«یوسف علیخانی» همچنان از میلک می نویسد. میلکی که رو به نابودی است و خالی از سکنه. میلکی با پیر زنان و پیرمردان تنهایی چون «نوروز علی» که در انتظار دیدن فرزندانشان روز ها را به شب می رسانند.
علیخانی با استفاده از فضایی گاه وهم آلود و گاه جادوئی از باور ها و آداب در حال فراموش شده و رو به خرافه روستایی می گوید. او با استفاده از بیان این باور ها، اتفاقات شگفت داخل متنی را همراه با فضای سورئال و گاه گوتیک باور پذیر می کند و به متن دلالت معنایی می بخشد. باور هایی که تو روح و جان شخصیت ها ریشه زده اند و بانی حرکت زنی پا به ماه به مکانی خالی از سکنه می شوند. (پیر بی بی)