عروس بید

  • مگر شعر چیست؟ / امین فقیری

    فاکنر برای شکل گیری داستانهایش و فضایی که شخصیتهای داستانیش در آنجا بهتر بتوانند نفس بکشند، شهر و منطقه ای کوچک را به نام «سارتوریس» به وجود آورد. در آنجا چند شخصیت حضور دائمی داشتند. در بعضی از داستانها ماجرا حول محور وجودی آنها شکل گرفت در بعضی از داستانهای دیگر خواه و ناخواه اسمی از آنها به چشم می آمد. حال چه به عنوان دانای کل و چه به عنوان شاهد ماجرا هرچند که نقش کلیدی نداشته باشند.
    در ایران تا آنجا که حافظه ام یاری می کند زنده یاد دکتر غلامحسین ساعدی در مجموعه داستان «عزاداران بَیَل» از این شگرد استفاده کرده بود، که بسیار هم موفق بود.

  • ملخ های میلک و خیابان های نیویورک / محمد صرفی

    pdf

    اگر كسي از شما بپرسد شباهت ساكنان نيويورك و ميلك چيست، به احتمال زياد گمان مي كنيد با يك سؤال انحرافي طرف شده ايد و به احتمال زيادتر مي پرسيد، اصلا ميلك كجاست؟
    ميلك يكي از هزاران هزار روستاي ايران است و تنها شانسش اين بوده كه يكي از اهالي اش- البته با پسوند «سابق»- مجموعه داستان درباره آن نگاشته است.
    هفت سال پيش، يوسف عليخاني اولين مجموعه داستان كوتاه خود را با عنوان «قدم بخير مادربزرگ من بود» منتشر كرد. سه سال بعد با «اژدهاكشان» سراغ روستاي آباء و اجدادي اش رفت و چند ماه پيش هم با انتشار «عروس بيد»، سه گانه ميلك كامل شد. روستاي «ميلك»- در استان قزوين و در دامنه الموت- همانند نخ تسبيحي، 37داستان كوتاه اين سه گانه را كنار هم قطار مي كند.

  • نان ِ همین زبان / علیرضا روشن

    داستان امری نیست که لزوما برای ذائقه‌ی مخاطب نوشته شود. مثل سوپ خرچنگ شاید. غذا است و همه‌ي فواید و شرایط غذا را در خورد دارد اما خیلی‌ها از شنیدن اسمش، یاد سبیل‌های دراز و دست‌های قیچی‌گونه‌ و چشم‌های قلمبیده‌اش می‌افتند و شاید حتی عق هم می‌زنند. پرسش این است که آیا خرچنگ، به رغم بهره‌مند بودن از هر جور ویتامین و پروتئین – که مفید هم هست - صرف اینکه سبیل دراز دارد باید از زنجیره‌ی غذایی حذف شود؟ آیا می‌شود غذایی را نچشید و انکارش کرد؟ آیا فقط قرمه سبزی غذا است و اگر در غذایی گوشت قرمه شده و سبزی معطر نبود غذا نیست؟ آیا قرمه‌سبزی معیار غذا بودن دیگر غذاهاست؟ در این مواقع چه می‌شود گفت؟ آیا صرف اینکه داستانی به ذائقه یکی خوش نیامد، دیگر داستان نیست؟ و تکلیف نویسنده‌ای که عده‌ای از داستان‌های او خوش‌شان نمی‌آید این است که برود هر چه را که نوشته است خمیر کند و دیگر ننویسد؟ یا نه، آنچه را که منتقدها می‌گویند، همان‌ها را کپی کند؟ آیا مثلا فقط همینگوی معیار است و اگر کسی از روی دست اسعدی طوسی نوشت، نسبش به دوره‌ی ماموت‌ها برمی‌گردد؟ منتقدهایی که خودشان تکراری‌ترین حرف‌ها را می‌زنند و هر جا می‌نشینند فاکنر و همینگوی و اینها از دهنشان نمی‌افتد، چطور است که داستان‌هایی را که این اندازه فضا و طعم و رنگ و بو و حادثه را در منظر خوانندگان و پیشاروی ادبیات امروز ایران می‌گذارند، کهنه و از مد افتاده تلقی می‌کنند؟

  • نقد و بررسی عروس بید در‌ کانون ‌ادبیات

    مجموعه داستان «عروس بيد» نوشته يوسف عليخاني در دويست‌وهشتادوششمين نشست کانون ادبيات ايران نقد و بررسي شد.
    به گزارش بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست که روز گذشته (دوشنبه، 28 تيرماه 89) برگزار شد، نويسنده کتاب در آغاز، داستان «بيل سر آقا» را از کتاب «عروس بيد» براي حاضران جلسه خواند.
    در ادامه، محمد دهقاني - استاديار دانشگاه و مترجم -، سعيد سبزيان - مترجم و منتقد ادبي - و محمدرضا گودرزي - نويسنده و منتقد ادبي - مجموعه داستان «عروس بيد» را نقد و بررسي کردند.

  • ولایت پرستی میلک / فرحناز علیزاده

    «یوسف علیخانی» همچنان از میلک می نویسد. میلکی که رو به نابودی است و خالی از سکنه. میلکی با پیر زنان و پیرمردان تنهایی چون «نوروز علی» که در انتظار دیدن فرزندانشان روز ها را به شب می رسانند.

    علیخانی با استفاده از فضایی گاه وهم آلود و گاه جادوئی از باور ها و آداب در حال فراموش شده و رو به خرافه روستایی می گوید. او با استفاده از بیان این باور ها، اتفاقات شگفت داخل متنی را همراه با فضای سورئال و گاه گوتیک باور پذیر می کند و به متن دلالت معنایی می بخشد. باور هایی که تو روح و جان شخصیت ها ریشه زده اند و بانی حرکت زنی پا به ماه به مکانی خالی از سکنه می شوند. (پیر بی بی)