سه گانه

  • نان ِ همین زبان / علیرضا روشن

    داستان امری نیست که لزوما برای ذائقه‌ی مخاطب نوشته شود. مثل سوپ خرچنگ شاید. غذا است و همه‌ي فواید و شرایط غذا را در خورد دارد اما خیلی‌ها از شنیدن اسمش، یاد سبیل‌های دراز و دست‌های قیچی‌گونه‌ و چشم‌های قلمبیده‌اش می‌افتند و شاید حتی عق هم می‌زنند. پرسش این است که آیا خرچنگ، به رغم بهره‌مند بودن از هر جور ویتامین و پروتئین – که مفید هم هست - صرف اینکه سبیل دراز دارد باید از زنجیره‌ی غذایی حذف شود؟ آیا می‌شود غذایی را نچشید و انکارش کرد؟ آیا فقط قرمه سبزی غذا است و اگر در غذایی گوشت قرمه شده و سبزی معطر نبود غذا نیست؟ آیا قرمه‌سبزی معیار غذا بودن دیگر غذاهاست؟ در این مواقع چه می‌شود گفت؟ آیا صرف اینکه داستانی به ذائقه یکی خوش نیامد، دیگر داستان نیست؟ و تکلیف نویسنده‌ای که عده‌ای از داستان‌های او خوش‌شان نمی‌آید این است که برود هر چه را که نوشته است خمیر کند و دیگر ننویسد؟ یا نه، آنچه را که منتقدها می‌گویند، همان‌ها را کپی کند؟ آیا مثلا فقط همینگوی معیار است و اگر کسی از روی دست اسعدی طوسی نوشت، نسبش به دوره‌ی ماموت‌ها برمی‌گردد؟ منتقدهایی که خودشان تکراری‌ترین حرف‌ها را می‌زنند و هر جا می‌نشینند فاکنر و همینگوی و اینها از دهنشان نمی‌افتد، چطور است که داستان‌هایی را که این اندازه فضا و طعم و رنگ و بو و حادثه را در منظر خوانندگان و پیشاروی ادبیات امروز ایران می‌گذارند، کهنه و از مد افتاده تلقی می‌کنند؟

  • نقد «اژدهاکشان» در کانون ادبیات ایران / فتح‌الله بي‌نياز

    من اين مجموعه را در سه تراز نقد مي‌كنم. اول، يك مروري خواهم داشت بر 10 داستان به شكل اجمالي. بعد اين داستان‌ها را از نظر ساختاري و معنايي. سومين مرحله، نقد ديدگاه فرهنگي كه آيا نوشتن چنين اثري در چنين زماني اصلا ضرورت دارد يا نه و بعد مقايسه و مقابله‌اش با چند مجموعه با همين شكل از نويسندگان امريكايي.
    در داستان اول «قشقابل» ما با مردي روستايي مواجه مي‌شويم كه بزي دارد كه نمي‌خواهد از اين منفك بشود، يعني بفروشدش. چرا نمي‌خواهد بفروشد؟ به دليل اين كه اين بز نشان دهنده تعلق خاطر اين فرد به زن ديگري به نام كربلايي قشنگ است و حتي به اصطلاح نشان‌دهنده رابطه‌اي كه در جواني داشته و گرچه اين رابطه قطع شده اما در خاطر اين فرد باقي مانده. به همين دليل وقتي اين بز مريض مي‌شود و دارد مي‌ميرد، عملا اين پيرمرد هم رو به مرگ است. يعني مرگ اين دو تا همزمان اتفاق مي‌افتد. داستان به اعتقاد من جايي كه بمانعلي مي‌گويد «ماندن جسد بز در طويله شگون ندارد»، تمام مي‌شود و بعد ديگر اضافه است به خصوص ترانه‌اي كه خوانده مي‌شود. چون اين داستان، اين ترانه را روايت كرده براي ما، و ديگر ضرورتي براي آمدن ترانه نبوده است.

  • نقد «اژدهاکشان» در کانون ادبیات ایران / فريدون حيدري مُلک‌میان

    لذت نقد خواندن نبرده‌ام و شم منتقد بودن ندارم. هفده هجده سال پیش در دنیای سخن نامه‌ای خواندم از ماریو بارگاس یوسا خطاب به نویسنده‌ای آلمانی. نوشته بود: شما در جدل شیوه‌ی غریبی دارید آقای گونترگراس!
    با خواندن این عبارت، چیزی در من شکل گرفت و با وجودم عجین شد. مانند تکه شعری، مایه‌ی زمزمه‌ی این سال‌های من شده است. لحن و ریتم این گفته غیر مستقیم به من می‌گوید لازم نیست خیلی منظم چیزی را شروع کنی و حرف‌هایت ابتدا و میانه و انجام داشته باشد. این حرف به من آموخت که باید خود را رها کرد. با این همه، همواره حواسم بوده است که خیلی هم مجاز به رها بودن نیستیم و نهایتا باید به قاعده‌ای قایل باشیم.

  • نقد «اژدهاکشان» در کانون ادبیات ایران / محمدرضا گودرزي

    داستان هاي مجموعه "اژدهاكُشان" از نظر نوعي، داستان هايي هستند كه به آن ها داستان هاي اقليمي مي گويند. به اين دليل به آن ها اقليمي مي گويند چون مكان خاص دارد يعني مكاني كه در داستان ها ساخته مي شود و به يك منطقه مربوط است و اين البته به اين معنا نيست كه جاي ديگري نباشد اما مخصوص جايي خاص است. باورها و گويش هم خاص است و اين ها با هم يك فضاي فرهنگي خاص را مي سازند.
    از نظر ژانري، داستان ها در وهله نخست شگفت هستند و البته داستان هاي غيرشگفت هم در ميان شان هست. معيار شگفت بودن هم معيارهاي ساختاري است به اين معني كه رخدادهاي پيش آمده در داستان با تجربه زيسني شما همخوان نباشد. وقتي مي گوييم شخصيت سوسك شد، در واقع داستان شگفت آفريده ايم. يعني چيزي كه اتفاق افتاده، نامعمول، نامانوس و تجربه‌ناپذير است. تفاوت شگفت با غريب هم اين است كه در غريب، استدلال مي شود. مثلا فرانكشتاين غريب است. تكه تكه جلو مي رود و به شكل علمي ماجرا را توجيه مي كند كه چطور مرده زنده مي شود.

  • نقد و بررسی عروس بید در‌ کانون ‌ادبیات

    مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني در دويست‌وهشتادوششمين نشست کانون ادبيات ايران نقد و بررسي شد.
    به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست که روز گذشته (دوشنبه، 28 تيرماه 89) برگزار شد، نويسنده کتاب در آغاز، داستان «بيل سر آقا» را از کتاب «عروس بيد» براي حاضران جلسه خواند.
    در ادامه، محمد دهقاني - استاديار دانشگاه و مترجم -، سعيد سبزيان - مترجم و منتقد ادبي - و محمدرضا گودرزي - نويسنده و منتقد ادبي - مجموعه داستان «عروس بيد» را نقد و بررسي کردند.

  • نگاهي به سه گانه يوسف عليخاني / فاطمه سرمشقي

    تا چندي پيش اگر جايي مي‌خواندم يا از كسي مي‌شنيدم كه يوسف عليخاني نويسنده سه مجموعه داستان «قدم‌بخير مادربزرگ من بود»، «اژدهاكشان» و «عروس بيد» در اولين روز بهار سال 1354 در روستاي ميلَك از روستاهاي الموت به دنيا آمده است، هيچ تصويري از ميلك در ذهن نداشتم، حتي الموت را هم به زحمت به خاطر قلعه اش و آن درختي كه مي‌گويند هنوزه هنوزه، روز عاشورا براي امام حسين خون مي‌گريد، مي‌شناختم اما حالا پس از خواندن اين سه مجموعه وضع ديگرگون شده است. حالا به راحتي مي‌توانم چشم ببندم و تصور كنم آن روز عيد در آن خانه كاهگلي كوچك،‌ سفره هفت سين در پيشين خانه چيده شده اما كسي دورش ننشسته است. نگاه‌ها همه به پسين خانه است كه مدتي است بسته مانده، نه كسي داخل مي‌شود نه خارج. حتما بايد «قدم‌بخير» بالاخره در را باز كند و خبر بدهد كه: «به دنيا آمد. ساق و سلامت. پسر است. مبارك باشد.» آن وقت حتما عليخاني‌ها ميزبان ميلكي‌ها بوده اند كه تا شب يكي يكي از پشت بام‌ها مي‌آمده، سر زانو مي‌نشسته‌اند و مبارك باشدي مي‌گفتند، شيريني مي‌خوردند و بچه را كه مي‌ديدند ماشاءالله هزار ماشاءالله مي‌گفتند و مي‌رفتند.

  • نگاهی کوتاه به انگاره های کهن و کارکرد آن در اژدهاکشان اسطوره ها و کهن الگوها در داستان معاصر / طلا نژادحسن

    «اژدهاکشان» نوشته ی یوسف علیخانی / نشر نگاه / 1386
    شایسته تقدیر در جایزه جلال آل احمد و نامزد جایزه هوشنگ گلشیری

    فیلیپ ویلرایت:
    «اسطوره بیان احساسات عمیق با هم بودن است. با هم بودن نه فقط در سطح خرد که با هم بودنی در احساساسات و رفتار و کلیت زندگی» (1)

  • نوه‌ي قدم بخير مزرت بود / بهنام ناصح

    مرز واقعيت و خيال كجاست؟ آن چه كه مي‌پنداريم حقيقت است، شايد پنداري بيش نباشد و شايد هم دنياي وهم‌آلود ميلكي‌ها است با جن و كفتال‌پري و سمك‌هايش، كه اصالت دارند و ما چيزي بيش از خواب پريشان اين مزرت‌ها نباشيم.هرچه هست در " قدم بخير مادر بزرگ من بود" دنياي موجود، دنياي اين موجودات است.

    اگر ماركز از دهكده‌ي افسانه اي ِ ماكوندو، جهاني واقعي و يا باور پذير ساخت، اين بار عليخاني" ميلك " حقيقي را به جهان افسانه‌ها و اسطوره‌ها پرتاب كرده. قصه‌ي آدم‌هاي عليخاني داستان آدم‌هاي تنها است يا روايت‌گر تنهايي آدم‌ها. چه آن‌كه مثل" رعنا" پس از مرگ دو شوهر، بي فرزند در خيالات خود بر پوست تخت مي‌نشيند و در تلار به زناني كه بر شاخه‌هاي درختان كودكانشان را شير مي‌دهند، مي‌نگرد و چه مثل گلپري در داستان " يه لنگ" كه‌ با غول درخت نما مواجه مي‌شود يا " شكره" در "كفتال پري" كه تنهايي جنازه‌اش را با كفتار‌ها تقسيم مي‌كند.

  • واپسين تعبير كلاسيك از رؤياهاي بدوي / فريدون حيدري مُلك‌ميان

    مروري بر مجموعه داستان "اژدهاكُشان" نوشته‌ي يوسف عليخاني


    شايد يك دهه پيش بود كه عصرهاي عرق‌بار تابستان در سه راه كوروش قزوين گاه از سر اتفاق به جوان آشنايي برمي‌خوردم كه با چارچرخه اش مقابل عمده فروشي‌هاي شهر به انتظار ايستاده بود بلكه باري را به نقطه اي ديگر انتقال دهد و از اين بابت اجرتي عايدش شود. بالابلند بود با چهره اي مهربان و چشم‌هايي به شدت كاونده. پيوسته از من مي‌پرسيد:‌"آخر چرا؟ چرا؟ چرا نمي‌نويسيد؟" و من كه آن روزها به سكوتي خود خواسته خوگر بودم، پاسخم از پيش آماده بود: ‌"اگر مي‌خواهي سخن نغز بگويي، بايد مدتي خاموش باشي. اگر مي‌خواهي رعد و برق شوي، بايد مدتي ابر باشي." و ديگر منتظر نمي‌ماندم روي حرف نيچه حرفي بزند. نمي‌زد. همين قدر شايد با لبخندي محبت آميز آنقدر نگاهم مي‌كرد تا اين كه سرپيچ گوچه اي گم مي‌شدم.

  • وقتی دلتنگ خانه باشیم: نقد و بررسی رمان خاما نوشته یوسف علیخانی / سندی مومنی

    معرفی کتاب
    نام کتاب: خاما
    نام نویسنده: یوسف علیخانی
    نام ناشر: آموت
    تاریخ و نوبت چاپ: 1396 اول
    تعداد صفحه: 448 ص.
    قیمت پشت جلد: 33000تومان.

    مقدمه
    خاما دومین رمان نویسنده است. رمانی که بر اساس زندگی شخصیتی به نام خلیل عبدویی(راوی رمان)، در شش فصل روایت می شود. خاما به کرد نشینان ماکو می پردازد. کردهایی که پس از ناکامی در قیام و مطالبه گری هایشان، از محل اصلی زندگی شان تبعید شده اند. کردهایی که اقلیتی آسیب پذیر هستند و سلطه حکومت، وضعیت جدیدی را با قدرت هر چه تمام تر بر آن ها تحمیل می کند.
    رمان در واقع عشق شورانگیز خلیل عبدویی را از سیزده سالگی تا پایان میان سالگی¬اش روایت می کند. عشقی که در خیال شکل می گیرد و موتور پرقدرت فرار و زندگی خلیل عبدویی است. در واقع خاما رمان شخصیت است. شخصیتی که دیگریِ مهم زندگیش را در خود درونی کرده است.
    رمان همچنین در کنار روایت های ذهنی و زندگی شخصی خلیل عبدویی، روایت گر وقایع تاریخی سال های 1310 تا سال های 1341 است و در بستر این زمان به موضوعاتی همچون شورش کردها و حمله قزاق ها و اصلاحات ارضی نیز می پردازد.
    رمان خاما، سه ویژگی برجسته دارد. زمان مند بودن، مکان مند بودن و مسئله کیفیت موضوع اصلی. این سه ویژگی، تصویر مشخصی از خاما به مخاطب می دهد. پایه های اساسی خاما به اعتقاد نگارنده، دو مفهوم تبعید و سکوت است. خاستگاه تبعید، خشونتی ساختاری ست که آگاهانه با سلطه حکومت در جهت منافع دولت اعمال می شود و ریشه سکوت در حوزه کنش فردی و ساحت شخصیت پردازی راویِ رمان معنا پیدا می کند. هم چنین رمان از منظر باورهای عامیانه و تصویرسازی ها و جایگاه زنان، محل بحث است.
    سرفصل های نقد و بررسی این رمان، اختصاص به سه ویژگی یاد شده و دو مفهوم برجسته رمان و پرداختن به باورهای عامیانه و تصویرسازی ها و جایگاه زنان دارد.

  • ولایت پرستی میلک / فرحناز علیزاده

    «یوسف علیخانی» همچنان از میلک می نویسد. میلکی که رو به نابودی است و خالی از سکنه. میلکی با پیر زنان و پیرمردان تنهایی چون «نوروز علی» که در انتظار دیدن فرزندانشان روز ها را به شب می رسانند.

    علیخانی با استفاده از فضایی گاه وهم آلود و گاه جادوئی از باور ها و آداب در حال فراموش شده و رو به خرافه روستایی می گوید. او با استفاده از بیان این باور ها، اتفاقات شگفت داخل متنی را همراه با فضای سورئال و گاه گوتیک باور پذیر می کند و به متن دلالت معنایی می بخشد. باور هایی که تو روح و جان شخصیت ها ریشه زده اند و بانی حرکت زنی پا به ماه به مکانی خالی از سکنه می شوند. (پیر بی بی)

  • يادداشت م.ع. سپانلو بر " قدم بخير ... "

    ديروز رفته بودم نشر ثالث. قرار بود محمدعلي سپانلو و جواد مجابي براي قابيل شعر بياورند. سپانلو را که ديدم خودم را معرفي کردم. گفت که کتاب " قدم بخير" مال توه؟ گفتم بله. گفت: فضاي خوبي درآوردي. خيلي خوشم اومد. يادداشتي هم توي مجله جشن کتاب درباره اش نوشته ام. خوانده اي؟ گفتم که خوانده بودم اما نمي دانستم که نوشته شماست. "همايون ارشادي"، بازيگر فيلم طعم گيلاس و "علي مصفا"، بازيگر هم نشسته بودند شروع کرد به معرفي قدم بخير. بعد " محمود دولت آبادي" آمد و سپانلو به دولت آبادي هم گفت که قدم بخير را بخواند. گفتم که داده ام به آقاي دولت آبادي اما وقت نکرده اند بخوانند. محمد محمدعلي و عليرضا سيف الديني هم بودند.

    برايم جالب بود رفته بودم که شعري از سپانلو بگيرم و کتاب قدم بخير را به او بدهم که ديدم خودش خوانده.

  • يادداشت هاي پراکنده

    محمدحسن شهسواری ( سایت خوابگرد )
    شهرام رحیمیان ( سایت سخن )
    پدرام رضایی زاده ( روزنامه همشهری )
    رضا قاسمی ( دوات )
    معرفی در کتابخانه خبرگزاری مهر
    محسن فرجی ( وبلاگ قورباغه )
    قاسم کشکولی ( روزنامه وقایع اتفاقیه )
    نادیه خسروی ( خبرنامه نشر افق )
    حسین ( فرشاد ) جاوید ( وبلاگ ویکنت شقه شده – کتابلاگ )
    علی قانع ( وبلاگ علی قانع )
    پروین پژواک ( نامه )

  • يك كتاب فولكلوريك و ميراث معنوي / دكتر محمود اكرامي

    کتاب «اژدهاکشان» يوسف عليخاني علاوه بر ويژگي هايي که در حيطه داستان و داستان نويسي از قبيل کشش، شخصيت پردازي درست، فضاسازي، جدال و... دارد، از بعد مردم شناسي بويژه در حيطه فولکلور، اثري شايسته دقت و توجه است.
    در عصري که بعد معنوي فرهنگ يا فرهنگ معنوي نسبت به بعد مادي فرهنگ يا فرهنگ مادي دچار بي مهري و کم توجهي شده است و دانش عاميانه يا فولکلور به تهمت خرافه گرايي و خرافه پرستي دچار شده و با تازيانه مدرنيته و نوگرايي در هم کوبيده مي شود و گاهي تصوير کشيده شده بر ديواره يک غار از دانش ستاره شناسي، طب عاميانه، آداب و رسوم و... يک ملت باارزش تر مي شود، اين گونه کتابها که حاوي و حامل ميراث معنوي ايران يا بخشي از مردم ايران هستند، شايسته تحسين اند.