ادبيات اقليمي عليه ادبيات اقليمي / محسن فرجي

يك عكس فوري از مجموعه داستان <اژدها كشان>، نوشته يوسف عليخاني



تازه‌ترين مجموعه داستان يوسف عليخاني با نام < اژدها كشان> از سوي انتشارات نگاه منتشر شده است. اين مجموعه كه دربرگيرنده 15 داستان است، در تيراژ2000 نسخه و بهاي 1500 تومان در دسترس علا‌قه‌مندان به ادبيات داستاني است. داستان‌هاي عليخاني در كتاب < اژدها كشان> از دو منظر قابل ارزيابي و بررسي است؛ نخست از منظر قرار گرفتن در ژانر ادبيات روستايي يا اقليمي و دوم از منظر زبان و كاركرد آن در داستان‌هاي اين كتاب.

آغاز شكل‌گيري ادبيات اقليمي در ايران به دهه سي باز مي‌گردد و دوران اوج شكوفايي و به بار نشستن آن، دهه چهل بوده است. در اين دهه بود كه به واسطه اصلا‌حات ارضي و مطرح شدن مسائلي مانند تقابل سنت و مدرنيته، ادبيات اقليمي تبديل به جرياني بالنده و پويا در داستان نويسي ايران شد، اما در دهه پنجاه و پس از انقلا‌ب، آهسته آهسته از رواج افتاد و به جز نمونه‌هايي‌اندك شمار، جايگاه و جلوه چنداني نيافت.

اكنون بعد از افول اينگونه قصه‌نويسي در ايران، عليخاني در پي احياي آن برآمده است، اما به هدفي ديگر. در واقع مجموعه داستان <اژدها كشان> در ادامه ادبيات اقليمي دهه چهل قرار نمي‌گيرد و دنباله اين سنت ادبي نيست.

اكنون به اختصار به تمايز داستان‌هاي عليخاني با ادبيات بومي دهه چهل مي‌پردازيم. در اين ادبيات كه مي‌توان در يك تقسيم‌بندي كلي آن را به ادبيات خطه‌هاي شمال و جنوب ايران تقسيم‌بندي كرد، يكي از مضامين بسيار مهم، طرح مبارزات دهقاني و رويارويي روستاييان با فئودال‌ها و اربابان است. از همين جاست كه اولين تمايز و تفاوت داستان‌هاي عليخاني با ادبيات اقليمي دهه چهل آغاز مي‌شود.

عليخاني به هيچ روي در داستان‌هاي خود در پي نشان دادن فقر و مظلوميت روستاييان و قيام آنها عليه اربابان نيست. از همين رو، راهش از آن نوع ادبيات جدا مي‌شود؛ چرا كه اساسا دوره طرح چنين مضاميني گذشته است. بنابراين بايد حساب داستان‌هاي اقليمي او را از داستان‌هاي نويسندگاني مانند به آذين و يا علي‌اشرف درويشيان و منصور ياقوتي جدا كرد. ‌

موضوع و مضمون ديگري كه دستمايه نويسندگان بومي‌نويس در دهه چهل مي‌شود، نقد و مبارزه با خرافات و سنت‌هاي عوامانه روستاييان است. در اين‌جا غلا‌محسين ساعدي به عنوان يكي از چهره‌هاي شاخص رخ مي‌نمايد. ضمن اينكه نمي‌توان از نويسندگاني چون هوشنگ گلشيري و احمد محمود در اين عرصه غافل شد. اما قصه‌هاي مجموعه < اژدها كشان> در پي نقد سنت‌هاي بومي اهالي روستا نيستند. اساسا عليخاني با اين شكل به سراغ داستان نرفته است كه از آن ابزاري براي نقد يا تحقير باورها و عادات سنتي روستاييان بسازد. ‌

در بخش ديگري از ادبيات اقليمي ايران، موضوعي كه جلوه مي‌كند و پررنگ مي‌شود، بهره‌گيري از طبيعت روستا براي رسيدن به يك فضاي تغزلي و رومانتيك است. اين رويكرد را بيشتر در بومي‌نويسان شمال ايران بايد جست‌وجو كرد تا بومي‌نويسان جنوب كه با توجه به فضاي شمال كشور، رويكردي طبيعي است. با اين حال، هرچند كه از نظر جغرافيايي داستان‌هاي عليخاني در كتاب <اژدها كشان> به ادبيات اقليمي خطه شمال اختصاص دارند و در يكي از روستاهاي منطقه‌الموت به نام <ميلك> اتفاق مي‌افتند اما عليخاني در پي سود جستن از جنبه‌هاي چشم‌نواز و زيباي مكان داستان‌هايش نيست. ‌

با اين اوصاف مي‌توان گفت داستان‌هاي <اژدها كشان> در عين قرار گرفتن در ژانر ادبيات اقليمي، براي خود طرزي نو دارد؛ طرزي كه در غياب اين نوع ادبيات در ساليان اخير، به داستان‌هاي عليخاني جنبه‌اي بي‌نظير مي‌بخشد ( با اين توضيح كه در اين‌جا بي‌نظير به معناي كيفي كلمه نيست و فقط يكه و يگانه بودن داستان‌هاي او را مي‌رساند.)

دومين منظري كه مي‌توان از آن به داستان‌هاي كتاب < اژدها كشان> پرداخت، زبان و كاركرد آن است. طبيعي است كه در اين‌گونه داستان‌ها وقتي شخصيت‌ها به بيان ديالوگ‌هايشان مي‌پردازند، از گويش بومي منطقه بهره بگيرند؛ اتفاقي كه در اين كتاب هم روي داده است.

با در نظر گرفتن اين نكته كه عليخاني واژه‌هاي كاملا‌ محلي و نامانوس را در ديالوگ‌ها به فارسي ترجمه كرده و فقط شماي كلي از آن گويش را به نمايش گذاشته است، بي‌آنكه مثل بسياري از قصه‌هاي اقليمي دهه چهل نيازمند پانويس و ارجاعات پي‌درپي در داستان‌هايش باشد. با اين حال، كاري كه او در عرصه زبان كرده به ديالوگ‌هايش برنمي گردد، بلكه در متن قصه و توصيف‌هاي اوست كه خود را به دو شكل نمايان مي‌كند؛ نخست به شكل كلماتي محلي كه البته براي مخاطب شهري هم با كمي تامل، مفهوم هستند و دوم با رسيدن به يك < لحن> خاص كه از ساده گويي مردم منطقه الموت وام گرفته است.

مثلا‌ در داستان دوم كتاب با نام < نسترنه> مي‌خوانيم: <خدا عالم است به كرد كارشان.>(ص 28) شايد نويسنده‌اي شهري براي بيان اين مضمون مي‌نوشت: <خدا از كارهايشان خبر دارد.> اما در اينجا واژه < كرد كار> آمده است كه ضمن غريبه و نامانوس نبودن براي يك مخاطب شهرنشين، به آفريدن لحن در داستان او كمك كرده است. اين رفتار زباني عليخاني، خود واجد دو پيامد است: نخست فضا سازي در داستان بدون نياز به توصيف‌هاي سنتي و متداول، دوم پيشنهاددادن واژگان و عباراتي به داستان امروز ما كه مي‌تواند به ذخيره واژگاني نويسندگان افزوده شود. ‌

در اين فرصت نمي‌توان به بيان نكته‌اي ديگر نپرداخت، هرچند مختصر و ناگشوده. تلا‌ش پيگيرانه عليخاني در < اژدها كشان> و همچنين مجموعه داستان قبلي او < قدم به خير مادر بزرگ من بود> منجر به خلق دنياي داستاني او شده است؛ دنيايي كه جغرافيايش روستايي وهم زده به نام < ميلك> است. او در اين داستان‌ها آداب و عادات مردم اين روستا را همچون امانتداري سختكوش به قالب ادبيات آورده و از ترس‌ها،‌ اندوه‌ها و دغدغه‌هاي آنان سخن گفته است، اما خود او به عنوان يك نويسنده كه ناظر جهان است، در كجا ايستاده؟

به گمان من عليخاني تا به اينجاي كار موفق به خلق <دنيا>ي داستاني خود شده - كه موفقيت كمي هم نيست- اما هنوز <جهان> داستاني خود را خلق نكرده است.

منتشر شده در روزنامه اعتماد ملی