نومِت خوابیده و خودت ایستاده / المیرا حسینی

نگاهی به رمان بیوه کشی نوشته یوسف علیخانی

مجله کرگدن: خوابیده خانم دختر پیل آقا و ننه گل است. وقتی حضرتقلی و قشنگ خانم با هفت پسر شیر به شیرشان می آیند میلک که هم «خوابیده» را برای پسر ارشدشان، «بزرگ»، خواستگاری کنند و هم گله داری اهالی روستای میلک را، قشنگ خانم به خوابیده می گوید که: «نومت خوابیده و خودت ایستاده». خوابیده هم دلش پر از محبت می شود نسبت به خانواده ای که او را روی سرشان می گذارند و بزرگی که با نوای نی اش برای گله، خیلی پیش تر دل از او برده است. همین هم می شود که اژدر، پسرخاله خوابیده خانم، کینه به دل می گیرد که حرف او و دخترخاله از خیلی وقت پیش زده شده و این خواستگاری یعنی زدن زیر همه قرارهای خواهرانه ننه گل و صدگل. اما سرنوشت خوابیده خانم پرفراز و نشیب است. بزرگ خیلی زودتر از آن که دخترش، عجب ناز، سایه پدر را احساس کند، خوراک اژدرمار اژدرچشمه می شود و پس از آن سال هایی می گذرد که میلک تا به حال به خودش ندیده. سال هایی سنگین و پر از تلخ کامی.

«بیوه کشی» قصه پرغصه یوسف علیخانی است که نقل می گوید و به قول خودش همه این نقل ها «هپرته» است. «هپرته»هایی که جدی می شوند و خوابیده خانم را سیاه بخت می کنند. علیخانی قصه را به زبان اهالی میلک تعریف می کند که روستایی است در الموت غربی و اصالت میلکی نویسنده در تسلط او به گویش دیلمی مردم این روستا یقینا بی تاثیر نبوده است. گویش خاص مردمان و توصیفات منحصر به فرد نویسنده سبب شده تا «بیوه کشی» بی حرف پس و پیش امضای یوسف علیخانی را بر پیشانی خود داشته باشد: «پیل آقا دو تخته دراز را برداشت... اره را میانش میزان کرد و اره شروع کرد به حرف زدن با تخته... دست پیل آقا می آمد و می رفت و اره وقت رفتن آرام بود و وقت برگشتن، وحشی می شد.» به دلیل گویش اهالی و پرتعداد بودن واژه های ناآشنا، «بیوه کشی» در ابتدا نامفهوم به نظر می آید و مخاطب را دلزده می کند اما کافی است 20 صفحه اول را با کتاب همراه شوید و دندان سر جگر بگذارید تا علیخانی 280 صفحه دیگر را یک نفس به خوردتان بدهد و نفهمید آفتاب صلات ظهر، کی غروب کرد و شما همچنان در حال خواندن هستيد.