قدم‌بخیر مادربزرگ من بود

  • «خواننده ها پرنده نیستند! گفتگوی هفته نامه هاتف رشت» گفتگو از: کوروش ضیابری

    یوسف علیخانی متولد اول فروردین 1354 – روستای میلک ( به فتح لام و سکون کاف ) از توابع رودبار و الموتِ قزوین.
    فارغ التحصیل رشته زبان و ادبیات عرب از دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران.
    اولین داستان هایش طی سال های 1374 و 1375در هفته نامه های محلی قزوین منتشر شد.
    علیخانی سال 1375 سلسله گفتگوهایی با نویسندگان را شروع کرد که بخش هایی از این گفتگوها با عنوان " نسل سوم داستان نویسی امروز " سال 1380 توسط نشر مرکز به چاپ رسید.
    وی همچنین تحقیق مفصلی روی داستان عامیانه " عزیز و نگار" انجام داده است که سال 1381 به وسیله نشر ققنوس انتشار یافت.
    مجموعه داستان های کوتاه یوسف علیخانی نیز در سال 1382 با نام "قدم بخیر مادربزرگ من بود" توسط نشر افق منتشر شد.
    وی 4 سال مترجم تلویزیون های عربی روزنامه انتخاب، مدتی مسوول صفحات شعر و داستان مجله کیش فردا و یک سال مسوول صفحه ادبیات روزنامه جام جم بود. علیخانی همچنین مجموعه گفتگوهایی با نویسندگان فارسی نویس خارج از ایران انجام داده است که در سایت سخن http://www.sokhan.com منتشر شده اند.
    در حال حاضر نیز مجله ادبی - اینترنتی شعر، داستان و کتاب "قابیل" http://www.ghabil.com را منتشر می کند.
    از یوسف علیخانی به زودی یک رمان، یک داستان بلند و چند داستان برای نوجوانان ( درباره زندگی ابن بطوطه و صائب تبریزی ) منتشر می شود.
    وی به همراه همسرش ایرّنا و دخترش ساینا در تهران زندگی می کند.

  • «گفتگوی روزنامه شرق» گفتگو از: بهنام ناصح

    بهنام ناصح: يوسف عليخانى از جمله نويسندگان پركار اين نسل است كه تاكنون سه كتاب: "نسل سوم"، "عزيز و نگار" و اخيراً مجموعه قصه "قدم بخير مادربزرگ من بود" را در كارنامه خود ثبت كرده. گفت وگويى كه مى خوانيد به بهانه انتشار مجموعه داستان "قدم بخير..." و حول وحوش اين قصه ها صورت گرفته است.

    • با توجه به فضاى داستان هايتان كه فضاى وهم انگيزى است چرا روستاى ميلك را كه روستايى است واقعى، انتخاب كرديد؟

    هميشه خواندن داستان هايى كه در مكانى خاص اتفاق مى افتند برايم جالب بوده. برايم فرقى نمى كند كه اين مكان اصلاً وجود داشته يا از تخيل نويسنده به وجود آمده. ولى براى خود من ميلك از جهاتى خيلى عجيب بود و شايد عجيب تر اينكه كه من بعد از نوشتن قدم بخير هرگز خواب ميلك را نديدم. پيش از آن تمام خواب هايى كه مى ديدم با تمام افراد و دوستان و حتى همكاران اينجاى ام همه در ميلك اتفاق مى افتاد.

  • «گفتگوی روزنامه ولایت قزوین با نویسنده خواب هایی که داستان شدند» گفتگو از: ارژنگ تورانی

    ابتدا دوست داریم بدانیم که اصلا چطور شد که طرف داستان رفتید؟ از تجربه های نوشتن، بخصوص تا وقتی که قزوین بودید؟

    سال 68 بود نمایشنامه ای نوشته بودم بردم پیش ِ "محمدقلی ها" کارشناس تئاتر آن زمان اداره ارشاد. بزرگترین راهنمایی ای که به من کرد این بود که برو پیش آقای " لطفی". رفتم مدتی فیلمنامه نوشتم پیشش که بعد گفت داستان بنویس، نوشته هایت خیلی داستانی است. نوشتم و بعد... اولین داستان هایم را سال 70 نوشته ام و هنوز هم دفتر شصت برگ هایی را که مرتب نگاهشان می داشتم، نگه داشته ام. توی هر کدامشان هم به گمانم ده پونزده تا داستان هست. عادت کرده بودم که آخر هفته ها را برای خودم نگه دارم. ما شش هفت تا خواهر برادر هستیم، به عبارتی هفت تا برادر و یک خواهر. دو تا اتاق داشتیم و دوران مهاجرت را از سر می گذارندیم. پدرم دو شیفت کار می کرد و مادرم توی خانه جدا از خانه داری، فندق هم می شکست یا خیاطی و کارهای دیگر که زندگی بگذرد. بخاطر اینکه جایی نداشتیم به ناچار برنامه ریزی کرده بودم که لااقل آخر هفته ها را از دست ندهم و قبل از اینکه برادرهام بیایند اتاق بالا، داستانم، داستانی را که یک هفته توی ذهنم هزار بار نوشته شده بود، روی کاغذ می ریختم. این بود که عشق نوشتن همیشه همراهم بود، نه تنها همراه من که همراه ما بود. ما چند نفر بودیم؛ هرمز و ابراهیم و حبیب و امیر و اکبر و... که با هم جمع می شدیم زیر زمین خانه امیر ( بعدها این اتاق معروف شد به اتاق امیر) و تا یادم نرفته بگویم که می رفتیم پیش دوست نازنینی که بیرون قزوین در شهرک محمودآباد زندگی می کرد. دوست شاعر و انسانی به نام ِ جمشید شمسی پور معروف به خشتاونی. به تالشی و گیلکی شعر می گفت و هساشعرهایش بسیار خواندنی و شنیدنی است. آن روزها تازه داشت منظومه اش مسله رخن را منتشر می کرد. گروه اتاق امیر و جمشید به اضافه علی طاهری، بعدها جمع خوبی شد که کاش ادامه پیدا می کرد.

  • «من همون قابيل وبلاگ ها هستم، معروف به يوسف» گفتگو از: علیرضا محمودی (ایرانمهر)


    • من خودم تا امروز شايد بيش از صد و سي چهل وبلاگ ساختم . آقاي جمشيد بزر گر به شوخي به من مي گفت، يوسف وبلاگ‌الممالك.
    • آينترنت هميشه يكي از معماهاي زندگي من بوده، همون طور كه رانندگي برام معما بود . هميشه به خودم مي گفتم مگه من...

     

    س : از خودت بگو .

    ج : حالا كه فضا اينترنتيه، بذار اينترنتي جوابت رو بدم .من همون قابيل وبلاگ ها هستم، معروف به يوسف، اما كمتر در فضاي اينترنت به اسم يوسف عليخاني منو مي شناسن . متولد 1354، رودبار الموت . هفت هشت سالم بوده كه از روستا اومدم شهر . توي قزوين درس خوندم، سال 73 اومديم تهران كه مثلا بشيم روشنفكر . توي دانشگاه تهران ادبيات عرب خوندم و شدم مترجم عربي. البته قبل از اينكه بيام تهران داستان و نمايشنامه كار مي كردم و گاهي هم فيلم كوتاه و عكاسي .

  • «هيچ وقت نخواسته ام داستان كوتاه بنويسم» گفتگو از: مريم حسينيان

    اعتراف می کنم سخت ترین گفتگویی که تا با حال داشته ام، همین است که می خوانید. نه فقط به این خاطر که یوسف علیخانی یکی از حرفه ای های مصاحبه ادبی است و آنهایی که دیدارها و گفتگوهایش رابا اهالی ادبیات خوانده اند؛ می دانند دقت خاصی به ریزه کاری ها دارد. شاید دلیل اصلی سخت شدن این گفتگو، داستان های اوست که نمی شود چشم بسته خواند و بر اساس آن با چند سرفصل کلی مصاحبه گرفت.
    یوسف علیخانی کاملا مسلط است به آنچه می خواهد بگوید، بدون تعارف و صریح صحبت می کند و از سئوالی هم ایراد گرفت و تذکر داد که سعی کردم به روی خودم نیاورم اما اصلاحش کردم. و این بود که گفتگوی ما شبیه شطرنج شد. با وجود چند بار خواندن مجموعه داستان هایش، به محض اینکه مهره سربازش را تکان می داد، نگران شاه و وزیر و فیل می شدم و امیدوار بودم که در جواب سئوالم نگوید: کیش و مات!

  • آدم هاي آشنا با گويش محلي / علي الله سليمي

    اخيراً نشر افق در تهران در سري جديد كتابهاي ادبي كه براي گروه سني بزرگسالان منتشر مي كند مجموعه اي از داستانهاي كوتاه يوسف عليخاني، داستان نويس و روزنامه نگار جوان را با عنوان "قدم بخير مادربزرگ من بود" منتشر كرده است. در اين مجموعه دوازده داستان كوتاه با مضاميني تقريباً مشابه در كنار هم قرار گرفته است.
    محوريت نوشته هاي اين كتاب در وهله اول تمركز بر روي مكاني خاص و در مراحل بعدي آدم هاي خاص و همچنين دغدغه هاي مشترك اين آدم هاست.
    شخصيت هاي داستاني عليخاني اغلب از جنس همديگر هستند و وجه تمايز خاصي بين آنها ديده نمي شود. هيچ كدام از آنها فرديت منحصر به فرد خود را ندارند و بيشتر بخشي از يك پيكره واحد را به نمايش مي گذارند.
    آنچه در داستانهاي اين كتاب نمود بيشتري پيدا كرده برجستگي باورهاي محلي و بومي منطقه اي است.

  • اِزرا پاوند اين بار از ميلك مي آيد! / فريدون حيدري مُلك ميان

    در زماني نه چندان دور، ويل دورانت درباره اِزرا پاوند – شاعر آمريكايي – نوشت: " … پيش از آنكه موسوليني ترس آميخته به احترام در او برانگيزد، فردگرايي بود ناب و خواهان آزادي جسم و انديشه، و بيش از حد مغرور و خود بين. انگليسي ها با خوي محافظه كاري خودخواهانه شان، او را آدمي بسيار پرمدعا يافتند. تقريبا همه ي كساني كه او را مي شناختند، ظاهر پر نخوتش را در مقابل كيسه ي گشاده و قلب مهربانش مي بخشيدند. جان كورنوس مي گفت: " او يكي از مهربان ترين آدم هايي است كه تاكنون به دنيا آمده. " و تي. اس . اليوت اظهار مي داشت: " هيچ كس در مهرباني به مردان جوان – كه به نظر وي با ارزش و ناشناخته بودند – به پاي او نمي رسيد. "

  • اين جا ارواح حکومت مي کنند / محسن حکيم معاني

    تلفيق واقعيت و تخيل به معناي کاملا انتزاعي آن، از آن هنگامي در ادبيات به وجود آمد که ادبيات آموخت آيينه ي تمام نماي واقعيت بودن و جهان را آن گون ه که با حواس پنجگانه درک مي شود بازگو کردن، حداکثر و دست بالا ساختن ماکت يا رونوشتي از اصل است و از همين روست اگر رومانتيسي سيت ها را سرآغازي براي تحول ادبيات و هنر به شمار مي آوردند. اما با اين حساب سال ها طول کشيد تا تخيل جانشين تقليد صرف از طبيعت شود و دامنه اش آنقدر گسترده شود که با شروع جنبش دادائيستي درسال هاي 1915 و 1916 رسما به هذيان گويي و هيچ انگاري جهان و طبيعت دست بزند و سوي ديگر قطب تقليد از طبيعت شناخته شود. اما باز پيدا کردن حد واسطي ميان اين دو قطب نيازمند پشت سرگذاردن بحراني بود که تا شروع نيمه دوم قرن بيستم به تعويق افتاد و در اين زمان با ظهور نوعي جديد از رئاليسم پا به عرصه وجود نهاد. اين رئالسيم جديد، همان پيوند ميمون واقعيت و تخيلي بود که از آن پس در اغلب جنبش هاي هنري و ادبي خود را نشان داد و به کار رفت و سرانجام به يدايش مکاتبي مانند رئاليسم جادويي و رئاليسم کثيف ختم شد.

  • اين داستان هاي باطل السحر / عبدالعلي دستغيب

    دايره بسته اي است. همه داستان ها در روستايي تات نشين به نام "ميلك" به نمايش در مي آيند. فضاها فضايي وهم زده است. آدم هاي خرده پاي "ميلك"، مدام به دور خود مي چرخند و از روح نياكان كمك مي گيرند. داستان هاي مجموعه ي "قدم بخير…." مانند داستان هاي روستايي دهه چهل و پنجاه نيست كه فقر و تهيدستي روستاييان را عمده مي كردند تا راه براي دگرگوني اجتماعي روستايي فراهم شود،‌اين داستان ها نوعي "باطل السحر" است و مي خواهد به ژرفاي رسم و رسوم هزاران ساله رسوخ كند،‌حتي روستايياني كه از "ميلك" به قزوين و تهران رفته اند،‌ باز رو به سوي زادگاه خود دارند:

    مرد اما مي خواست برگردد ميلك. زن كه نمي خواست برگردد،‌ خواب نداشت،‌ وقتي هم خوابيد،‌خواب ديد كه برگشته اند ميلك. (52)

  • جای بیوه کشی یوسف علیخانی روی داشبورد ماشین است نه قفسه کتاب / قاسم شکری

    خواندن یا نخواندن بعضی کتابها تاثیری به حال خواننده ای که من باشم - دیگران را نمی دانم- ندارد. بخوانی شان چیزی به داشته هایت اضافه نشده ، نخوانی شان چیزی از تو کم نشده. شاید تنها ضرری که متوجه تو شده وقتی است که به بطالت گذرانده ای. این جور کتابها را باید گذاشت قفسه بالای کتابخانه. جوری که ماه به ماه چشمت به آن نیفتد. حتا اگر بشود آن را وارونه گذاشت بهتر است. این گونه دیگر حتا چشمت به اسم کتاب هم نمی افتد. کتاب دیگر برای تو شده یک بسته کاغذ که لای تعدادی کتاب گیر افتاده اند. دسته ای دیگر از کتابها را اگر بخوانی شان ضرر می کنی. چرا؟

  • جایی که کلمات می‌رقصند: یوسف علیخانی آثار شاخصی در ادبیات اقلیمی و روستایی خلق کرده است

    13991107

    حسنا مرادی


    یوسف علیخانی با انتشار «قدم‌بخیر مادربزرگ من بود»، ورودش به جامعه ادبیات داستانی ایران را رسمی کرد. این مجموعه داستان، داستان‎‌‎هایی در مورد زندگی و باورهای مردم روستای میلَک در استان قزوین است. داستان‎‌‎های اقلیمی و روستایی این مجموعه با وجود فضای روشنفکری حاکم بر ادبیات سال‎‌‎های اواخر دهه1370 و اوایل دهه1380، توانستند نظرها را به‎‌‎خود جلب کنند. علیخانی داستان‎‌‎های میلک را ادامه داد و سه‎‌‎گانه میلک، قدم‌بخیر مادربزرگ من بود، «اژدهاکُشان» و «عروس بید» را خلق کرد. زبان داستان‎‌‎های او از نخستین کتاب تا سومین این سه‎‌‎گانه، به وضوح تغییر کرده بود. در کتاب اول، فهمیدن گفت‎‌‎وگوها که به زبان محلی بودند، برای بعضی از خوانندگان سخت بود. معنی کلمات ناآشنای گویش محلی در پانویس نوشته شده بود و این رفت‌وبرگشت مداوم از روانی داستان کاسته بود. در کتاب دوم دیگر خبری از پانویس‎‌‎ها نبود، اما این کتاب سوم، عروس بید، بود که نشان از پختگی علیخانی در نثر و زبان خودش را داشت. گفت‎‌‎وگوهای کتاب سوم همچنان به گویش محلی بودند، اما علیخانی کمی آنها را ساده‎‌‎تر کرده بود. جادوی اصلی ‎او در نثر داستان‎‌‎هایش بود؛ علیخانی واژه‎‌‎هایش را طوری انتخاب کرده بود که نثر پویایش خیال‎‌‎انگیزی شعر را داشته باشد. استفاده فراوان او از آرایه ادبی تشخیص، حتی اجزای بی‎‌‎جان داستان‎‌‎هایش را هم جاندار کرده بود. عروس بید چکاد نثر علیخانی نبود. او پس از این سه‎‌‎گانه، دورمان «بیوه ‎‌‌کشی» و «خاما» را نوشت. خاما، در نیمه دوم دهه1390، یادآور نثر آهنگین و تصویرساز کلیدر در اواخر دهه1350 است. نثر روان و پویای علیخانی با توصیفات چندلایه‎‌‎اش برای خواننده تصویری روشن از روزگاری که بر قهرمان داستان رفته، می‎‌‎سازد. روش استفاده او از زبان محلی در خاما کاملا به پختگی رسیده است، به‎‌‎طوری‎‌‎که هر خواننده فارسی‎‌‎زبانی گفت‎‌‎وگوهای کتاب را می‎‌‎فهمد و در عین حال، پیوند قصه با اقلیم و بوم وقوعش قطع نشده است. علیخانی در این رمان، قصه‎‌‎ای شاخص در ادبیات اقلیمی آفریده است که سال‎‌‎ها در ادبیات ایران ماندگار خواهد بود؛ رسیدن کتاب به چاپ پانزدهم تأییدی بر ماندگاری خاما است. «وقتی به خانه آقای اوسطی رسیدم، تازه دروازه باز شده بود. کسی توی حیاط درندشت‎‌‎‌ آن به دیدار نمی‎‌‎آمد. نشستم سر سکوی جلوی در. با مشمادارچوب‎‌‎ام داشتم روی خاک زمین، خط می‎‌‎انداختم که صدای روبوسی کفش‎‌‎های گالش زنانه‎‌‎ای، راه را پر از عطر شکوفه‎‌‎های درخت سنجد کرد که بین راه دیده بودم دیگر شکوفه‎‌‎ای نمانده بود. سرم را بلند کردم. قدم‌بخیر بود. بلند شدم و ایستادم. آمد و آمد و آمد. به من که رسید، سلام کردم؛ که از من بعید بود به یک زن سلام بکنم.
    جوری نگاهم کرد که نفهمیدم خوشحال شد از دیدن‎‌‎ام یا تعجب کرد از بودن‎‌‎ام در رشکین یا شرم داشت نگاهش، یا ترس بود در دست‎‌‎هایش که پاهایش را به لرزه انداخت و به جای اینکه طرف تندورستان برود، رفت سمت اتاق‎‌‎های آقای اوسطی.»

    همشهری، سه شنبه 7 بهمن 1399

  • جلسه نقد " قدم بخير..." در نمايشگاه کتاب

    جلسه نقد و بررسي مجموعه داستان " قدم بخير مادربزرگ من بود" روز سه شنبه 22 ارديبهشت 83، ساعت 4-6 در غرفه نشر افق در نمايشگاه بين المللي کتاب تهران برگزار شد.
    در اين نشست حسن محمودي، بلقيس سليماني، عليرضا پيروزان، رضا زنگي آبادي، ايرنّا مُحي الدّين بُناب و اميد بي نياز به نقد اين مجموعه داستان پرداختند.
    مشروح صحبت هاي منتقدان اين جلسه:

    حسن محمودي: فكر كنم اينطوري شروع كنيم كه در وهله اول نه به جاي آقاي يوسف عليخاني بلكه به جاي بچه هاي نسل جديد كه يوسف عليخاني يكي از آنهاست از ناشرهايي مثل نشر افق تشكر بكنيم كه به هر حال دارند بها مي دهند به نسل جديد و مجموعه هايشان را به طور جدي چاپ مي كنند. اين مساله مهمي است حالا از دست اندركاران نشر افق از آقاي غلامي تا دوستان ديگري كه در اين نشر زحمت مي كشند و قبل از كار آقاي عليخاني، كار آقاي ارژنگ و خانم محبعلي را چاپ كردند. به هر حال اين مجال پيش آمده براي اين نسل و اميدوارم اين روند ادامه پيدا بكند و بايد از مسوولان اين نشر بخواهيم كه مثل ناشران حرفه اي ديگر در دام آدم هاي پيشكسوت نيفتند.

  • جلسه نقد و بررسي داستان " رعنا " در کانون ادبيات ايران

    جلسه نقد و بررسي داستان رعنا و مجموعه داستان "قدم بخير مادربزرگ من بود" بعدازظهر روز 18 اسفند در کانون ادبيات ايران (فرهنگسراي شفق) برگزار شد. در اين جلسه محمدرضا گودرزي، حامد يوسفي و حميدرضا نجفي درباره اين داستان صحبت کردند.
    مشروح نظرات منتقدان اين جلسه:

    محمدرضا گودرزي: در اين جلسه دو داستان نقد مي شود. اولين داستان، داستان رعنا هست نوشته يوسف عليخاني که از مجموعه قدم بخير مادربزرگ من بود، انتخاب شده و داستان دوم مرغ کف نوشته کيانوش اسلامي که از مجموعه گوشت زير دندان انتخاب شده است. منتقدان اين برنامه جدا از من، آقايان حميد نجفي و حامد يوسفي هستند. من قبل از اين که آقاي عليخاني بخواهم بيايندتا داستان شان را براي ما بخوانند، مختصري درباره مجموعه ايشان خدمت شما صحبت مي کنم.

  • حله صدا به کی مانه؟ / مظاهر شهامت

    مجموعه از دوازده داستان تشکيل شده است. اسامي آنها اگرچه معناي يک زبان و گويش محلي آن را تداعي مي کند، اما با انتخابي زيرکانه، غريبانگي خود را حفظ خواهند کرد حتي اگر براي بعضي از آنها زيرنويسي هم داده شده باشد.غريبانگي که ايجاد شده باشد در دور از امکان فرسايشي – لااقل تا مدتي – در ذهن، التذاذ را تمديد خواهد کرد يا تلاش براي پديد آمدن آن. و با توضييح و شرح از ميان نمي رود و با آن بيگانگي خواهد کرد.ذهن پسنديده و گزيده، الگوهاي خود را در پساپشتي پنهان در خود به کار مي بندد و آن را در برابر منطق شرح که لزوما محدود کننده هم است، مخفي نگه مي دارد. چون از بازتوليد ايجاب هاي الگوهاي خود لذت خواهد برد.

  • داستان هاي اين مجموعه وهمي هستند / شهرنوش پارسي پور

    نگاهي به مجموعه داستان «قدم به خير مادربزرگ من بود» نوشته يوسف عليخاني، تهران، نشر افق

    داستان هاي اين مجموعه وهمي هستند. با خواندن آنها مي توانيم باور كنيم كه در هنگام زندگي در يك روستاي كوچك كه شايد برق هم نداشته باشد آدم چاره اي ندارد جز آن كه دچار اوهام بشود. زن روستائي دائم تبريزي ها را مي شمارد. آنها بيست و سه تا هستند، اما ممكن است كه يكي بيشتر باشند و اين بيشترين همان "يه لنگ"، هيولاي يك پاي بسيار بزرگ است كه آدم را تسخير مي كند. هيولاهاي ديگر هم هستند. مارها نقش مهمي در اين داستان دارند و مي توانند آدم ها را بخورند و به كلي نابود كنند. مرگ نيز چهره اي ديگر دارد و همه را دچار اضطراب مي كند. روستا همانند اغلب روستاهاي ايران، در هنگام عزاداري دهه محرم زنده مي شود. علم ها حركت مي كنند. يكي از علم ها از ده مجاور خود حركت كرده و به ميلك، مكان اين داستان ها آمده است.

  • داستان هاي ميلک / حسن لطفي

    "قدم بخير مادربزرگ من بود" اولين مجموعه داستان " يوسف عليخاني" است که زمستان سال گذشته در 104 صفحه توسط نشر افق به چاپ رسده است. يوسف عليخاني سال ها است که مي نويسد. دو کتاب ديگر هم دارد که اگرچه داستان نيستند اما نشان از دل مشغولي او به ادبيات داستاني دارد. کتاب " نسل سوم" او که در سال 1380 توسط نشر مرکز منتشر شده حاصل گفتگوهاي طولاني وي با نويسندگاني است که در نسل سوم ادبيات داستان ايران اسم و رسمي دارند. يوسف عليخاني در اين کتاب با سوال هايش در پي پاسخ به اين سوال است که داستان چيست و نويسندگان مختلف چگونه داستان مي نويسند. کتاب ديگراو " عزيز و نگار" بازخواني يک داستان عاميانه است که سال 1381 توسط انتشارات ققنوس به چاپ رسيده است.

  • دربندِ پيله ي ذهنيتي از اوهام / مريم رييس دانا

    مجموعه ي قدم بخير مادربزرگ من بود از يوسف علیخانی منعکس کننده ي ادبيات روستاست ‘ البته با مختصات فرهنگي مربوط به خود؛ از جمله باورهاي متافيزيکي و جادو و جن و.. يا اختلافات ساده ولي ريشه گرفته ميان مردم روستا، به عنوان مثال بحث و نزاع بر سر جابه جا کردن علم امام حسين در مراسم مذهبي تاسوعا عاشورا – گرچه دومي در حد اشاراتي ست، به گونه اي که اعتبار و هويت و مرکز ثقل قصه هاي روستاي ميلک و آدم هايش همانا حضور موجودات ماورايي و غيرزميني است؛ و وجود دو محور مختصات: زبان بومي ( تاتي٭ ) و عدم پردازش شخصيت ها به شيوه ي کلاسيک ياري دهنده ي بيش تري هستند به ايجاد همان فضاي فضاي جادويي در بافت اثر.

  • درون و برون يك متن / فتح الله بي نياز

    يكى از ويژگيهاى بعضى از داستانها، تعين مردم شناختى و اجتماعى آنها است؛ حتى اگر درونمايه شان فارغ از زمان و امرى جهانى باشد. از اين نمونه است رمان هاى كلاسيك جنايت و مكافات، مادام بوارى و شمار كثيرى از كارهاى نويسندگان مدرنيست همچون فاكنر، آستورياس، يوسا، كنراد، فوئنتس و ديگران. كيفيت و كميت اين تعين تعريف ناپذير است؛ داستان مى تواند در حد رمان "مردى كه حرف مى زند" بارگاس يوسا انبوهى از سنت ها، باورها، اعتقادات و حتى افسانه ها و اسطوره ها را در متن خود جاى دهد يا در حد "حريق در باغ زيتون" خانم گراتزيا دلدا فقط بخش هايى از عناصر اجتماعى و مردم شناختى را بازتاب دهد؛ امرى كه اسم آن را وجه سوم زمينه نامگذارى مى كنيم.

  • دلهره هاى درونى / بهناز علیپور گسکری

    در مجموعه داستان قدم بخير مادربزرگ من بود، شباهت آدم ها، اشتراك مكان، كاربرد زبان و فضاى منتشره يكسان، به كتاب ساختارى رمان گونه بخشيده است، در عين حالى كه هر داستان ساز و كار و مضمونى ويژه دارد. روال خطى و بى حجم و منطق منظم داستان ها، به فضاى داستان هاى كلاسيك پهلو مى زند. اما چگونگى رفتار نويسنده در انتخاب نوع روايت ها و گزينش لحن و زبان خاص به همراه فرجام مبهم و نامعين، داستان هايى مدرن را پيش رويمان مى نهد. جغرافياى آشناى دهكده ميلك ظرف تمام قصه هاى مجموعه است و به منظور ايجاد فضاى وهم آلود و جادو زده آن از سه تدبير استفاده شده است: به كار بردن نام هاى روستايى، انتخاب نشانه هاى كلامى و گاه تصويرى و سوم نوع به كارگيرى زبان.

  • رونوشت با اصل برابر نيست / حسن محمودي

    "قدم بخير مادر من بود" مجموعه نخست يوسف عليخاني به تازگي از سوي نشر افق منتشر شده است.در بعد از ظهر روز بيست و دوم در غرفه نشر افق در نمايشگاه كتاب، اين مجموعه با حضور علاقمندان به ادبيات داستاني معاصر نقد و بررسي مي شود.

    "قدم بخير مادر بزرگ من بود " در برگيرنده داستان هاي "مرگي‌ناره"، "خيرالله خيرالله "، "رعنا "، "يه لنگ"، "مزرتي"، "آن كه دست تكان مي داد، زن نبود"، " كفتال پري"، "ميلكي‌مار"، "سمك هاي سياه كوه ميلك"، " قدم بخير مادر بزرگ من بود"، "كفني" و " كرنا " است.

    داستان هاي اين مجموعه در موقعيت جغرافيايي ميلك و رودبار الموت ؛ زادگاه نويسنده روي مي دهد.زبان داستان ها نيز علاوه بر نقل قول هادر بافت جمله ها و لحن برگرفته از اين موقعيت روستايي شكل مي گيرد.داستان هاي ديگر نيز كه بيرون از اين موقعيت اتفاق مي افتد، داراي ذهنيتي شكل گرفته از موقعيت روستاي نويسنده است.