«آموتخانه» تونل زمانی در «میلک» الموت / نویسنده: الهام اسفندیاری خبرنگار همشهری قزوین

photo 2021 02 20 18 38 49

جمع کردن پیشینه گذشتگان و فرهنگ‌ها و آداب و سنن کاری سخت و دشوار است که جمع‌آوری آن ذوق و انگیزه فراوان می‌خواهد...

جمع کردن پیشینه گذشتگان و فرهنگ‌ها و آداب و سنن کاری سخت و دشوار است که جمع‌آوری آن ذوق و انگیزه فراوان می‌خواهد. انسان‌هایی که در این راه‌ها پا به عرصه می‌نهند، علاقه‌مند به دانستن رموز زندگی گذشتگان و نیاکانشان هستند. یکی از هنرمندان و نویسندگان رمان ایرانی که اهل روستای میلک الموت غربی است به جمع‌آوری وسایل و یادگاری‌های اهالی روستا در یک مجموعه اقدام کرده و با نام‌گذاری آموتخانه برای آنان که مشتاق به یادآوری زندگی گذشتگان هستند، شرایط خوبی را فراهم کرده است. «یوسف علیخانی» با تلاش و کوشش فراوان در زمان زیادی با جمع‌آوری وسایل باقی‌مانده پیشینان و اهالی روستای میلک الموت غربی وروستاهای همجوار اقدام به ساختن خانه فرهنگ کرده است. وی که همواره نوشتن را نوعی جنون می‌داند، می‌گوید: «می‌نویسم تا زنده بمانم.» او همچنین همواره از ثانیه‌ها برای ثبت و ضبط خاطره‌ها، نقل قول‌ها و قصه‌های قدیمی الموت بهره می‌برد.

خانه‌ای برای فرهنگ روستا
بدینسان علیخانی، کودکی‌اش را با اهالی روستای میلک گذرانده و خاطراتشان همواره در ذهنش طنین‌انداز دوران شیرین کودکی‌اش است و به او انگیزه ادامة حیات داده است. او می‌داند جمع کردن ابزار و عکس‌ها و دیگر آثار به جا مانده از پیشینیان هزاران برابر ارزشمند‌تر از گنج است و روزی نسل‌های جدید، فرهنگ اهالی روستایش و روستاهای همجوار را خواهند دید و بعضی نیز با دیدن عکس‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایشان به وجد خواهند آمد و بغضی گلوی آن‌ها را پر خواهد کرد و این گونه بود که یوسف علیخانی کمر همت بست و با آجر روی آجر گذاشتن، اقدام به ساختن خانه فرهنگ کرد. با انگیزه و ذوقی نهفته در ذات خود به جمع‌آوری ابزار وعکس‌ها و وسایل قدیمی پرداخت و خانه‌ای ساخت برای فرهنگ.

یادگاری‌هایی از گذشته
پس از گذشتن از شلوغی‌های شهر و روستاهای سر راه به جایی می‌رسیم که گنبد زیبای امامزاده‌اش ما را به طرف روستا هدایت می‌کند؛ روستا به ۲ بخش بالا محله و پایین محله (البته به زبان محلی جیرمحله و جوارمحله) تقسیم می‌شود.
به بالا محله که می‌رسی خانه‌ای می‌بینی با عکس‌ها و ابزار قدیمی که می‌گویند خانه فرهنگ مردم الموت است. از در که وارد می‌شوی چشمانت به همه طرف کشیده می‌شود: قاب عکس‌هایی که از پنجره‌های کهنه جا مانده در کوچه‌های روستا جمع شده‌اند؛ کوزه‌هایی که از مطبخ‌ها (به زبان محلی پسین‌ها) گردآوری شده‌اند، یادگارهای نمد مالی که از نمد مال کهنه سال روستا به جا مانده‌اند، فانوس‌هایی که در تاریکی شب‌های آن روزگاران روشنایی را به اهالی خانه هدیه می‌داده‌اند، چادرشب، زیراندازهایی از جنس پوست حیوانات، زیورآلات، ماشین اصلاح آن دوران که یادگار خاطرات کودکی و کوتاه کردن موهای پسران بود، عکس‌های مردم قدیم روستا که با دیدنشان بغضی گلوی نوادگان آن‌ها را پر می‌کرد و صد‌ها ابزار و وسایل و یادگاری‌های قدیمی که با دیدنشان احساسی زیبا و بغضی از خوشحالی به سراغت می‌آید.

میلک، لوکیشن همه قصه‌ها
«مارال اسکندری» گردشگری است از رشت که با بازدید از خانه فرهنگ درباره آن می‌گوید: میلک نام روستایی است در الموت رودبار قزوین. اول بار نامش را در نقدی که بریک رمان نوشته شده بود، خواندم. با یوسف علیخانی، نویسنده این رمان خوش‌اقبال، آشنا شدم و مشتاق خواندن داستان‌هایش؛ مجموعه داستان‌های کوتاهی که حکایت از سال‌ها تلاش نویسنده دارد برای روایت انسانیت در قالب سنت‌ها و باور‌ها.
وی ادامه می‌دهد: میلک، لوکیشن همة داستان‌های یوسف علیخانی است.

بنای عاشقی آموتخانه
اسکندری می‌گوید: این‌ها گذشت تا خبر ساخت آموتخانه به گوشم رسید. شدم یک شاهد مجازی در حین ساخت و تاسیس این بنای عاشقی. یوسف علیخانی با عشقی مثال‌زدنی، خانه‌ای بنا کرد و در آن تاریخ و سنت مردم را گرد آورد.

کتاب‌های نایاب
اسکندری بیان می‌کند: کتاب‌هایی درباره مردم‌شناسی از سراسر ایران‌زمین که بسیار کم و نایاب هستند در کتابخانه آموتخانه جا خوش کرده‌اند و در انتظار تورقی مشتاقانه به سر می‌برند؛ اماآموتخانه به کتابخانه گران‌بهایش خلاصه نمی‌شود.
یکی دیگر از بازدیدکنندگان خانه فرهنگ و از اهالی روستای میلک رودبار الموت می‌گوید: این روز‌ها انگار میلک من فقط یک دلسوز دارد که همه یادگاری‌های قدیمی را در یک اتاق بر در و دیوارش کوبیده است.
«جاوید رمضانی» ادامه می‌دهد: ‌ای کاش کمی بزرگ‌تر از این بودم تا بتوانم مانند الآن گذشته زیبای روستایم را ثبت کنم و به آیندگان نشان دهم که این روستا زمانی خیلی سرزنده بود؛ اما حیف که فقط خاطرات دوران کودکی برایم مانده است
وی می‌گوید: زمانی مردم این روستا یک دل و یک صدا بود