بیوه کشی / ژامک فیروزه

«والتر بنیامین » در خیابان یک طرفه ، تکنیکهای نویسندگی را در سیزده نهاده مطرح کرده است . نهاده پنجم : نگذار هیچ اندیشه ای ازذهنت به طور ناشناس بگذرد و در دفترچه ی یادداشتت به همان جدیتی بنویس که ماموران امنیتی اسامی اتباع خارجی را ثبت می کنند .وهمین دلیلی شد برای نگارش این سطور :

1_ کشف و شهود شاعرانه
هفت شبانه روز بود خواب می دید . هفت کوزه ای که به هفت چشمه می برد . . .
از همین جا شروع می شود .از همین جا نویسنده بی کمترین تصنعی توانسته بدون دخالت منطق صوری ، کشف و شهود شاعرانه ای رمز آلودبسازد از هراس ِ خواب آشفتگی خوابیده خانم.
و نزدیک تر شدن هر چه بیشتر زبان داستان به نظم . به عبارتی علیخانی تجربه های نوشتاری خودش از " سه گانه "را که توانست پسندهای خاص را راضی کند ، بر روی کشف و نمود ظرفیت های ساده و طبیعی زبان ِ میلکی های بیوه کشی متمرکز کرده است .
در حقیقت بیوه کشی به قالب یک شعر منثور فرو رفته است . با زخمه نوازی های گاه بیگاه که در تمام طول حکایت به خاصه ماوقع سایه سرهای خوابیده خانم ریتم و ضرب آهنگ تند و کندی به خوانش می
دهد.

2- معنا گریزی
و معنا ستیزی های علیخانی برای من که از دید شعر می نگرم ، آن نظریه " رضا براهنی " و برخی شاعران دهه هفتاد را یادآوری می کند که به ناچار بایستی تمام نارسایی های زیبا شناسانه ی واژه ها و برخی تعابیر بیوه کشی را بر گردن آن نظریه « تاخیر در معنا » انداخت . و برهمین اساس تنبلی ها و آسان گیری های نویسنده را با اغماض نگریست . کلماتی چون :
اوشانان ـ شول ـ تاوار ـ کشکرت ـ کرچه ـ شولا

3- حجم افعال
یک جاهایی حجم فعل زدگی آنقدر زیاد است که با تمام تلاشی که شده ،ریتم اثر ان هارمونیک و ضرب آهنگ های پیشین را ایجاد نمی کند .
کوچک به خودش می پیچد |عزیز نبود . . . | کوچک سرش را محکم گرفته بود | عطری تکیه داده بود به . . . | نگاه می کرد | کوچک دندانهایش را بهم فشار آورد | درویش می دوید و می ایستاد .ص 295

نویسنده باید یادش باشد که نثرایده آل از ترکیب مساوی فرم و مفهوم بعلاوه فعل بدست می آید .

4- تقابل واقعیت و وهم و مشتقات آن

چیزی که توجه را جلب می کند ، فرافکنی احساسات و باورهای خوابیده خانم به رویدادهای پیرامونش است و تساهلش با خیال .چیزی که می داند :
[ آنجا که پیل آقا نقل می گفت و خوابیده خانم فکر می کرد همه اینها خیالات است . ص 28 ]
و براساس همین دانستن
[ خواسته بود بلند بگوید معصیت تازه شروع بشده . معصیت کار هم میانتان سربرداشته . اما چیزی نگفت . ص 101]
چیزی نگفت و خودش را به کنجی کشاند و در حاشیه نشست : [ تا غروب نیفتاده توی میلک ، سرخ دستمال ره خاک کنیم جای بزرگ . ص105 ]

شاید لازم بود روی این نادیده گرفتن های تعمدی ، تعمق بیشتری صورت می گرفت . در عین اینکه مضمون حکایت که باعث به وجود آمدن این نادیده گرفتن تعمدی در ذهن نویسنده شده ، قابل احترام است .

5- پارادوکس

1- لغات
[ خوابیده نگاه کرد. اُ ریب و درهم بودن کلمه ها . ص 137 ]
برایم استفاده از لغت اُ ریب نا مالوف بود . شاید نویسنده آگاه به زبان داستان ، خودخواسته لغت اجنبی را نشانده باشد که بعید میدانم . به هر حال باید این را بداند که مخاطب همیشه پرتوقع تر از چیزی که او می پندارد .

2- احساسات
[ خوابیده احساس کرد که چقدر دوستش دارد . آرام نگاهش را از داداش دزدید . ص203 ]

خب زن است دیگر ، مدتهاست مردی ندارد . شور می خواهد و آشوب . و همین هاست که از دلش می گذرد و حس می کند که چقدر داداش را دوست دارد . . .

[ داداش این روز ها خیلی به خوابیده خانم سرمی زد . خوابیده میلی نداشت به برادر شوهر . ص 205 ]

خوابیده خانم بیخود می کند که میلی نداشته باشد . خوب شد علیخانی در دو صفحه قبل پرده از مکنونات قلبی اش برداشت . دیده اید سوزن گرامافون را وقتی گیر می کند ؟ اینکه بایستی از نو سوزن را عمود کرد بر صفحه ، کمی پیش تر . . . خواننده مکث می کند روی بی میلی خوابیده خانم و ورقی می زند و می نشیند روی آن نگاهی که از داداش دزدیده بود .
نشانه ها شالوده خیلی قوی نداشتند .

6- زبان عاشقانه

عاشقانه های میلکی ها به همان اندازه خودشان ساده است و سیال :
[ خودم بچینم براش که دستاش تیغ تیغ نشود . ص 77 ]
یک عاشقانه ی زیر پوستی آرام توام با شعف ِ آمیخته به امید

[ دلش بخواست . دلش من ره بخواست . ص 109 ]
چه درد عمیقی در این عاشقانه ی حسرت ناک هست . عجز !

[دورت بگردم که با عسلم کامت ره شیرین بکنم . دورت بگردم . ص 199 ]
همان ! دورت بگردم ، اوج گزندگی احساس است .

7- قابلیت مثَل سازی

یک مرحله ی عالی که نمی توان از آن چشم پوشی کرد ، آنجا که نویسنده به جای اشاره به ضرب المثل ها خود مثَل سازی می کند . یعنی چیزی می نویسد که قابلیت مثَل شدن را دارند .

__ زن کمانه و مرد نمد مال . ص 16
__ تفنگ بی باروت مثال ِ آدم بی مغز بماند . ص 208
__ زن ره خدا مزرعه بساخته با باغبانی مردش . ص 211

در کل باید بگویم بیوه کشی روایتی ست که با توجه به مضامین خلق شده و زبان گیرا دو رو دارد . از این نظر که نویسنده معنا را . گره ها را به خواننده وا می گذارد تا در رسوب آن به فراسوی برود .
از پایان بندی محکم و خوش ساخت داستان نیز نباید غافل شد . که پنهان نمانده است لای هزار توی لایه های زیرین رویکرد فلسفی علیخانی . و در همین راستا ست که می توان آن را با نوعی اندیشه گرایی تصور کرد . داستان با خواب آشفتگی خوابیده خانم [ وهم ، رویا ] آغاز و با صلابت و قطعیت او[ واقعیت ] به پایان می رسد :

-باید برویم .
- کجا ؟
- هر جایی غیر ِ میلک .
- جایی نداریم آخه .
- همه جا جای ماست . به شرطی که خاطره هامان با ما نیایند .
و همه ی اینها چیزی نبود جز گزینش و خوانش شخصی من و نه لزوما واقعیت حکایت ِ بیوه کشی.
راستی چرا هیچ وقت نقل نکرد ، چوچوهه کیست ؟

ژامک فیروزه . خرداد 94