خاما از نگاه خوانندگان / پرنیان خجسته‌حال

"خاما" رمانی صرفا عاشقانه نیست. شاید تکه‌ای گمشده از تاریخی باشه که به فراموشی سپرده شده. البته میان اون عشق در خیال و وهم موج می‌زنه. تبعید شروعی تازه برای این داستانه.

هر چه خلیل از خاما بیشتر دور میشه در خاطر و خیالش غرق میشه و حالت دوگانگی به اون دست میده که شاید برای خیلی‌ها ملموس باشه.

این دوری از وطن، دوری از خاما، به دور شدن از خودش دامن می‌زنه.

وقتی نامش رو حسن میگه، وقتی از خانواده‌اش دل می‌کنه و میره.

گم میشه، توی تنهایی، توی پیدا کردن خودش، خاما‌ش.

خلیل شاید قهرمانی بزرگ، برای داستان نباشه.

شاید بشه گفت، قربانی هم به نظر بیاد....و خب این پایان ماجرا نیست!

قصه،قصه‌ی رنج و عشقه! نه عشق به تن،بلکه به وطن.

به خاک، به مادر. به جدایی از خاک که بعد سبب جدایی از خانواده و مادر میشه. به شاید بی‌هویت شدن و دنبال هویت گشتن.

داستان روایتی خطی داره، به دور از پراکندگی‌هایی که خاطر خواننده رو ناراحت بکنه. گاهی کمی اوج می‌گیره، باز با درگیر شدن با توصیفات به خطی بودنش بر می‌گرده که البته این یکی از نکاتی هست که داستان رو برای خواننده جذاب می‌کنه.

شروع داستان، شاید اونطور که باید کشش نداشته، ولی هرچند و هرخط که داستان جلوتر می‌ره. با افزایش دیالوگ و اتفاق به کشش داستان دامن می زنه. نکته ای که در وهله ی اول،مخاطب رو تشنه خوندن می‌کنه. نوع نام‌گذاریِ اثره!

خاما چیه؟آدمه؟محله؟اسمه؟

و چیزی که هربار باز خواننده رو سمت خوانش رمان می‌بره، معانی مختلفیه که هربار از خاما توی هر فصل جدا ارائه می‌شه.

روایت خاما، جدا از داستانی بودن، تکه ای تاریخه.‌ تاریخی که نیاز به خوانده شدن داره و چه خوب که خوندن خاما حکم یک تیر و دو نشان رو داره. به طوری که هم داستان است و هم تاریخ!

جدا از اون، می شه به شناخت رسوم مختلف چند قوم،چند مکان و جغرافیای اوناهم دسترسی پیدا کرد و گاهی رمان پیوند محکمی با افسانه و عقیده‌های قدیم و شاید جدید مردم همان منطقه داره. استفاده از نام حیوانات که هر کدام شاید به نوعی نماد هستند و بی دلیل به کار برده نشدن.

ما با رمانی طرف هستیم که بیشتر از دیالوگ توصیفات اون رو در بر گرفته. اما قسمت‌هایی که دیالوگ وارد صفحات رمان میشه از هر دیالوگ شاید بشه چند معنی، کنایه و...مختلف استخراج کرد.

و البته پایانِ صحیح و جامع رمان. پایانی که ص در صد مخاطب اون رو از آغاز بیشتر می‌پسنده. ما با جمع‌بندی چند پاراگرافی روبرو نیستیم، ما با یک پایان خوش و تلخ هم روبرو نیستیم. با پایانی روبروییم که شاید حدس هیچ کداممان نبوده باشه ولی در عین حال باعث حس خوشایندی برامون می شه.

رسیدن در عینِ نرسیدن!

خاما یک رمان از دل فرهنگ ایراني ست.

شاید قسمت هایی از رمان از نظر نوع توصیف زیاده روی نویسنده بوده باشه اما انسجام باقی قسمت های متن اون توصیفات رو پوشش میده.

07 خرداد 1397