گفتگو با هوشنگ عباسی، مردم شناس
گیلان؛ نهالی برآمده از فرهنگ تناور ایرانی
از سوال آخر شروع مي كنم كه وقت صفحه بندي به خاطر اين كه يك چهارم اگهي نصيب صفحه گفتگو شد حذفش كردم. سوال اين بود:
درست 10 سال پيش وقتي به شما زنگ زدم تا درباره «قصه عزيز و نگار» اگر نسخهاي داريد كمك بگيرم، گفتيد تحقيقتان آماده چاپ است. حال بعد از 10 سال انتشار آن به كجا رسيده؟ آيا طلسم چاپ آن خواهد شكست؟
قصه عزيز و نگار به دليل تم عاشقانه و رمانتيكگونه و عناصر سمبليك و نمادي كه در آن است، از دوران كودكي براي من يك داستان دلپذير و جذاب بود. به همين علت درصدد بودم رواياتي از آن را جمعآوري و چاپ كنم.
درسال 1365 روايتي از اين قصه را كه در منطقه سياهكل و ديلمان اجرا ميشد، با صداي مصطفي رحيمپور ضبط و پياده كردم. روايتي ديگر از اين قصه را زندهياد سيدمحمدتقي ميرابوالقاسمي به من داده بود و روايتي ديگر را نيز به آن اصافه كردم. در مجموع 3 روايت شد و مدخلي هم بر آن نوشتم. در سال 1375 دوست ناشري اين كتاب را از من گرفت با اين كه مجوز چاپ آن در سال 1380 يعني يك سال پيش از چاپ كتاب شما صادر شده بود، شرايط بهگونهاي تغيير كرد و آن ناشر امكان چاپ آن را نيافت؛ اما در آن هنگام كه كتاب در دست ناشر بود شما با من تماس گرفتيد و از من خواستيد تا روايتي اگر از اين قصه دارم براي چاپ در مجموعهتان به شما بسپارم. با ناشر تماس گرفتم و گفتم اگر كتاب را چاپ نميكنيد به آقاي عليخاني بدهم. تاكيد كرد كه بزودي چاپ خواهد كرد. بعدها كتاب شما چاپ شد، اما طلسم چاپ اين كتاب نشكست. راستش من وقتي مجموعه عزيز و نگار شما را ديدم، تقريبا آن را جامع يافتم و ديدم سنگ تمام گذاشتيد و ضرورت چاپ و انگيزه انتشار را از دست دادم. شايد روزي نسخههاي جديدي به دست من برسد و بخواهم روي آن كار كنم، ولي فعلا درصدد چاپ آن نيستم. در مجموع ما در شرايطي هستيم كه نميشود براي آينده برنامهريزي كرد. بسياري از برنامهها آنگونه كه آدم ميخواهد پيش نميرود. بالاخره بايد تحمل كرد، ماند و تلاش كرد.