سه گانه

  • اژدها کشان

    نسترنه پایش را از باغستان بیرون نگذاشته بود که فکر کرد سه‌کوه آن‌طرف‌تر باران تمام بشود، رنگین کمان درمی‌آید. چوب می‌زد لای چیربین راه که نکند بز، سربه خوردن، همان جاها مانده باشد اما فکرش سه‌کوه آنطرف‌تر بود که بعد بارندگی به آن‌جا می‌رسید؛ کوه آله منگ درآیو. میلکی‌ها می‌گویند هرکی بتانه وقت کمان بستن آله منگ، از زیرش رد بشه، به نرسیده‌هاش می‌رسه. خیلی سال نبود که فکر می‌کرد یک روزی با جوانی که نمی‌دانست کی هست، دست‌بچه‌هایش را خواهد گرفت و تنها خانه پایین محله شلوغش می‌شود، اما نه مردی قسمتش شده بود و نه پدر و مادرش مانده بود.

  • اژدها کشان / هادی خورشاهیان

    «قدم بخیر مادر بزرگ من بود»، «اژدهاکشان» و «عروس بید» سه مجموعه داستان نویسنده‌ی بومی‌نویس عصر ما، «یوسف علیخانی» است. قریب به چهل داستان کوتاه چاپ شده در این سه مجموعه، نشان می‌دهد «یوسف علیخانی» به طور جدی به روستاها، افسانه‌ها، باورها، آیین‌ها و به طور کلی مجموعه‌ی سنت‌های ما توجه کرده است. در این میان «اژدها کشان» بیش از آن دو مجموعه‌ی دیگر مورد استقبال منتقدان و داوران و پس از آن خوانندگان قرار گرفت و ما را واداشت که در این مختصر، به پانزده داستان کوتاه این مجموعه نگاه جدی‌تر بیندازیم.

  • اژدها وارد مي شود / محمد مطلق

    دوست عزيز آقاي ياسر نوروزي، اولين باري است كه با قلم تان آشنا مي شوم و چشمم به ديدار تصوير زيبايتان روشن مي شود. بي طعنه مي گويم به امام زاده همزه عرب سوگند، از نوشته ات خوشم آمد نه به خاطر تيزبيني يا درك عميق ات بلكه فقط و فقط به خاطر هيجان و خون گرمي كه در نوشته ات بود. من هم معناي خيلي از گزاره هاي نقد نقدت را نفهميدم همان طور كه شما از " آب چكان تفرج صنع" منتقديني كه به نقد اژدهاكشان نشستند، چيزي نفهميديد. خوب مي نويسيد، گرم و احساساتي، مرا به ياد جواني ام مي اندازيد. اگر سرت درد نمي گيرد بگذار خاطره اي كوچك برايت تعريف كنم.

  • اژدهاکشان / لاله حسن پور

    اژدهاکشان را که خواندم! نمی دانم؛ که گویا بوده ام در آنهمه بی ریایی و سادگی و ترس و امید و بی پروایی، هم نوا با صدای کبک ها و کلاغ ها، در میان شاخ و برگ دو تادانه و یک دنیا طراوت حتی به زور شب بیداری های مشدی علی اشرف و اسرافیل مانده، یا روی سکوی جلوی در طویله کبل رجب، گوش تیز کرده برای شنیدن مع مع قشقابل و صدای خوردن در چوبی به چارچوب، یا دست به ضریح امام زاده و همپا با نسترنه، یا بر بلندای تادانه، همنشین با الله بداشت، یا همبستر با کبلایی عاتقه و هم عاقبت با کوکبه، یا هم مرگ با مشدی دوستی و هم شیون با قدم بخیر و مشدی گلجهان، یا چون گلناز خاله هم کلام با اوشانان و هم خواب با صفی خان...

  • اگر روایت نشود می میرد / روشنك پاشايي

    نگاهي به "زبان، صورت و محتوا" در مجموعه داستان "اژدهاكُشان"‌ نوشته يوسف عليخاني

    ‹زنانه گفت بود " اگه میلک این طوری نشده بود، شاید یک روزی یکی از شما می آمدین کمک ما. ما هم با شماهمراه می شدیم، غم و شادی ما یکی می شد."
    خاله پرسیده بود" خب چه فایده؟"
    -فایده اش اینه که ما همه یکی هستیم. فقط فرقمان اینه که شما می تونین اینجا رو ول کنین و برین اما ما نه.› (ص.88)

  • انسان ها يکي يکي مي روند / محمد مهاب (محمدهاشم اكبرياني)

    نگاهي به مجموعه داستان «اژدهاکشان» نوشته يوسف عليخاني


    داستان هايي هستند که اتفاقي بزرگ و حادثه يي شگفت در آنها رخ نمي دهد، اما خواندني هستند و اين ويژگي خاص را دارند که خواننده را با خود به پيش ببرند. نوع روايت، فضاسازي، شخصيت پردازي، زبان و همه و همه در خواندني شدن چنين داستان هايي موثرند که بيشتر نشان از توانايي نويسنده دارد. «اژدها کشان» در زمره چنين داستان هايي است.
    در اژدها کشان، داستان ها به گونه يي ساخته و پرداخته مي شوند که خواننده را با خود همراه مي کنند. بيش از همه، آنچه اين مجموعه داستان را جذاب و گيرا مي کند وجه داستاني آن است. متن؛ فرم و محتوايي داستاني به خود گرفته و از اين جهت نويسنده، کاملاً موفق بوده است.

  • اوهام شاعرانه یک روستا / سپیده جدیری

    نگاهی به مجموعه داستان «اژدهاکُشان» اثر یوسف علیخانی


    "عبدالعلي دستغيب" در تعريف ادبياتي كه نام "ادبيات اقليمي" به آن اطلاق مي شود، نوشته است: «ادبيات اقليمي (بومي) در معناي خاص، ادبياتي است كه در منطقه اي خاص به وجود آمده باشد.» به عقيده دستغيب، اين نوع ادبيات بايد داراي شرايطي از قبيل وحدت اوضاع جغرافيايي، مشابهت وضع زراعي، معيشتي، وحدت گويش محلي و وجود گفت و گو ها و اصطلاح و ترانه هاي محلي مشترك، مشابهت آيين ها و مراسم و جشن ها و اعياد، وحدت زبان، تاريخ، مذهب و خصايص جغرافياي انساني باشد. (1)
    من اما در اين نوع ادبيات، بيشتر رد پاي فرهنگي اقليمي و خاص، تفاوت هاي آن با فرهنگ شهري و ريشه ها و دلايل اين تفاوت ها را جست و جو مي كنم.

  • اين جا ارواح حکومت مي کنند / محسن حکيم معاني

    تلفيق واقعيت و تخيل به معناي کاملا انتزاعي آن، از آن هنگامي در ادبيات به وجود آمد که ادبيات آموخت آيينه ي تمام نماي واقعيت بودن و جهان را آن گون ه که با حواس پنجگانه درک مي شود بازگو کردن، حداکثر و دست بالا ساختن ماکت يا رونوشتي از اصل است و از همين روست اگر رومانتيسي سيت ها را سرآغازي براي تحول ادبيات و هنر به شمار مي آوردند. اما با اين حساب سال ها طول کشيد تا تخيل جانشين تقليد صرف از طبيعت شود و دامنه اش آنقدر گسترده شود که با شروع جنبش دادائيستي درسال هاي 1915 و 1916 رسما به هذيان گويي و هيچ انگاري جهان و طبيعت دست بزند و سوي ديگر قطب تقليد از طبيعت شناخته شود. اما باز پيدا کردن حد واسطي ميان اين دو قطب نيازمند پشت سرگذاردن بحراني بود که تا شروع نيمه دوم قرن بيستم به تعويق افتاد و در اين زمان با ظهور نوعي جديد از رئاليسم پا به عرصه وجود نهاد. اين رئالسيم جديد، همان پيوند ميمون واقعيت و تخيلي بود که از آن پس در اغلب جنبش هاي هنري و ادبي خود را نشان داد و به کار رفت و سرانجام به يدايش مکاتبي مانند رئاليسم جادويي و رئاليسم کثيف ختم شد.

  • اين داستان هاي باطل السحر / عبدالعلي دستغيب

    دايره بسته اي است. همه داستان ها در روستايي تات نشين به نام "ميلك" به نمايش در مي آيند. فضاها فضايي وهم زده است. آدم هاي خرده پاي "ميلك"، مدام به دور خود مي چرخند و از روح نياكان كمك مي گيرند. داستان هاي مجموعه ي "قدم بخير…." مانند داستان هاي روستايي دهه چهل و پنجاه نيست كه فقر و تهيدستي روستاييان را عمده مي كردند تا راه براي دگرگوني اجتماعي روستايي فراهم شود،‌اين داستان ها نوعي "باطل السحر" است و مي خواهد به ژرفاي رسم و رسوم هزاران ساله رسوخ كند،‌حتي روستايياني كه از "ميلك" به قزوين و تهران رفته اند،‌ باز رو به سوي زادگاه خود دارند:

    مرد اما مي خواست برگردد ميلك. زن كه نمي خواست برگردد،‌ خواب نداشت،‌ وقتي هم خوابيد،‌خواب ديد كه برگشته اند ميلك. (52)

  • اينجا ميلك است؛ پاتوق رئاليسم بومي ايران / اميد بي نياز

    نگاهي به مجموعه داستان "اژدهاكُشان" نوشته يوسف عليخاني

    اژدهاكشان، دومين مجموعه داستان يوسف عليخاني، نويسنده نسل نو داستان نويسي ايران است. اين مجموعه به تازگي توسط انتشارات نگاه چاپ شده است. اژدهاكشان اثري است كه در تداوم مجموعه پيشين اين نويسنده "قدم بخير مادربزرگ من بود" به نگارش درآمده و مهمترين ويژگي هايي نوشتاري اثر پيشين را با خود حفظ كرده است. منتهي در اين اثر شيوه نوشتاري پخته تر شده و نويسنده با به كارگيري استعارات و نمادهاي بومي منطقه به شيوه اي از مكانيسم زباني پر رمز و راز پناه آورده است. مجموعه اژدهاكشان را در يك تحليل ماكروسكپي مي توان اثري توليدي در ژانر "رئاليسم بومي ايران" جاي داد؛ ژانري كه همواره مي كوشد دستمايه هاي بومي منطقه را كه شايد ريشه اي كهن و هزاران ساله دارد، مدرنيزه كرده و در حد باورهاي مخاطب امروز ارائه دهد. اين امر اگرچه از يك زاويه و به تاويل بعضي از منتقدان نوعي عقب‌گرد به زندگي روستايي و گريز از سوژه هايي است كه از دغدغده‌ها زندگي شهري در ذهن و زبان نويسنده كنوني تراوش مي كند، اما از زاويه ديگر مطرح كردن ايده هاي فرامدرن است.

  • بار ديگر «ميلك» / حمیدرضا امیدی سرور

    مهمترين شاخصه داستان‎هاي عليخاني را بايد در تعلق خاطر او به زادگاهش جستجو كرد، اما تاثيري كه زندگي در اين روستا بر ذهن و روح او گذاشته، گاه با شيفتگي همراه شده و به داستانهايش آسيب زده است؛ هم از آن رو كه وفاداري بيش از حد به واقعيت، مجال كمتري به عنصر خيال در برخي داستانهاي او ‎داده و مهمتر از آن به لحاظ زبان او در ديالوگ نويسي؛چراكه نويسنده (به‎ويژه در نخستين بخش از اين سه‎گانه) ميان زبان فارسي و ديلمي سرگردان به نظر مي‎رسد و در نهايت نيز به يك زبان معيار كه خاص داستانهاي او باشد نرسيد و از ديگر سوي بكارگيري افراطي اين لغات ارتباط خواننده را با داستانهاي او دشوار مي‎كرد.

  • برای یوسف / داود پنهانی

    برای یوسف عزیز خوشحالم. مجموعه داستان اژدهاکشان یوسف را دوست دارم و از خواندن آن لذت برده ام. تقدیر از یک نویسنده، به هر شکلی که باشد از نظر من امر پسندیده ای است که باید آن را به فال نیک گرفت. در تعجبم که چرا وقتی یک هنرمند در سایر عرصه های هنری مورد تقدیر قرار می گیرد چگونه از سوی سایر هم صنفان او این امر با خوش رویی پذیرفته می شود اما در میان اهل ادبیات این همه سوءتفاهم وجود دارد. برج عاج نشینی و ایراد گرفتن از همه عالم و آدم هم که انگار به کسب و کار عده ای تبدیل شده است. به همین داستان جوایز ادبی در کشورمان نگاه کنید. بعد از هر مراسمی که برگزار می شود همیشه هستند عده ای که نق نق کنان از راه می رسند و بحث تشکیک در انتخاب برگزیدگان را پیش می کشند. انگار که قرار است ملاک انتخاب فقط و فقط بر اساس نگرشهای شخصی آنها به عالم و آدم باشد.

  • بند بازي در آسمان داستان / حمید نورشمسی

    مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني را نمي‌توان از آن دست مجموعه داستان‌ها دانست كه پس از خواندن مي‌توان آن را به كناري گذاشت، لبخندي زد و آفريني گفت و احيانا اگر اهل نوشتن باشي؛ چه از نوع كاغذي و چه از نوع مجازي، چند خطي را براي آن بنويسي و ديگر هيچ.
    عروس بيد بيشتر از آنكه مجموعه‌اي از داستان‌هاي كوتاهي باشد كه در اولين نگاه، به‌نظر در يك جغرافياي محدود شكل گرفته است، نماينده يك نياز است، يك مكاشفه در جريان داستان‌نويسي معاصر كه شايد در ميان تمامي انواع و اقسام نگاه ما به روايت‌هاي داستاني اين روزهايمان به فراموشي سپرده شده است.
    عليخاني در سومين مجموعه داستان خود، از زبان روايي كه با آن شناخته شده است، دوري نمي‌جويد و آگاهانه و هدفمند به كمك زبان روايي منحصر به فرد خود (لااقل به‌زعم خود او) با مخاطبان خود برخورد مي‌كند. او ساده مي‌گويد و ساده‌تر از آن به انعكاس واگويه‌هاي دروني ذهن خود مي‌پردازد.

  • به مد روز كاري ندارد / مریم حسینیان

    مجموعه داستان " عروس بيد" از آن دست كتابهايي است كه وقتي تمام مي شود و اگر داستان نويس باشيد در ذهنتان مي توانيد هزار داستان بنويسيد. يوسف عليخاني در سه گانه اش ( قدم بخير مادربزرگ من بود،‌اژدهاكشان و عروس بيد) نشان داد كه به اصولي پايبند است كه به مد روز كاري ندارد و مي تواند پايش را هم محكم به زمين داستان هايش بكوبد. نويسنده موفق شده در اين كتاب جهان آدم هايي را كه دوستشان دارد بيشتر گسترش بدهد. ديگر با روستايي خالي از سكنه و آدم هايي منفعل و خرافاتي روبه رو نيستيم،‌بلكه حالا ماورا و متافيزيك است كه چنگ مي اندازد به بدنه ي داستان. تعليق و صحنه پردازي مناسب به فراواقعيت داستان ها كمك كرده اند تا بيشتر ذهن خواننده را درگير كنند و لذت داستاني را به همراه مي آورند. " پناه برخدا"،‌" عروس بيد" و " هراسانه" داستان هاي خوب كتابند كه با نشانه هايي ظريف مي توان دريافت در چند نشست جدا نوشته شده اند. به گمانم حالا وقت اين است كه يوسف عليخاني دست آدم هاي ميلك را بگيرد و در فضايي ديگر قصه شان را بنويسد. ميلك بايد كمي تنها باشد،‌كمي نفس بكشد و كمي خودش باشد تا وقتي ديگر، براي مجموعه اي ديگر،‌رماني ديگر كه به همين زودي ها نبايد منتشر شود. گاهي بايد فضا را به ضرورتي ترك كرد. اين ضرورت به منزله ي تمام شدن سوژه نيست، بلكه چيزي شبيه حفظ حرمت تكيه گاهي ( ميلك) است كه نياز دارد چندي دور از چشم باشد.

    منتشر شده در وبلاگ «این یادگاری من است»

    1389/03/08

  • بومي نويسي گناه كبيره / فرشاد كاميار

    ( اين نوشته يك نقد ادبي نيست )
    اين يكي دو روزه كه داشتم “اژدهاكُشان” عليخاني را مي خواندم و پيش تر از آن كه نقد ها و روايت هاي متعددي را بر اين كتاب خوانده بودم همواره اين سوال توي ذهنم اين ور و آن ور بي وقفه شنا مي كند كه آيا بومي نويسي توي مملكت ما دارد به گناهان كبيره تبديل مي شود؟ آيا اصرار نويسنده اي چون عليخاني بر دستمايه قرار دادن باورها و اعتقادات و حتي خرافات روستايي به نام ميلك ( به عنوان ماتريال اصلي داستان هايش) كه مدام دارد از سكنه خالي مي شود آن هم تنها پس از چاپ دومين اثرش كه شباهتي بي چون و چرا به اثر اول دارد بايد گاه با بي رحمي مورد نكوهش قرار گيرد كه مثلا چرا نويسنده از اين فضا ي وهم آلود لبريز از باورهاي خرافي بيرون نمي آيد و به اصطلاح به مسايل نابتري ازدغدغه ها و خواسته هاي انسان امروزي نمي پردازد؟...

  • پانزده روز اقامت در میلک / سيده ربابه میرغیاثی

    نگاهی دیگر بر مجموعه داستان " اژدهاکُشان"

    «جلال آل احمد» را رحمت كُناد خدايش، زنده اگر بود، لابُد تقدير و تشكر مي كرد از «يوسف عليخاني» بابتِ «اژدهاكُشان» كه حوصله كرده است و به چنين موضوع حقيري پرداخته و «وقت عزيز خود را دربارۀ يك ده – يك ده بي نام و نشان – كه در هيچ نقشه اي، نشانه اي از آن نيست و حتي در جغرافياي بزرگ و دقيق نيز بيش از دو سه سطر به آن اختصاص داده نمي شود،» (اورازان، 1383، ص 12) صرف كرده است.

  • پشت سرت را نگاه نكن اژدها كشان است / محمد مطلق

    جريان داستان در بستري مدرن و لابه لاي برج ها و آسمان خراش ها، داستان را مدرن نمي كند، همچنان كه فضاي روستا الزاما بدان رنگ ادبيات اقليمي نمي زند. نكته اي ظريف و اساسي كه در ادبيات ما مغفول مانده اين است كه ما از ياد برده ايم ادبيات مدرن وسيله اي براي تثبيت دنياي مدرن نيست بلكه حيات آن در ضديت با "خرد ابزاري" است كه مدرنيته تبليغ مي كند. هنر مدرن اولين دشمن دنياي مدرن است و راه اين دو، هزار سال از هم جداست. "عصر جديد" چاپلين نمونه اي عالي از چنين ضديتي است. چاپلين با ابزار مدرن به جنگ مدرنيسم مي رود تا زشتي له شدن انسان را ميان چرخ دنده هاي كارخانه اي كه دود مي كند و مانيفست هاي سياسي كه زندان ها را انباشته مي سازد، از ياد نبريم. مدرن بودن اين اثر در استفاده چاپلين از فضاهاي مدرن كارخانه و مترو نيست بلكه در جنگ او با همين فضاهاست و تئوري هاي مخفي و پنهاني كه آنها را شكل داده اند.

  • پشت سرت را نگاه نكن اژدهاكشان است / محمد مطلق

    «شهريار خدايان، ايروپه دختر آگنور را مى ربايد، آگنور به فرزندانش فرمان مى دهد تا ربوده را بيابند و بى او باز نگردند. كادموس يكى از آنان، پس از جست و جوى بى حاصل به هاتف دلفى روى مى آورد و در مى يابد كه نمى تواند خواهرش را بيابد. آپولون مى گويد كه بر وى مقدر است، در جايى خاص شهرى بنا كند و او شهر «تباى» را پى مى افكند، سپس كادموس مردانش را به چشمه آرس مى فرستد كه آب بياورند تا او آتنه الهه حامى خود را نيايش كند. هيچ يك بازنمى گردند. او خود به سرچشمه مى رود و مى بيند اژدهايى فرزند آرس، همه آنها را كشته است. به فرمان آتنه، كادموس اژدهاى مقدس را مى كشد و هشت سال با كفاره اين گناه، جمله خدايان را خدمت مى كند، تا خدايان بر وى مى بخشايند و به پادشاهى تباى مى رسد.» از مقدمه «افسانه هاى شهر تباى» به قلم مرحوم شاهرخ مسكوب.

  • پناه برخدا از این اسیر میلک / محسن حکیم‌معانی

    نگاهي به مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني

    وقتی «عروس بید» آخرین مجموعه یوسف علیخانی منتشر شد، هیچ شک و شبهه‌ای نداشتم که قرار است باز هم داستان‌هایی درباره میلک و الموت، با تمام جن و پری‌هایش بخوانم؛ آن هم با همان نثر خاص یوسف علیخانی که انگار یک مشت ماش ریخته‌ای توی دهانت و سعی می‌کنی نطق کنی!

    تازه لهجه هم داری؛ لهجه میلکی، قزوینی... چه می‌دانم! عروس بید را که خواندم توقع اولیه‌ام بی‌کم و کاست برآورده شد، به اضافه اینکه شاهد حرکت جدیدی هم بودم. راستش علیخانی در عروس بید باز هم سراغ همان فضاهای قبلی رفته و با همان درونمایه‌ها سروکله می‌زند. اجنه و از ما بهتران هنوز در داستان‌های او حاضرند، اگرچه‌نقش‌شان کمرنگ‌تر شده اما علیخانی جایشان را با چیزهای دیگری پرکرده است.

  • تريلوژي ميلک / علی چنگیزی

    «عروس بيد» سومين مجموعه داستان «يوسف عليخاني» است که پس از دو مجموعه داستان قبلي اش يعني «قدم به خير مادر بزرگ من بود» و «اژدهاکشان» منتشر شده است. «عروس بيد» را مي شود از نظر فضاسازي جايي که داستان ها در آنجا رخ مي دهد و زبان ادامه دو مجموعه داستان قبلي «يوسف عليخاني» قلمداد کرد. داستان هاي «عليخاني» دست کم در اين سه مجموعه داستاني که از او منتشر شده است، در جايي به نام «ميلک» مي گذرد هرچند «ميلک»ي که «يوسف عليخاني» از آن قصه مي گويد يا قصه آدم هايش را مي گويد مثقالي هفت صنار با «ميلک» واقعي که واقعاً هست تفاوت دارد.