آدمي است كه تا به حال ديده ام و متاسفانه بيش از 18 روز است كه گوشي موبايلم خراب است و خانه به كجا شده ام كه لااقل از دوربينش استفاده كنم و مطابق معمول براي اين ديدارنوشتم عكس داشته باشم.